💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_چهارصد_نود
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
-اههههه ، چقدر بد
زینب : اهوم
فیلم دیگه ای گذاشت و گفت : این هم یکی از قسمت های همین فیلمه
پسره با شتاب وارد یکی از اتاق های بیمارستان میشه و میبینه دختره رو تخت بیمارستان هست و دارن بهش شک وارد میکنن و دستگاه تنفس بهش وصله و دست هاش خونیه
-وای ، آخی چقدر بد ، چیشده اینجا؟
زینب :دختره در نبود پسره دیوانه میشه و حالش بد میشه و تصادف میکنه،بعدش پسره همچی رو یادش میاد
-آخ ، عجب
فیلم دیگه ای گذاشت که دختره به پسره گفت : واسه زنده موندنت هر کاری می کنم
پسره : اصلا میدونی زندگی بی تو برام بی معنیه
دختره: نمیتونم بیکار بنشینم وقتی میدونم میتونم با جون خودم نجاتت بدم .
پسره : بعدش چی؟
دختره : کیم دان!
پسره: اگه بلایی سرت بیاد چجوری زندگی کنم .
و بعدش پسره که خون ازش می ریخت توی بغل دختره افتاد و هرچی دختره صداش کرد چشم هاش باز نکرد و مرد و دختره هم شروع به گریه زاری کرد .
-اههههه ، وای
زینب : خیلی بد بود
-قضیه این چیه؟
زینب: ندیدم فیلمشو ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️