eitaa logo
پل خوشبختی👨‍👩‍👧‍👦❤️✨️
715 دنبال‌کننده
600 عکس
278 ویدیو
10 فایل
📣در این کانال مهارتهای زندگی زناشویی و فرزند پروری به صورت علمی ولی کاملا ساده و کاربردی،😍😍 توسط طلبه روانشناس و مدرس کشوری شیخ هادی اکبرزاده تقدیم شما عزیزان می‌شود 😊 پاسخ به سوالات👇 @ask_pol_khoshbakhti مشاوره حضوری و ت:کلینیک سماح ۰۲۵۳۷۸۳۸۰۸۰
مشاهده در ایتا
دانلود
📃 خوش بینی موجب ترمیم قلب می شود 🔻به گزارش مدیکال اکسپرس، ژن Wls که ژن عامل خوش بینی و مثبت اندیشی است، ترشح مولکول سیگنال را از کاردیومیوسیت ها (سلول‌های ماهیچه قلب) به فیبروبلاست های قلبی (سلول‌هایی که بافت همبند را تولید می‌کنند) تسهیل می‌کند تا فعالیت CF را سرکوب نمایند، که به نوبه خود با کاهش ایجاد اِسکار قلبی، باعث بهبود عملکرد قلب می‌شود. 👤شیجی لیو، سرپرست تیم تحقیق از مؤسسه قلب تکزاس، در این باره می‌گوید: در این مطالعه، ما دریافتیم که مکانیسم ژنتیکی مهارکنندگی، تشکیل اِسکار قلب را بر اساس ارتباط متقابل بین کاردیومیوسیت ها و فیبروبلاست های قلبی در مقابل مسیر سیگنال دهی Wnt تنظیم می‌کند. 🔻بر اساس این کشف، ما می‌توانیم جای زخم ایجاد شده توسط فیبروبلاست ها را که در پی سکته قلبی (حمله قلبی) در قلب موش نوزاد ایجاد شد، کاهش دهیم. 🔻محققان امیدوارند که بر اساس مدل حیوانی برای بازسازی قلب که از طریق این تحقیق توسعه یافته است، به عملکرد متقابل بین کاردیومیوسیت ها و فیبروبلاست های قلبی که قلمرو پیچیده‌ای دارند پی ببرند. 🔻وی در ادامه افزود: تحقیقات بیشتر می‌تواند به طور بالقوه منجر به درمان‌های بازسازی قلب شود. ما خوشبین هستیم که این تحقیق بر اساس این مطالعه به نتیجه خوبی می‌رسد. @POLKHOSHBAKHTI .
💠 آقایان اگر می‌خواهید همسرتان شما شود دنبال برای تعریف کردن از او باشید: 💠از ظاهرش 💠از جملاتش 💠از نگاهش 💠از دست پختش 💠از رفتارش 💠از هنرش و ... 💠 از لحاظ روانشناسی تعریف و تمجید از به او آرامش داده و او را برای کردن و عشق‌ورزی با همسر شارژ خواهد کرد. @POLKHOSHBAKHTI
🔴 💠 شاید فکر کنید مردی با ظاهر خشن و زبانی تند، نیازی به ابراز ندارد! 💠 شاید شما هم زیر بار سنگین زندگی خسته شده باشید اما یادتون باشه مردها نیز درگذر زندگی و در برخورد با مشکلات می‌شوند. 💠 لذا ذره‌ای کوچک از می‌تواند حالشان را خوب کند. اگر در مهربانی کردن پیش قدم شوید، زمان‌هایی که به مهربانی نیاز دارید، خواهید دید. @POLKHOSHBAKHTI
🔴 💠 فردی که بخاطر بیماری باید چند روز در بیمارستان بستری شود نیاز به دارد و همراه مریض در مدّت بستری بودن بیمار تمام کارها و درخواست‌های بیمار را با و تحمّل سختی‌های آن انجام می‌دهد. حتّی ممکن است بیمار، تندی و بدرفتاری کند امّا همراه مریض با او می‌کند چرا که می‌داند او بیمار است و نیاز به همراهی و کمک دارد تا خود را به دست آورد. 💠 زن و مرد در زندگی مشترک باید یکدیگر باشند. هیچکدام از آنها معصوم نیستند و لذا ممکن است در زندگی، صفات و رفتارهای نامناسبی را در شرایط‌ مختلف از خود نشان دهند. 