eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 بازش کرد یه دستبند براش خریده بودم نقره روش قلب داشت و دورش نگین کاری شده بود لبخند زد و گونم بوسید و توی بغلم فرود اومد زینب: دستت درد نکنه رضااا -خواهش می کنممم دورت بگردم قابل تورو نداره بانو از خودم جداش کردم و دستبند دور دستش انداختم زینب: قشنگه! -سلیقه منه دیگه ، حالا تو که نمیری چایی بریزی خودم میرم میریزم خندید زینب: دست شما درد نکنه -سر شما درد نکنه بانو پس فردا باید به بیمارستان می رفتیم و سجاد بابا به دنیا می اومد دیگه آخرین روز های دونفره بودنمون بود دلم هوس قدم زدن دونفره کرده بود با زینب باهم داشتیم قدم می زدیم و طبق معمول زینب چیپس می خورد منم لواشک دراوردم زینب: عههه رضا لواشکککک خندیدم -آروم باش فرزندم لواشک نصف کردم و نصفش بهش دادم تکه ای لواشک در دهنش گذاشت و سر انگشتش بامزه لیس زد و با لحن بچه گونه گفت: اخهه لواشک دوست دارم خندیدم -منم خانومم خیلی دوست دارم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️