eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 خندیدم ادامه دادم : این دوتا دسته گل اون روز آنقدر شیطونی کردن که کلافه شدیم زینب هم خندید و گفت : آره خیلی شیطونن چایی رو برداشتم و به طرفش گرفتم. سجاد رو صدا زدم که اومد بهش چایی دادم و چایی خودم رو هم خوردم . زینب: وااااااااااااای رضااااا امروز داشتم از مدرسه می اومدم یه گوربا دیدممممممم به لحن ذوق زده اش خندیدم و گفتم : باز رفتی دنبال گربه بازی زینب: خیلی گوگولننننن ، بعد رفتم جلو نازش کردم ، وااییییی رضا گورباعه دستم گرفتتتتتتت ، ازش عکس گرفتم با لحن چندشی گفتم: اییییییی ، شستی دستاتو؟ زینب همون جور که داشت دنبال فیلم گربه میگشت گفت : کوفتتت، آره بابا بعد فیلمه رو گرفت سمتم و گفت : ببیننن فیلم رو دیدم که زینب به گربه هه میگفت بیا دستم بگیر و.گربه هه هم گرفت بعد هم دستش لیس زد این لحظه رو که دیدم گفتم: اییییییییییییی حالم بهم خورد اه اه چندش زینب زد زیر خنده و گفت : کوفت ، درد ، اصلا حالا که اینجوری شد هر وقت اذیتم کنی دستم گربه ای میکنم میزنم بهت ، نه نه ، اصلا گربه میارم خونههه ، مهد کودک گربه ها میزنم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️