💠 هر صفت زشت و یا بد همسرتان را یک بیماری حساب کنید که برای اصلاح یا مدیریّت آن نیاز به همراهی با اوست. نگاهتان به او فرد بیماری باشد که نیاز به و همراهی شما دارد نه بیماری که به حال خود رهایش کنیم. 💠 مهربانی، صبوری، تحریک نکردن صفات زشت همسر، نیازهای بجای او در حین بیماری، نیّت خالص و نگاه اخروی از ملزومات و ویژگیهای یک همراه مریض است و البته مراجعه به متبحّر مذهبی، کمک فراوانی به شما و همسرتان می‌کند. 💠 از امروز نقش را برای همسرتان ایفا کنید تا نتایج زیبای آن را ببینید. @POLKHOSHBAKHTI
امام رضا علیه السلام: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : «أَحْسَنُ اَلنَّاسِ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً» نيك ايمان ترينِ مردمان ، كسى است كه خوش اخلاق ترينِ آنها باشد . @POLKHOSHBAKHTI
🔵 سواد عاطفی (۱) سواد عاطفی چیست؟ بسیاری از آسیب‌هایی که هر روز در جنبه‌های مختلف زندگی می‌بینیم و بسیاری از ناراحتی‌هایی که با خود حمل می‌کنیم، ناشی از ناتوانی ما در شناخت و درک احساسات‌مان و ابراز آنها به شیوه‌ای صحیح است. سواد عاطفی کلیدی برای حل بسیاری از مشکلات ما در حوزه روابط و مسائل کاری است. یک مثال برای سواد عاطفی شروع کنیم. فرض کنید در محیط کار یکی از همکارانتان مدام کارها و پروژه‌های خود را بر سر شما می‌ریزد و با این رفتارش باعث عصبانیت شما می‌شود. در چنین موقعیتی، شناخت احساسی که دارید (عصبانیت)، تشخیص دلیل ایجاد این احساس، مهار آن و پیداکردن راهکاری مؤثر به‌جای ابراز رفتارهای خشونت‌آمیز، نشان‌دهنده سواد عاطفی یا احساسی شماست. سواد عاطفی زیربنای درک فرد از احساسات است که در ابتدایی‌ترین حالت، شامل توانایی شناسایی و برچسب‌زدن احساسات خود و دیگران است. علاوه بر این، سواد احساسی شامل مقابله و بیان احساسات به روش‌های مناسب می‌شود. این اصطلاح برای اولین بار در سال ۱۹۷۹ توسط روان‌درمانگری به‌نام کلود اشتاینر (یا کلود استینر) مطرح شده است. او سواد عاطفی را این‌گونه توصیف می‌کند: توانایی درک احساسات، توانایی گوش‌دادن به دیگران و همدلی با احساسات آنها و توانایی ابراز عواطف مؤثر. ادامه دارد... @POLKHOSHBAKHTI
🔵 سواد عاطفی (۲) از نظر کلود اشتاینر سواد عاطفی شامل ۵ بخش است: شناخت احساسات خود؛ داشتن حس همدلی؛ مدیریت احساسات؛ ترمیم مشکلات عاطفی؛ تعامل عاطفی. علاوه بر این، او معتقد بود که سواد احساسی از اصول شکل‌گیری رابطه موفق، افزایش توانایی‌های حل مسئله و بهبود کیفیت کلی زندگی است. بسیاری از افراد از عبارت‌های هوش هیجانی (هوش عاطفی) و سواد احساسی به‌جای هم استفاده می‌کنند. هوش عاطفی مفهومی کلی و گسترده‌تر است که از خودآگاهی، خودتنظیمی و همدلی تشکیل شده است که همه‌شان جنبه‌های مهم سواد احساسی هستند. سواد عاطفی در واقع عنصر سازنده هوش هیجانی است و مزایای مشترکی با هوش هیجانی دارد. ادامه دارد... @POLKHOSHBAKHTI
