eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 -بیا کمک بابایی کن کار هام انجام بدم بعد بریم بازی کنیم باشه؟! سجاد: چیکار کنم؟ -آروم لیوان هارو بزار تو این ظرف ها باشه بابا جون؟ فقط نشکنیاا سجاد : باشه بابا بعد از اینکه کار هامون رو انجام دادیم رفتم با سجاد بازی کردم و بعدش هم خونه رو جارو زدیم و تمیز کردیم هر چیزی که آماده نبود رو آماده کردیم نمازمون رو خوندیم مهمون ها یکی یکی اومدن ساعت شش شد ، مجلس شروع کردیم اول محسن زیارت حضرت زهرا (س) رو خواند . حاج آقا که اومد رفتم پیش مهدی -مهدی جان مجلس دست تو ، من و محسن میریم غذا بگیریم ، تو مواظب همه چیز باش مهدی : باشه داداش خیالت راحت -ببین اول باید حاج آقا سخنرانی کنه و بعدش هم روضه بخوانه خب؟ مهدی: باشه داداش خیالت راحت برو با محسن رفتیم چند پرس کباب سفارش دادیم و بعد هم گرفتیم و آوردیم خونه . وقتی رسیدیم حاج آقا هنوز داشت سخنرانی میکرد . رفتیم توی آشپزخونه و غذا هارو گذاشتیم . -چایی و کیک بردین؟ همون موقعه امیر علی و امیر حسین اومدن تو آشپزخونه و سینی هارو گذاشتن ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️