eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
2هزار عکس
877 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 به زینب پیامک دادم: کجایی خانومم؟ رفتم پایین بعد شام زنگ زدم به زینب -الو زینب: الو سلام -خوبی عزیزم؟ خسته نباشید زینب: خوبم ممنون تو خوبی؟ توام خسته نباشید -چه خبر خوش میگذره؟ زینب: آره ، نکنننن بچهه -کیه کوثره؟ زینب: آره هی کرم می‌ریزه خندم گرفت زینب: نخند تورو اذیت نمی کنه که -عشقم باهاش صحبت کن زینب: این حرف تو گوشش نمیره -حالا چی میگه؟ زینب: می خواد با تو حرف بزنه -ای جان دلش برای عموش تنگ شده گوشی بده بهش زینب: اهااا که این طور دلش برات تنگ شده پس -حسادت نکن بانو، بچس خب ۶ سال بیشتر نداره که زینب: هووووف ، کوثر بگیر گوشیو - سلام کوثر خانوم کوثر: سلام -خوبی عمو؟ کوثر: اله تو خوبی ؟ -منم خوبم ، شنیدم خانوم منو اذیت کردی کوثر: خانومت تیه؟ -زینبه دیگه کوثر: نخیرم زینب اسیت می تنه صدای زینب از اونور می اومد: من اذیت می کنم خندم گرفته بود -خب من به زینب میگم اذیت نکنه توام اذیتش نکن باشه؟ کوثر: باشه ، خدافس -خداحافظ گل دختر زینب: الو -گفتم اذیتت نکنه زینب: ببینیم -برو بخواب عزیزم خسته ای زینب: رضا -جون رضا؟ زینب: یه کار بگم انجام میدی؟ -بفرما زینب: بازم برام لالایی بخوون -باشه ایشالا آماده خوابی؟ زینب: اهوم -بگیر بخواب پس بعد شروع کردم لالایی دیشب براش خوندم و خوابید... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️