eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
109 دنبال‌کننده
2هزار عکس
832 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب: بده آنقدر خندیدی -نه کجاش بد بود نمکدوون ، پاشو پاشو بریم سرویس بهداشتی و بیایم که دیگه تا صبح نگه نمیدارماا زینب : بریم رفتیم سرویس بهداشتی و اومدیم و حرکت کردیم . زینب از همون اول که دوباره راه افتادیم دستش تکیه داده بود به در و به من نگاه میکرد و منم هی حواسم پرت میشد و خندم میگرفت ، آخر سر طاقت نیاوردم و بهش گفتم : ای خانوم ، زشته جوون مردمو اینجوری دید میزنی زینب: دلم میخواد  -لا اله الا الله ، حواسم پرت میشه دیوونه نکن زینب: دلم میخواد نگاه کوتاهی بهش انداختم و بعد خندیدم -فدای چشم هات بشم ، نمیخوای بخوابی؟ زینب : نوچ نفس عمیقی کشیدم : هیچی پس امشب دردسر داریم ریز خندید و دستش سمت ضبط برد و آهنگ های دلخواهش گذاشت . اونی رو که بلد بودم رو میخوندم و زینب همچنان نگاهم میکرد . تا دیر وقت تو راه بودیم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️