🔵 سواد عاطفی (۳) چرا داشتن سواد عاطفی مهم است؟ برای فهمیدن اهمیت سواد عاطفی، باید به نقش درک عاطفی و تنظیم آن در تمام جنبه‌های زندگی فکر کنید. اگر نتوانید احساسات خود را شناسایی کنید، نمی‌توانید آنها را به‌درستی درک کنید یا رفتار خود را کنترل کنید. بنابراین بیشتر احتمال دارد که ناامید و سردرگم شوید و خود را به‌شیوه‌ای نامناسب ابراز کنید. این به معنای رفتار تکانشی و مخرب و همچنین ناتوانی در تسکین خود است. مشکلات ناشی از فقدان سواد احساسی ممکن است به مشکلات مدیریت خشم منجر شوند و شما را در مقابل ناامیدی کم‌تحمل کنند. علاوه بر این اگر دچار آشفتگی عاطفی شده باشید، نمی‌توانید روی مسئولیت‌های تحصیلی یا شغلی تمرکز کنید که این باعث می‌شود کمتر موفق شوید. چه اتفاقی می‌افتد زمانی که شما کمتر موفق باشید؟ ناراحت می‌شوید و بدرفتاری می‌کنید و این‌طوری دوری باطل ایجاد می‌شود. مهم‌تر از همه، سواد عاطفی بر روابط شما با افراد دیگر اثر می‌گذارد. سواد احساسی به شما کمک می‌کند که احساسات دیگران را به‌درستی تفسیر کنید و بر اساس آن عمل کنید. این بدان معناست که در دعواهای کمتری شرکت خواهید کرد و به‌احتمال زیاد دوستان و محبوبیت بیشتری خواهید داشت. علاوه بر این، داشتن سواد عاطفی در موقعیت‌های اجتماعی و کاری به نفع شماست. سواد عاطفی ارتباط مستقیمی با رشد همدلی دارد. درک احساسات دیگران برای تعاملات بین‌فردی ضروری است. علاوه بر این، افراد همدل با دیگران بهتر کنار می‌آیند و مهربان‌تر به‌ نظر می‌رسند. اگر نتوانید احساسات را شناسایی و درک کنید، در زندگی در وضعیتی به‌شدت بد قرار می‌گیرید. اغراق نیست اگر بگوییم افرادی با سواد احساسی شادتر و سازگارتر از افراد دچار کمبودهای عاطفی هستند. ادامه دارد... @POLKHOSHBAKHTI
🔵 سواد عاطفی (۴) چالش‌های افزایش سواد عاطفی ما با سواد عاطفی متولد نشده‌ایم؛ آن را باید در طول زندگی کسب کنیم. البته اگر آن را در دوران جوانی افزایش ندهیم، این خطر وجود دارد که هرگز به‌اندازه کافی افزایش نیابد. به همین دلیل است که چنین تمرکزی روی افزایش سواد احساسی در کودکی وجود دارد. متأسفانه عوامل متعددی ممکن است از افزایش سواد احساسی جلوگیری کنند. ۱. عوامل زیستی (بیولوژیکی) برخی از کودکان خودکنترلی کمی دارند که درون‌نگری و تنظیم احساسات را برای آنها دشوار می‌کند. و برخی دیگر از کودکان، مانند آنهایی که دچار ناتوانی‌های رشدی هستند، نیز توان کافی برای کسب سواد عاطفی را ندارند. ۲. عوامل محیطی آیا اعضای خانواده شما را به شناسایی احساسات خود و بیان آنها تشویق می‌کنند؟ بسیاری از خانواده‌ها به این مسئله بی‌تفاوت‌‌اند و در نشان‌دادن احساسات خود مشکل دارند. بعضی خانواده‌ها در تنظیم احساسات خود مشکل دارند و مشاجره‌های مکرر یا مشکلات مدیریت خشم دارند. 🔸هنگامی که اطرافیان فرد سواد احساسی نداشته باشند، کسب آن برای فرد، بسیار سخت‌تر می‌شود. این مسئله باعث می‌شود آنچه خارج از خانه اتفاق می‌افتد، اهمیت بیشتری پیدا کند. همچنین کودکان بیشتر وقت خود را بیرون از خانه و در مدرسه می‌گذرانند، بنابراین این سؤال پیش می‌آید که آیا معلمان سواد عاطفی را رواج می‌دهند یا خیر؟ البته برخی از معلمان و مسئولان آموزشی کودکان می‌دانند سواد عاطفی چیست، به این مسئله به‌اندازه برخی دیگر از جنبه‌های رشد توجه نشده است. در هر حال ممکن است آن‌قدر که برای جبران کمبودهای زندگی خانوادگی کودکان لازم است، به آنها توجه نشود. ۳. عوامل اجتماعی مشکل دیگر ماهیت تعامل اجتماعی امروزی است. در دنیای امروز، ما در گوشی‌ها و تبلت‌ها و رایانه‌هایمان دفن شده‌ایم و بیش از اینکه زمان خود را صرف تعامل با افرادی کنیم که با آنها در یک اتاقیم، آن را صرف ارسال پیام و فضای مجازی می‌کنیم. درنتیجه فرصت کمتری برای تعاملات معنادار رودررو با دیگران نصیبمان می‌شود. علاوه بر این، انتظارات والدین و معلمان از پسران و دختران به‌دلیل هنجارهای جنسیتی اجتماعی،متفاوت است. مثلا این باور وجود دارد که پسران و مردان نباید احساسات خود را ابراز کنند. از این رو پسران فرصت‌ کمتری برای کسب سواد عاطفی دارند و فرصت درک احساسات و همدلی بیشتر به دختران داده می‌شود. ادامه دارد... @POLKHOSHBAKHTI
🔵 سواد عاطفی (۵) چگونه سواد عاطفی داشته باشیم؟ گاهی ممکن است ابراز احساسات عمدا انجام شود (یعنی شما آگاهانه آن را ابراز کنید) و گاهی هم غیرعمدی (مثل وقتی که توجه ندارید زبان بدن یا حالت چهره شما به دیگران نشان می‌دهد که عصبانی هستید). درست مثل یادگیری درس ریاضی یا ورزش اسکیت و یا هر دانش و مهارت دیگر، تقویت سواد عاطفی نیز به زمان نیاز دارد. 🔹بااین‌حال مهارتی نیست که لزوما در خانه، مدرسه یا محل کار به ما معرفی و آموزش داده شود. سواد احساسی نیازی است که در بزرگ‌سالی ضورت آن را درمی‌یابیم وخود را به یادگیری آن متعهد کنیم. اولین قدم تمرینِ توجه و شناسایی احساسات خود است. قبل از آنکه ابراز احساسات و عواطف دیگران را درک کنیم، لازم است با دقت ویژگی های خود را بشناسیم. همچنین با نحوه ابراز احساسات مختلف در روح و بدن خود آشنا شوید. مثلا برخی از اولین علائم ناراحتی، شادی، شگفتی یا عصبانیت شما چیست؟ هرچه بیشتر چنین تمرینی را انجام دهید، نام‌گذاری و شناسایی احساسات آسان‌تر می‌شود. هنگامی که متوجه می‌شوید احساسی درون شما شکل گرفته است و آن را نام‌گذاری می‌کنید، بلافاصله خود را در لحظه حال مستقر می‌کنید و جلوی واکنش ناخودآگاه ناشی از آن احساس را می‌گیرید. این کار به شما فرصتی می‌دهد تا خودتنظیمی کنید، مکث کنید، محیط خود و اطرافیانتان را در نظر بگیرید و سپس مناسب‌ترین راه برای ابراز احساسات را تعیین کنید. پس از آن و به مرور سعی کنید با مطالعه و دقت و حتی استفاده از کلاس و کارگاه توانمندی شناساییی احساسات افراد را به دست آورید. @POLKHOSHBAKHTI
🔹گوهر کمیاب محبت پیری در کوهستان سفر میکرد. سنگ گران قیمتی را در جوى آبى یافت. روز بعد به گرسنه‌ای رسید. کیسه‌اش را باز کرد تا در غذایش با او شریک شود. مرد گرسنه، سنگ قیمتی را دید. از آن خوشش آمد و خواست که آن سنگ را بگیرد. مسافر پیر، بی‌درنگ، سنگ را به او داد. مرد بسیار خوشحال شد و از این که شانس به او رو کرده بود، سر از پا نمى‌شناخت. او فهمیده بود که جواهر، به قدرى قیمتی است که تا آخر عمر مى‌تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، به دنبال آن پیر دوید و پیدایش کرد. هنگامى که او را دید سنگ را پس داد و گفت: این چند روز خیلی فکر کردم. من مى‌دانم این سنگ چقدر گرانبهاست، اما آن را به تو پس مى‌دهم، با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى‌توانى، آن محبتی را به من بده، که به تو این قدرت را داد تا این سنگ را به چون منی ببخشی. آن را می‌خواهم. _____________________ در زندگی، قدر آدم‌هایی را که بدون چشم‌داشت ، هدایای مادی و معنوی به ما می‌دهند بدانیم. @POLKHOSHBAKHTI
