eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
110 دنبال‌کننده
2هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 با جمله آخریش همه خندیدن و منم لبخند صدا داری زدم ؛ وقتی توی خونه ام با ما بحث میکرد ، میرفت جای دیگه و خودش رو سر گرم می کرد و بعد مدتی برمی گشت و معذرت خواهی میکرد . یه روز اومد بهم گفت : بابا چرا من گاهی عصبی میشم و به حرف شما گوش نمیدم؟ منم بهش گفتم اون زمان شیطون میاد گولت میزنه و بهت میگه بد اخلاقی کنی تا پسر بدی بشی و کسی دوست نداشته باشه . از اون به بعد همیشه وقتی معذرت خواهی میکرد میگفت شیطون گولم زده . سیما و دنیا به گرمی باهاش سلام و علیک کردن و باهاش گرم گرفتن . زینب بستنی هارو به بقیه داد و اون ها هم ازم تشکر کردن و منم رسمی جوابشون رو دادم . زینب : رضا جان نگاهم رو از خیابون گرفتم و به زینب نگاه کردم که بستنی ای باز کرده بود و جلوم گرفته بود . نگاهم رو به خیابون دادم و ذهن باز کردم که چیزی بگم که یادم اومد یه چیزی روی دستش دیدم . دوباره نگاهم رو از خیابون گرفتم وبه دستش دادم و دیدم دستش زخم شده . نگاهم رو به خیابون دادم و پرسیدم : دستت چی شده خانوم؟ ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️