eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
887 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
💔🙂/• از حسین ایـن همه اصرار حسن حرف بزن از حسن بغض پے بغض برادر سخت است..💔 @Oshagh_shohadam
⚠️‌‌🌿 بعضۍوقٺاهم‌بایدبشینی↯ سرسجاده،بگۍ:خداجونم لذت‌گناه‌ڪردن‌روازم‌بگیر میخوام‌باهاٺ‌رفیق‌شم.... ):👀♥️ @Oshagh_shohadam
سلام ان شاالله اگه خدا بخواد دو پارت پایانی کتاب رو امشب خدمتتون می فرستم ☺️ منتظر آخرین پارت های کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند باشید 🌱😢 شرمنده بابت تاخیر این چند روز حلال بفرمایید ـ
مومن ضعیف همونیه که دلش میخواد کیلومترها پیاده بره تا حرم امام حسین رو زیارت کنه اما دلش نمیاد از خواب سحر بزنه و نماز صبحش رو بخونه💔! @Oshagh_shohadam
27.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با هم دم اذان صدای شهید نوری رو گوش کنیم ـ حال دلمون حوب بشه 🌱 دلــگرمی برای همہ 😭 @Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
با هم دم اذان صدای شهید نوری رو گوش کنیم ـ حال دلمون حوب بشه 🌱 دلــگرمی برای همہ 😭 @Oshagh_shohadam
مـــا مــدافعــــان حـــرمـیمـ🌱 میشہ روزی هم مــا یـار و مدافــع امامــمون باشیمـ❓ روزی چند بار این سوال رو از خودمون می پرسیم ⁉️ واسہ تݝییر کردن چیکار کردیم فقط حرف زدیم یا عمل هم کردیم ❔❕ یادمون باشہ شہدا اگہ شہید شدن چون اهـل حرف و بہونہ نبودن ✅ اهل عمل بودن اول خودشون رو تغییر دادن 💥 ما کجای راهــیم فرج خیلی نزدیک تر از اون چیزیه که فکرش رو بکنیم نشه یه روز حسرت الان رو بخوریم 🔥
Panahian-Clip-VaghteBehtar.mp3
1.37M
‌⌗♩روۍ فردا حساب باز نڪڹ❕ این کار غلطہ ❗️ این از مکاید شیطان رجیمِ‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشـت‌خُشکیــد‌و‌زمیـن‌ سوختُ‌بارانـ نگــرفت •زندگـےبعــد‌تـو‌ بر‌هیچکس‌آسان‌نگرفـت ... '↻'♥️ 『@Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم پایین پای پسرش نشسته . پاهایش را دراز کرده و با گوشه ی چادرش ، نم روی سنگ قبر را می گیرد . قطره های باران ، از لای گلبرگ هایی که برده ایم ، چکه چکه می ریزد . لب هایش تکان می خورند و چیزی شنیده نمی شود .پاییز ، همه سوزَش را ریخته توی باران ، و بر سر شهر می ریزد . از پشت پنجره های بزرگ سالن مزار شهدا ، نمای بیرون ، خیس و لرزان است . گردن کج می کنم . پدر ، کمی آن طرف تر از ما تکیه داده به ستون ، زانوها را بغل گرفته و به جایی نا معلوم خیره شده است . مادر ، رد نگاهم را می گیرد : _ روزی که خبر شهادت بابکم رو آوردن ، باباش رفته بوده استخر . صبح ، قبل از سرکار رفتن ، بهم گفت ( رفیقه ، قلبم سنگینه .) نگران شدم ؛ اما به روی خودم نیوردم . گفتم ( حتما دیشب باز فکر و خیال کرده ای ! بری سر کار ، سرت مشغول کار بشه ، یادت می ره .) اما دل خودم هم شور می زد . چند روز بود دز بابک خبری نبود . بهم گفته بود ( زنگ نزدم ، نگران نشی مامان !) اما اورگیم . . . می کوبد به قلبش . صدای ضرباهنگ باران روی سقف ، فضای غریبی به وجود آورده است . * * * پدر