💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_سیصد_و_پنجاه_و_یک
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
بوسه ای روی گونش زدم
-کجا می خوای جاش بزاری بری ، بچم مامانش خیلی دوست داره مگه نه
بازم لگد زد، این سری زینب هم خندید
-بیا ببین میگه بعلهه
اینقدر هم به یه بچه فسقلی حسودی نکن بانو من شمارو خیلی دوست دارم تو دلم قربون صدقت میرم
زینب: بی خود ، بلند بگو بشنوم
خندیدم و دستم روی چشم هام گذاشتم
-اونم به روی چشم ، حالا بگیر بخواب که فردا باید بریم برای گل پسرم سیسمونی بخریم
زینب: باشه ، شب بخیر
دستم دور کمرش انداختم
-شب توام بخیر عشقم
#فردا
-زینب بخور
زینب: بسه دیگه خیلی خوردم
-دارم به بچم میدم بخور بخور
به زور لقمه توی دهنش کردم
زینب: حواست هست تو کل مدت بارداری من هرچی دادی خوردم دادی به بچه؟
-بله بله
زینب: بله و کوفت من چی پسس
-خب تو که می خوری اونم می خوره دیگه
زینب: مهم نیته
قهقهه ای زدم
-عاشق این حسود بازیا و نق زدناتم یعنی
زینب: عههه خب پس از این به بعد بیشتر حسود بازی درمیارم و نق می زنم ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️