eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
2هزار عکس
877 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 -زحمت نکشی یه وقت! رضا : نفرمایید بانو! شما رحمتی! خندیدم : این زبون رو نداشتی میخواستی چیکار کنی؟ رضا : بازم مشغول عاشقی شما بودیم خانوم خانوما قند در دلم آب شد : آنقدر زبون نریز آقا! رضا : به روی چشم! ببینم حال مرد من چطوره؟ خندیدم و روی سر سجاد دست کشیدم : اونم خوبه خداروشکر! مثل یه مرد از منو آبجی هاش محافظت میکنه بادی به غبه انداخت : پسر منه دیگه! -اهوم! اینو خیلی عمیق درک کردم! رضا : شما لطف دارید بانو! حال دخترام چطوره؟ -شکر خدا اونام خوبن! رضا : اذیت که نمی کنن؟ خندیدم : نه آقا! شما ماشاءالله همه رو بسیج کردی برای محافظت از من! دیگه آنقدر اذیت نمیکنن که نگران شدم ؛ رفتم دکتر گفت نه خداروشکر سالمن! خندید : خداروشکر -اوضاع اونجا چطوره؟ رضا : شکر خدا و به لطف بی بی ؛ اینجا هم داریم خوب پیش میریم! امشب عملیات داریم ؛ مارو از دعاتون بی بهره نزارید بانو! -الهی شکر ، چشم ، ان شاءالله این دفعه هم موفق میشید! رضا : ان شاءالله! ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️