تمام ساعت اداری را کار می کند . کار می کند ؛ اما از سنگینی قلبش کاسته نمی شود . عصر که بر می گردد ، حالش بدتر است . نمی خواد آشفتگی اش را به اهل خانه منتقل کند . ساک استخر را بر می دارد و از خانه بیرون می زند بیرون . اولین بار است در نبود بابک قصد کرده برود استخر . چند باری قصد رفت کرده اما منصرف شده بود . وارد سالن می شود . کلید کمد را تحویل می گیرد . پاهایش سست می شود و همان جا روی صندلی می نشیند . کلید کوچک را در دست می چرخاند و به آخرین مکالمه اش با بابک فکر می کند . چند روز پیش ، در حال برگشتن از مشهد بود که گوشی اش زنگ خورده بود . شنیدن صدای بابک ، انگار جانی تازه به کالبدش دمیده بود ؛ دنیا دوباره خوش رنگ و لعاب شده بود . برای بابک از کارش گفته بود ؛ این که شاید منتقل بشود و به مشهد . و بابک چقدر از این خبر خوشحال شده بود . حرف های آخر بابک اما وزنه ی سنگینی روی قلبش گذاشته بود : _بابا ، از دوست های شهیدت بخواه شفاعت من رو بکنن شهید شم . پدر لب به دندان گرفته بود تا بتواند درد این حرف را تحمل کند . . . ادامــہ دارد ـ ـ ـ 🌱بـہ ڪانـاݪ عشاق الـشہدا بـپـیونـدیـد🌱 eitaa.com/Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم 🍂 صدای قدم هایی که نزدیکش متوقف می شود ، از فکر و خیال بیرونش می آورد . سربلند می کند . کلید از چرخِش می ایستد . _ حاج محمد ، خوب ای ؟ به سختی می ایستد . به یار دوران جنگش نگاه می کند . قلبش فرو می ریزد : _بابکم شهید شده ؟ * * * پدر ، کمر ازستون جدا می کند . دست می برد توی جیب کتش ، دستمالی بیرون می آورد و می کشد روی چشم های خیسش ، با انگشتش به قلبش اشاره می کند : _ به دلم افتاده بود که . . ‌ . شاخه ی خشکیده ی گلی را در دست گرفته ام . با هر تکانم ، یکی از گلبرگ های خشکش می افتد . نگاه مادر ، به پر پر شدن گل است . نارنجی گل ، توی خیسیِ نگاه مادر رنگ گرفته . مادر به هیچ کس نگفته بود شب چه خوابی دیده . عصر ، بعد از رفتن همسرش ، چادر به سر کشیده و گفته بود می روم خانه ی برادرم روضه . هرسال ، روز شهادت امام رضا علیه السلام، زن برادرش رضه داشت . سال ها با بابک همراه کاروان دختر دایی اش راهی مشهد می شد تا روز شهادت امام هشتم ، آنجا باشند . امسال ، نبود . بابک ، دل و دماغ سف را از همه گرفته بود . کنج خانه ی برادر می نشیند . دانه های سبز تسبیح ، بین انگشتانش می گردد . لبان نازکش ، به ذکر صلواتی که نذر کرده ، می لرزد . هر از گاهی ، گوشی را از زیر چادرش می کشد بیرون ، و نگاهی به صفحه ی خاموشش می اندازد . در انتظار زنگ بابک است . زن ها ، غریبه و آشنا ، وارد می شوند . رفیقه خانم ، چشم به راه خواهرش است تا بیاید و خواب دیشبش را برای او بگوید . رقیه وارد می شود و به سمت خواهر می آید . می گوید : باجی ، امید گلیپدی . تسبیح رد مشت می گیرد و به سختی پای دردناکش را جمع می کند و بلند می شود . می گوید : امید ؟ الان خونه بود که ! چی کارم داره ؟ چشم از خواهر می گیرد و راهش را کج می کند به سمت آشپزخانه . به سمت در حیاط می رود . کسی نیست صدای گریه ی خفه ای از پار‌کینگ می آید . به زنی راه می دهد تا وارد خانه شود . به سمت صدا قدم بر می دارد . اُمید ، همراه زن دایی اش به سمتش می آید . چشمان سرخ پسر ، مادر را هراسان می کند : نه الوپدی، بالا؟¹ امید می گوید : هیچی نشده . _یالان دمه ، امید !² _نه، بابا ! چه دروغی آخه ؟! فقط خبر دادن بابک به دستش تیر خورده . چنگ کشیده می شود روی صورتش . صدای گریه ، حیاط را پر کرده ، خواهر بزرگ سمتش می آید و در آغوش می گیردش . مادر یادش می آید دیشب در خواب ، انگشتری طلا با یک نگین بزرگ در انگشتش کردند و گفتند بابک برایت خریده . باران همچنان می بارد . ضربه هایش ، دل شیشه را می لرزاند . پدر ، بی صدا اشک می ریزد . لبان مادر می لرزد ؛ اما چشمانش ، مثل خودش صبورند . می گوید : گدخ ، بالا ! ³ بلند می شویم . شانه های مرد و زن ، موازی هم است . یکی، یعقوب وار در حال سوختن است ، و دیگری ، مثل کوه استواری می کند . بابک تکیه اش را داده به درخت . گردن کج کردا و رفتن مان را نگاه می کند . پایان ـ ـ ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ¹چی شده ، بچه ؟ ²دروغ نگو ! ³بریم ، عزیزم ! 🌱بــہ ڪانـاݪ عشـاق الـشہدا بـپیونـدیـد🌱 eitaa.com/Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
Salim Moazenzade - Zeinab Zeinab (320).mp3
10.57M
موافقید ⁉️ با هم مداحی مورد علاقہ شہید نوری رو گوش کنیم 🎧 eitaa.com/Oshagh_shohadam
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چـادࢪت‌را‌بتڪان . . روزی‌مـا‌رابفـرسـت . . ای‌ڪه‌روزی‌دو‌عـالم . . همه‌ا‌ز‌چـادر‌تـوست🍃🌼 🌿 @Oshagh_shohadam
• . داشتم‌ بـھ این فڪر میکردم.. مگـھ چند سال دیگـھ زنده‌ام؟!🧐 خدا خودش داره تو قرآن میگـھ دنیا لھو و لعبِ... حالا کل کیفایِ دنیا رو هم بردم بعد تھش میرم تو قبر توشـھ‌ام چیـھ؟!🚶🏿‍♂ ول بودن تو اینستا و ایتا و همـھ‌اش سرم تو گوشـے باشـھ چـے بھم اضافـھ میشہ؟ - کاری‌باساعتای‌مفیدش‌ندارم🙅🏻‍♂ - البتـھ قبول دارم اوقات فراغتم نیازه‌ها.. روزی چند دقیقہ بـھ خودسازی پرداختم؟! @Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
-
این‌روزهانفس‌زدنت‌مختصرشده ؛ یعنۍ‌که‌ماندنِ‌توبه‌اما؛اگرشده...💔
این روزها زیاد بگویید : [ السلام علیک یا امیرالمؤمنین...🖤] این روزها در مدینه کسے سلامش که نمیکند هیچ جواب سلامش را هم نمیدهند...💔 🏴 @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
جمعه باشه...♥️ باشه...🥀 نفس گرفته باشه...😞 اما آقامون نباشه💔😭 حواسمون هست...!؟ پسری مانده ازتبارِ علی؛🕊 اوکه قرن هاست به دنبالِ ۳۱۳یاور همچون،عباسِ بن علی میگردد؟؟ وای برما...😞 @Oshagh_shohadam
گُفـت‌پیـرشُـدم‌‌توبـه‌میکنم... ولی!' نِمےدونست‌کُلـی‌جوون‌زیـرخاکَـن که‌آرزوشونـہ‌برگردن‌‌وتوبـھ‌ڪننـ💔! +وقتت‌روغنیمت‌بشماررفیق‌‌ الان‌‌وقتشـہ‌هاا :) @Oshagh_shohadam
شهـید حسین‌ معز غلامی : "طوری تلاش‌ ڪنید کہ‌ اگر روز؎ . . . امام‌ زمان (عج) فرمودند یڪ‌ سرباز متخصص‌ میخواهم بفرمایند، فلانـی‌ بیاید . . . سرباز؎ کہ‌ هیچ‌ ڪارایی‌ نداشته‌ باشہ، بدرد آقا نمی‌خوره ..!" @Oshagh_shohadam