eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
114 دنبال‌کننده
2هزار عکس
911 ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 -بله که میشه سجاد: آخ جون ، ممنون بابا جونمم -خواهش میکنم گل پسر سجاد گذاشتیم مهد و رفتیم بیمارستان ، نوبت سونوگرافی گرفتیم و منتظر موندیم تا نوبتمون بشه اسممون که صدا زدن رفتیم تو اتاق ، در زدیم و وارد شدیم و سلام کردیم . خانم دکتر : سلام خیلی خوش آمدید بعد رو به زینب گفت : آماده بشید و بخوابید روی تخت زینب: چشم کمکش کردم تا آماده شد و بعد خوابید روی تخت خانم دکتر اومد و همون طور که کارش انجام میداد صحبت میکرد خانم دکتر : خب خب مبارک باشه ، کی فهمیدین نی نی دارید؟ زینب: دیروز فهمیدیم خانم دکتر: اوووه چقدر دیر ، اینطور که نشون میده الان شما هفت هفته ات هست گلم زینب:هفت هفته؟؟ نمیدونم آخه من ..... میشدم خانم دکتر : طبیعه درصد خیلی کمی از خانم ها اوایل بارداریشون این حالت دارن و به خاطر همین دیر متوجه میشن ، چیز خاصی نیست نگران نباش بعد نگاه با دقتی به مانیتور انداخت و گفت : اینم نی نی خوشگل شما ، چه وروجکی هم هست کمی جلو تر رفتم و دست زینب رو گرفتم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️