eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 همون طور که سعی می کردم خندم کنترل کنم گفتم: عزیزم زشته اصلا در شأن شما نیست این کارا ها زینب: اولا عزیزم کوفت ، دومن کی گفته در شأن من نیست؟ تازه من سابقه هم دارم دوتا اردک کشتم زدم کنار سرم رو فرمون گذاشتم از خنده دلدرد گرفته بودم -اخخ خدا دلممم زینب: میبینی با حرف هامم کاری می کنم دلدرد بگیری -رحم کن بهم زینب : آهااااان خوبه داریم به جاهای خوب می‌رسیم ، بار آخرت باشه منو اذیت می کنیا -باشه باشه فقط دیگه حرف نزن مردم از خنده زینب: راه بیوفت بابا اینارو گم کردیم - همش تقصیر شماست چشم هاش ریز کرد و انگشت هاش تکون داد سریع گفتم -ولی ولی اصلا اشکالی نداره فدای یه تار موت فوقش سر از بیابون درمیاریم جای تالار به علیرضا زنگ زدم و گفتم وایسن تا ماهم بهشون برسیم و ادرس گرفتم کجا هستن پیداشون کردیم و راه افتادیم جلوی در تالار رسیدیم دست هاش گرفتم -مراقب خودت باش خانوم خوشگلم زینب: توام همین طور -امشب خوشگل کردی احتمال چشم خوردنت زیاده حتی احتمال اینکه با عروس اشتباهت بگیرن هم زیاده پس هواست حسابی به خودت باشه ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️