💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_چهار
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
زینب: فعلا که گرفتن ( و همون ایموجی گذاشت)
اتفاقات امروزش خوندم
حس عجیبی در من به وجود اومد
یه جورایی انگار حسادت کردم به دوستاش
جواب پیامش نوشتم و همون ایموجی به کار بردم
زینب: عههه رضا قهر نکنن دیگه
-قهر چیه مگه بچم ، عزیزم من باید برم خداحافظ
گوشی قطع کردم و رفتم سراغ کارام
صبح نگاه کردم دیدم نامه نوشته با شعر
پاییز آمده ست که خود را ببارمت!
پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت»
بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت!
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت!
پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!
یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
جواب پیامش دادم ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️