💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_چهارصد_هفتاد_و_هفت
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
امیر حسین: ابوالفضل هم که چند دفعه اومدن مکبری کرده ، اونم برای مکبری میتونه بیاد .
حاج آقا : خیلی هم عالی انشاءالله خدا حفظشون کنه .
-حاج آقا من با سجاد چند هفته است دارم مولودی ناد علی یاد علی رو باهاش کار میکنم . حفظ شده تقریبا فقط یکم گیر داره ، خیلی هم قشنگ میخونه
اگر اجازه بدید اون روز بیاد و بخونه
حاج آقا: خیلی هم عالی ، حتما بگو بیاد
-باشه چشم
کارمون که تموم شد رفتیم خونه و من به سجاد گفتم ، از خوشحالی بالا و پایین پرید و گفت : اخخخ جووونن
-بابایی باید از این به بعد با بی کلام باهات کار کنم
سجاد : سخته؟
-برای شما که حفظی نه زیاد ، تمرین کنی یاد می گیری
سجاد : باشه
از اون روز با بی کلام باهاش کار کردم و میکروفون بهش دادم که قشنگ تمرین کرده باشه و آماده باشه .
#یه_هفته_بعد
آماده شدیم و رفتیم مسجد.
زینب رفت قسمت زنانه و من و.سجاد اومدیم مردانه ، طبق معمول بابا اینا و مهدی اینا هم اومده بودن .
با سجاد به طرفشون رفتیم ، برامون جا گرفته بودن ؛ نشستیم .
چند لحظه بعد امیر عباس اومد و روی صندلی ای نشست که جلوش میزی بود که قرآن باز بود .
با صدای بسیار زیبا شروع به خواندن سوره مائده ، آیه ۵۰ تا۵۵ کرد. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️