eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
118 دنبال‌کننده
2هزار عکس
900 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 -اووووووه ، باشه همش انجام میدیم ولی همش امروز نه بعد از ظهر بریم کتابفروشی و بازار الانم فیلم ببینیم بعدم آشپزی کنیم باهم سینما هم فردا بریم زینب: باشه -خب بریم امروز به سلیقه اقاتون فیلم ببین فردا به سلیقه شما زینب: باش فیلم سینمایی هزارپا دیدیم تموم شد -خب حالا بریم آشپزی کنیم ، غذا چی درست کنیم؟ زینب: اممم ماکارانی -باشه رفتم مواد غذایی آوردم و شروع به درست کردن کردیم کلی هم من گنده کاری کردمو زینب حرص خورد و خندیدیم ناهار درست کردیم تا دم بکشه رفتیم نماز خوندیم. بعد ناهار رفتم تو اتاق تا استراحت کنم زینب هم اومد پیشم و باهم خوابیدم سر ساعت گوشیم زنگ زد زینب هم بیدار کردم آماده شدیم رفتیم باغ کتاب ماشین پارک کردم دستهای همدیگه مثل همیشه گرفتیم و وارد شدیم -زینب جان هر چیزی که دوست داشتی و خوشت اومد بهم بگو بخریم هرر چیزی خب؟ کاری به قیمتش نداشته باش زینب: اینجوری اسراف میشه -هر چیزی که خوشت اومد و نیاز داشتی خانوم گل زینب: باشه کلی کتاب خریدیم با لوازم تحریر بعد از اونجا رفتیم بهارستان لباس براش بخرم اونجا هم براش لباس خریدم و یه دست لباس خونگی به سلیقه زینب بانو خریدم یه لباس هم براش خریدم که فقط و فقط مخصوص خودم باشه و برای من بپوشه کارامون تموم شد رفتیم مسجد نماز خوندیم و بعد رفتیم خونه.... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️