eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
130 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب: راستی شروط بازی : گاز محکم و قلقلک جرزنی محسوب میشه -یااا خدا زینب: دیگه دیگه -باش آقا بریم بازی سه بار باهم بازی کردیم و مساوی شدیم یه بار دیگه بازی کردیم که زینب برد ، زینب خندید و گفت : هاهاهاااا ، خب حالا مجسمه شو -عمرا بتونی از مجسمه بودن درم بیاری زینب: میبینیمممم من صاف نشستم زینب: رضا بیا عکس هامون نگاه کنیم داشتم از خنده میترکیدم ولی خودمو نگه داشتم زینب گوشیش آورد و شروع کرد به ورق زدن عکس ها و صحبت می کرد درباره اشون آنقدر گرم عکس ها شدم که یهو دیدم بازوم داره میسوزه دستم روی بازوم گذاشتم و گفتم : اخخخخ زینب بلند زد زیر خنده و گفت: ایوللل من بردم تازه به خودم اومدم که چی شد و منم بلند خندیدم - بدبخت شدم کهههه ، ببین دستم چیکار کردییی ، موسوزههه زینب همون طور که داشت میخندید گفت : گفتم که جزو شرط بازی بود - هعییی ، حالا جایزه چی می خوای؟ زینب: اممم خب جایزه ام اینکه باید شب باهام تا صبح بیدار بمونی،فیلم ببینیم،حرف بزنیم و چیپس بخوریم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️