11.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میکسعملیاتدستگیرےساعدبهرامے😎✌️🏿
#گاندو
@One_month_left
..
شدھانقدردلتتنگباشھ
ڪھقلبتبهسینتفشاربیارھ
ڪھدیگهنفهمیچتھ؟
چرانمیطلبیگناهکارانِعاشقترا🙂💔
#امام_زمان
#امام_حسین
@One_month_left
نہاینڪہحرفےنبـٰاشدهست؛
زیـٰادهمهسٺامـٰـا
عـٰاشـقهامےداننـددلٺنگۍ
بہاسٺخواݩڪہبرسد
میـشودسڪوٺ:)💔
#حسینجانم
@One_month_left
یهخدایی ، حواسش بهت هست ؛
بهغصههات ،
دلنگرانیهات ،
مشکلاتت . . .
یهخدایی وسطِ غمِدنیا ، بغلت میکنه 🫂 .
شکایتنکن ، نگو "خدایا چرا من ؟!"
معلم سرجلسهیِ امتحان سکوت میکنه ؛
برگهتو با ارفاق صحیح میکنه 💙":)
#تلنگرانه
@One_month_left
#ســوال.⬅️ اسلامچیست؟!
اسلامیعنیڪلامﷲ ‹قرآنمجید›
و رسولشحضرتخاتمالانبیاء
و بانو فاطمةالزهرا سلامﷲعلیھا
و دوازده جانشین معصوم پیامبر
والـســـــــــلـٰام..
لطفا اسلام را با رفتار من و سایر
پیروان آن نسنجید،
#اسلام
@One_month_left
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_بیست_و_یک
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
به زینب پیامک دادم : بانوی من بلند شو دانشگاهت دیر نشه!
صبحونه ات رو کامل بخور و یه چیزی با خودت ببر اونجا
حواست به خودت باشه
منم دارم میرم سرکار
خلاصه که
آقا رضاتون خیلیییی دوست داره
یاعلی مدد
امروز تصمیم گرفتم با موتور برم
موتور روشن کردم و راه افتادم سمت سر کار
بعد نماز گوشیم نگاه کردم زینب پیامک داده بود: چشم آقا رضا ، بابت دیشب ممنون ، اتفاق قشنگی بود برام:)
نوشتم: قابلی نداشت بانو
بلند شدم رفتم تو اتاقم و ادامه کارم انجام دادم در زده شد
محسن: یاالله
-بفرما
محسن و سجاد و مهدی اومدن تو : سلام خسته نباشید
-و علیکم سلام همچین
سجاد: چه خبر کارا خوب پیش میره؟
-هی بد نیست ، چایی میزنید دیگه؟
محسن و سجاد و مهدی: بعله
چهار تا چایی ریختم
مهدی: رضا بچه های عملیاتی بهمون نیاز دارن
-عجب والا از هیجان کارشون خوشم میاد ولی اینور لازم تر هستیم تا اونجا دیگه
سجاد: آره والا...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_بیست_و_دو
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
برگشتم سمت سیستم دیدم نمی تونم وارد سایت بشم گفتم شاید مهدی بتونه چون تخصصشه
-مهدی خوب شد اومدی ببین من نمی تونم وارد سایت بشم تو می تونی
مهدی: ببینم
بلند شدم از روی صندلی
مهدی: اندکی صبر
-باشه
رفتم پیش محسن و سجاد در زده شد : بفرمائید
حسین اومد تو
همه بلند شدیم
حسین: به به به به چشمم روشن دور همی گرفتید
خندیدم
-نه والا اینا بیکار شدن اومدن اینجا منم نمی تونستم وارد سایت بشم مهدی داره انجام میده
حسین: عجب ، خب داداشای گل ماموریت دارید هفته دیگه شنبه تا چهارشنبه آماده باشید کرمانشاه
همگی: چشم
حسین: رضا بیا کارت دارم
-چشم
رفتم بیرون: جان داداش ؟
حسین: مریم تصمیم گرفته تو و زینب دعوت کنه خونمون داداش
-دستت درد نکنه حسین جان شرمندمون می کنید
حسین: دشمنت شرمنده برادر ، ایشالا پنجشنبه هفته دیگه بیاید خونه ما بچه ها هم دلشون برات تنگ شده
-دستتون درد نکنه ، امشب رفتی خونه از طرف من ببوسشون بگو عمو رضا گفت دلش براتون یه ذره شده
حسین: باشه عمو
خندیدم
-اجازه مرخصی میدید بردار؟
حسین: بله بفرما
-با اجازه...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست.▪️
💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_صد_و_بیست_و_سه
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
رفتم توی اتاق
مهدی: بیا درست شد
-دستت درد نکنه برادر
سجاد و محسن و مهدی: ما میریم
-به سلامت خوش گذشت ، بازم از این کارا بکنید
چشمی گفتن و رفتن
ساعت ۴ بود گوشیم برداشتم زنگ زدم به زینب
زینب: الو
-سلام بانو خوبی؟ خسته نباشید
زینب: سلام عزیزم تو خوبی؟ سلامت باشید شمام خسته نباشید
-کارت تموم شد؟
زینب: آره کلاسام تموم شد با بچه ها داریم میریم خونه
-آهان خب پس ، زینب بانو ی من یادت نره صدای قشنگت فقط برای منه پس بیرون بلند نشه ها!
خنده های خوشگلت فقط برای منه پس بیرون بلند نمی خندیاا
شیطونی ها و لوس شدناتم فقط برای....
زینب: آقا رضاست ، باشه چشم دیگه؟
-مراقب خودت باش
زینب: توام همینطور
-یاعلی مدد
زینب: خداحافظ
گوشی قطع کردم و به کارم ادامه دادم
اذان مغرب از گوشیم بلند شد
پاشدم با بچه ها رفتیم نماز خونه
بچه ها گفتن نماز جماعت بخونیم
حسین رو فرستادیم جلو و ما ها بهش اقتدار کردیم
بعد نماز رفتم خونه...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️