🔷برادری از جنس انسانیت، اخلاق و آرامش 📚 جرعه‌ای از یک کتاب و حسین با گریه گفت: عباس جان! برادرم! چشمانی که دیشب، از بیمِ رویاروییِ با تو، رنگ خواب و آرامش ندیدند، امشب آسوده خواهند خفت. اما آنان که شبِ پیش در پناهِ امنِ حضورِ تو آرمیدند، امشب در نبودِ تو، رنگِ خواب و آرامش نخواهند دید....! کتاب: ماه به روایت آه/ ابوالفضل زرویی نصرآباد ____________ وجود برخی انسان‌ها مایه آرامش است. تلاش کنیم با تمسک به مولایمان، مایه آرامش و امنیت اطرافیان باشیم. @POLKHOSHBAKHTI
روایتی از رفتار برترین فرستاده خدا از قول مرحوم استاد علی صفائی حائری «مهربان برای همه» در روایت است حضرت رسول با یک یهودی رابطه برقرار می‌کنند. معلمی بچه های مسلمان را به او می سپارند و در نظر دارند، حضرت با او داد و ستد دارند. یک چند روزی می بینند از این یهودی، جوان یهودی خبری نشد. حضرت می‌پرسند چه شده؟ می‌گویند مریض است، در خانه خوابیده. حضرت می آیند سراغ او. در حال جان کندن است . حضرت بالای سرش می نشیند. او حالش که بهتر می شود، نگاه می‌کنند رسول خدا را می‌شناسد. حضرت می گویند که اگر تو شناخته‌ای که حقیقت چیست، شهادت بده. نگاهی به پدر و مادرش می کند، سرشان را آنها پایین می اندازند. ساکت می‌شود، بیهوش می‌شود. به هوش می‌آید تا چند مرتبه و آخرین بار پدر و مادرش می گویند؛ خودت می دانی، اگر می‌خواهی اسلام بیاور. مسلمان می شود. رسول خدا او را برمی دارند، نعش او را برمی‌دارند و می آیند و در قبرستان مسلمانان دفن می کنند. من حرفم این است که ببینید؛ چه شوری ،چه حرصی در رسول است؛ یکی از شیطان بگیرد، یکی را بیاورد. آن هم یک جنازه یهودی، این چه خاصیتی دیگر دارد؟ تو این دنیا همه حسابها تمام شده. این آخرین رمقش هم تمام شده، در خدمت پدر و مادرش یا در قوم یهود بوده. ولی رسول خدا حتی اینکه یک نفر از شیطان کم کنند، از این کوتاهی نمی کنند. 🎙 عین‌صاد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدون شرح... و چقدر جای اخلاق الهی برگزیده‌ترین بنده خدا در زندگی ما خالی است... @POLKHOSHBAKHTI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مهربانی با کودکان در بین سخنرانی نماینده ولی فقیه در همدان ، دخترک جلو رفته و می‌گوید: اجازه! شعر بخوانم؟ @POLKHOSHBAKHTI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ پر مهر رهبر انقلاب به ابراز علاقه یک دانشجو: خوش به حالتان که بنده را می‌بینید و دوست دارید، من شما را نمی‌بینم اما دوست‌تان دارم. @POLKHOSHBAKHTI
