💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_چهل_و_چهار
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
-اووووووه ، باشه همش انجام میدیم ولی همش امروز نه
بعد از ظهر بریم کتابفروشی و بازار الانم فیلم ببینیم بعدم آشپزی کنیم باهم
سینما هم فردا بریم
زینب: باشه
-خب بریم امروز به سلیقه اقاتون فیلم ببین فردا به سلیقه شما
زینب: باش
فیلم سینمایی هزارپا دیدیم
تموم شد
-خب حالا بریم آشپزی کنیم ، غذا چی درست کنیم؟
زینب: اممم ماکارانی
-باشه
رفتم مواد غذایی آوردم و شروع به درست کردن کردیم کلی هم من گنده کاری کردمو زینب حرص خورد و خندیدیم
ناهار درست کردیم تا دم بکشه رفتیم نماز خوندیم.
بعد ناهار رفتم تو اتاق تا استراحت کنم زینب هم اومد پیشم و باهم خوابیدم
سر ساعت گوشیم زنگ زد زینب هم بیدار کردم آماده شدیم رفتیم باغ کتاب
ماشین پارک کردم دستهای همدیگه مثل همیشه گرفتیم و وارد شدیم
-زینب جان هر چیزی که دوست داشتی و خوشت اومد بهم بگو بخریم هرر چیزی خب؟ کاری به قیمتش نداشته باش
زینب: اینجوری اسراف میشه
-هر چیزی که خوشت اومد و نیاز داشتی خانوم گل
زینب: باشه
کلی کتاب خریدیم با لوازم تحریر
بعد از اونجا رفتیم بهارستان لباس براش بخرم اونجا هم براش لباس خریدم و یه دست لباس خونگی به سلیقه زینب بانو خریدم
یه لباس هم براش خریدم که فقط و فقط مخصوص خودم باشه و برای من بپوشه کارامون تموم شد رفتیم مسجد نماز خوندیم و بعد رفتیم خونه....
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️