eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
130 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 تا آخر یک قاشق خودم میخوردم و یک قاشق هم به سجاد میدادم . غذای سجاد که تموم شد ، با دستمال دست و لبش رو پاک کردم و بعد سجاد تشکر کرد و از سر میز بلند شد . کمی از غذا ی خودم مونده بود ؛ مشغول خوردن شدم . زینب غذای خودش رو تموم کرد و از روی  صندلی اش بلند شد و اومدروی صندلیه کناریه من نشست و خواهشانه گفت : رضااا؟ بی توجه بهش به غذا خوردنم ادامه دادم که زینب با همون لحن گفت : آقا رضااا؛ رضا جوونممم خب اونا یه اشتباهی کردن تو چرا به دل میگیری؟ قول میدم بهشون بگم که تو ناراحت میشی و دیگه اونا گازم نگیرن . باشه؟؟ جوابی بهش ندادم که از روی صندلی بلند شد و اومد گونه ام رو محکم بوسید و گفت : آشتی؟؟؟ لبخندی روی صورتم شکل گرفت و سعی کردم کنترلش کنم و برگشتم به طرفش و  گفتم : که گاز گرفتن رفقات،کمکت میکنه درد رو تحمل کنی و در برابر درد مقاوم بشی آره؟؟ خب اگه شما این نیت رو داشتی به خودم میگفتی بنده مسئولیت این کارو به عهده میگرفتم زینب: نههههه خیرررر تو منو گاز بگیری باید دو شب کرم بمالمممممم،دندون هات قوی ان ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️