eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
130 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 در کمد باز کردم یه دست لباس نوزاد پسرونه و دخترونه بود که زیرش یه پاکت بود چوب لباسی هارو از کف کمد برداشتم و پاکت باز کردم: کفش هات واکس زدم آقا :) رفتم تو جا کفشی گناه کردم بغل کفشم دو جفت کفش پسرونه و دخترونه بود و زیرش پاکت : کتابی که خیلی دوسش داری رفتم تو اتاق قرآن برداشتم باز کردم توش پاکت بود : بابایی منتظرم باش تا چند وقت دیگه میام پیشت چیییی برگه ازمایشش باز کردم فریاد زدم -وااااااااااااای خدای من رفتم تو حال زینب با لبخند داشت نگاهم می کرد زینب: مبارک باشه -وااااااااااااای خدایا شکرت دارم بابا میشممم زینب بغل کردم دست هام دورش حلقه کردم -عزیزممم مبارک باشه مامان شدییی اونم دست هاش دورم حلقه کرد زینب: مبارک توام باشه بابا شدی ازش جدا شدم -دیگه از فردا باید برات مقررات بنویسم دیگه از فردا نباید دست به سیاه سفید بزنی زینب: اووووووه -بعلهه الانم برو برو بشین من برم برات میوه و اینا بیارممم زینب: بیا رضا بیا بشین ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️