eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
109 دنبال‌کننده
2هزار عکس
832 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب: اومد بگه چی شده -غلط کرد واسه چی جوابش دادی وایسا الان درستش می کنم من شما گوشیت بده زینب: می خوای چیکار کنی؟ -گفتم گوشیت بده زینب: نمیدم زدم کنار -زینب گفتم گوشی به من بده قلبم تیر کشید چشمام محکم رو هم بستم زینب: رضا خوبی؟ -ایشالا دارم میمیرم گوشیو بده بغض کرده بود زینب: بگیر گوشیو گرفتم باز کردم دنبال صفحه شخصی محسن بودم که دیدم یه نفر پیام داده: سلام ، خوبی؟ افتخار آشنایی میدی؟ اسمم امیره نفس نفس می زدم انگار کسی قلبم رو توی مشت گرفته بود و فشار می داد زینب: رضا رضا چی شد سرم رو فرمون گذاشتم خدایا کمرم داره میکشنه دیگه ماشین روشن کردم گوشیو ازم گرفت فهمید چی شده جلو خونه نگه داشتم -پیاده شو پیاده شد سرش خم کرد زینب: تو نمیای؟ -نخیر شما زودتر برو داخل ، خدارو چه دیدی شاید الان پسرا بریزن بیرون غیرتشون قبول نمی کنه که شما اینجا واستادین دیگه زینب: باشه آقا رضا هی تیکه بنداز هی رسمی حرف بزن با من باشه رفت تو خونه به محسن پیام دادم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️