eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 گل پسرم خجالت کشید و دوید و اومد بغلم. بغلش کردم و محکم بوسیدمش . -باریکلا خوشگل بابا ، چقدر قشنگ خوندی. حاج آقا: برای سلامتی گل پسرمون صلوات جمعیت: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم حاج آقا: خب امشب از این عزیزان میخوایم قدر دانی کنیم ، گل پسران و دختر خانوم هایی که امشب زحمت کشیدید تشریف بیارید پیش بنده جایزه اتون رو دریافت کنید . سجاد از بغلم پایین گذاشتم و گفتم بره پیش حاج آقا . امیر حسین سینی ای رو سمت حاج آقا گرفت و حاج آقا به هر کدوم یه کادو.ای رو داد و ازشون تشکر کرد . بعد از دادن جوایز ، پایان جلسه اعلام شد و بعد از سلام به آقا امام زمان(عج) ، بقیه رفتن . وقتی همه رفتن وایستادیم یکم مسجد مرتب کردیم و بعد رفتیم . وقتی رفتیم بیرون ابجیام و مامان وزینب اومدن سجاد بغل کردن و قربون صدقه اش رفتن . زینب: الهی قربونت برم من خوش.صدای مامان بینیش گرفت و گفت: فدات بشم من فندق زینب به من نگاهی کرد و آروم گفت : خوشحالم که سجاد هم مثل خودت بار اومد آقایی ، صداش خیلی شبیه توعه، خداروشکر ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️