✳️ به خاطر کمترین نعمت‌ها هم قدردانی کنید. خود را عادت دهید برای هر نعمتی که به شما می‌رسد، هر چند کوچک و یا تکراری، تشکر کنید. حتی از خوبی های خودتان هم در خلوت خود تشکر کنید و قدر بدانید. خوبی‌های دیگران را بهتر و بزرگتر شمرده و قدردانی کنید. به نزدیکان که می رسید شاکر بودن و قدردانی را افزون‌تر کنید. و بالاتر از همه عزیزترین پشتیبان خود را فراموش نکنید و همواره شکرگزار حضرت حق باشید. @POLKHOSHBAKHTI
یک داستان، یک درس من فقط معلم نیستم مریم صیاد آموز لنگان لنگان داشتم تو خیابون راه می‌رفتم که یه خانم مودب و شیک پوش بهم نزدیک شد ازم پرسید : شما آقای نصیری هستین؟ گفتم : بله گفت : من شاگرد شما بودم ، دبیرستان توحید، یادتون میاد؟ با اینکه قیافش اشنا بود ، گفتم : نه متاسفانه،آخه من خیلی دانش آموز داشتم . و بعد ادامه دادم : خب مهم نیست شما خوبید خانم ؟ گفت : بله ممنون استاد، من شیمی خوندم و تا دکترا ادامه دادم البته نه اون سال‌های جنگ دکترامو چند سال بعد گرفتم و در حال حاضر محقق هستم. آقای نصیری ، "سماک بحری" هستم یادتون اومد؟ از شنیدن حرفاش خیلی خوشحال شدم وقتی کمی دقت کردم ،شناختمش ،آره خودش بود اتفاقا خیلی دلم میخواست از احوالش با خبر بشم و حالا دیده بودمش که فرد موفقی شده بود ، یه هو رفتم به بیشتر از بیست سال پیش . اون موقع ها با اینکه انقلاب شده بود و مدارس تفکیک شده بود؛ به علت کمبود دبیر بعضی از دبیران مرد مدارس دخترانه تدریس می‌کردند . من هم اون وقت‌ها به دانش آموزان دختر جبر درس می‌دادم، یادم اومد این دختر چند جلسه‌ای که صبح‌ها من کلاس داشتم دیر سر کلاس می‌اومد و من هم همیشه دعواش می‌کردم و بدون اینکه چیزی بگه می‌رفت سر جاش. من هم کلی عصبی می‌شدم و به خاطر نظم کلاس، سریع درسو ادامه می‌دادم . چند بار می‌خواستم واسه دیر کردش به مدیر بگم ولی یادم می‌رفت تا اینکه یه روز زنگ اخر تو کلاس بغلی ، آخرین نفری بودم که از کلاس می‌رفتم بیرون یه هو همین دانش آموز "سماک بحری" رو دیدم که به دیوار راهرو تکیه داده و تو چشماش پر از اشکه . پرسیدم :سماک چی شده؟ با بغضی که تو گلوش بود جواب داد: پام پیچ خورده آقا حالا نمی‌دونم چه جوری برم خونه؟ یه هو گفتم : بیا من می‌رسونمت اون وقت‌ها یه ماشین پیکان داشتم که هرکسی نداشت جواب داد : نه آقا خونمون دوره گفتم : اشکالی نداره می‌رسونمت ، می‌تونی تا ماشین یه جوری بیای؟ درحالی که برق خوشحالی تو چشماش موج می‌زد گفت:بله آقا بالاخره هر جور بود خودشو تا ماشین رسوند من هم که طبعا عذر داشتم و نمی‌تونستم دستشو بگیرم ، بلاخره به سمت خونه اش حرکت کردیم وقتی آدرس میداد تازه متوجه شدم خونه‌اش خارج از شهر و در یکی از دهات اطراف قرار داره. وقتی رسیدیم سر یه جاده خاکی گفت : آقا تو همین جاده است دیگه خودم میرم ممنون. گفتم : نه چه جوری می‌خوای بری می‌رسونمت همینطور که می‌رفتیم چون راه خیلی طولانی شد ازش پرسیدم : این مسیر رو با کی میای بری مدرسه ؟ گفت: با هیشکی آقا، پیاده میام تاسر خیابون ۵ صبح بلند می‌شمِ اما خب گاهی بارونو باد باعث می‌شه کمی دیر برسم داشتم دیوونه می‌شدم این همه راهو این دختر پیاده می‌اومد !!!!. خلاصه رسیدیم خونشونُ یه خونه روستایی دیدم که از امکانات اون زمان هم خیلی چیزها کم داشت. به سختی رفت بالا و گفت : بفرمایید صدای پیر مردی از تو اتاق شنیده شد که پرسید: طاهره کیه ؟ دانش آموزم جواب داد : آقا معلممه پیر مرد اصرار کرد که برم بالا و یه چای بنوشم. من هم رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی پیرمرد که فهمیدم پدر طاهره دانش آموزم بود گفت: آقا معلم این دختر همه زندگی منه، الان دوساله مادرشو از دست داده منم مریضم، هم تو مزرعه کار می‌کنه هم تو خونه به دوتا برادرهای کوچیکشم می‌رسه ، می‌گم دختر نمی‌خواد درس بخونی راه به این درازی چه کاریه آخه ولی هی اصرار می‌کنه می‌خوام درس بخونم آه ببینین الان شما رو تو درد سر انداخته... گفتم : این چه حرفیه در حالی که با بغضی که گلومو گرفته بود به زور چایی که طاهره آورده بودو می‌خوردم گفتم: ببخشید من دیگه باید برم. تمام راهو که بر می‌گشتم گریه کردم پیش خودم گفتم من فقط یک معلم نیستم؛ من باید بیشتر از این‌ها از حال دانش آموزم با خبر باشم. از اون روز به بعد بهش زنگ‌های تفریح کمک می‌کردم چند تا کتاب بهش دادم و دیگه دعواش نکردم اینها تنها کاری بود که از دستم بر می‌اومد . حالا اون با وجود تمام مشکلات اینقدر موفق شده بود و من بهش افتخار می‌کردم ،همینطور که لبخند می‌زدم، نگاش می‌کردم که یه هو از گذشته بیرون اومدم چون صدام زد: آقای نصیری ..... و ادامه داد : خیلی خوشحال شدم دیدم‌تون من هیچ وقت محبت‌هایی که به من کردین رو فراموش نمی‌کنم گفتم : خواهش می‌کنم من افتخار می‌کنم که چنین شاگردی داشتم. خداحافظی کرد و در حالی که ازم دور می‌شد پیش خودم گفتم : امیدوارم معلم‌های امروزی هم بدونند که فقط یک معلم نیستند.... @POLKHOSHBAKHTI
◼️ یک داستان، یک درس پیری در کوهستان سفر می‌کرد. سنگ گران قیمتی را در جوى آبى یافت. روز بعد به گرسنه‌ای رسید. کیسه‌اش را باز کرد تا در غذای خودش با او شریک شود. مرد گرسنه، سنگ قیمتی را دید. از آن خوشش آمد و خواست که آن سنگ را بگیرد. مسافر پیر، بی‌درنگ، سنگ را به او داد. مرد بسیار خوشحال شد و از این که شانس به او رو کرده بود، سر از پا نمى‌شناخت. او فهمیده بود که جواهر، به قدرى قیمتی است که تا آخر عمر مى‌تواند راحت زندگى کند. پس از چند روز ، چیزی به ذهنش رسید و به دنبال آن پیر دوید و پیدایش کرد. هنگامى که او را دید سنگ را پس داد و گفت: این چند روز خیلی فکر کردم. من مى‌دانم این سنگ چقدر گرانبهاست، اما آن را به تو پس مى‌دهم، با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى‌توانى، آن محبتی را به من بده، که به تو این قدرت را داد تا این جواهر را به من ببخشی. آن را می‌خواهم … ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گاهی به سبب توجه به یک نعمت و یا گوهر با ارزش، از وجود پر نعمت اهدا کننده اش غافل می شویم. قدر گوهر آفرینان زندگی مان را بدانیم... @POLKHOSHBAKHTI
📃یک داستان، یک درس وقتی که نشستم تا مطالعه کنم نیمکت پارک خالی بود، در بین شاخه های درهم پیچیده ی درخت کهنسال، دل‌سردی از زندگی، برای من دلیل خوبی برای اخم کردن شده بود، چون دنیا می‌خواست مرا درهم بکوبد! ناگهان پسربچه ای با نفس های بریده به من نزدیک شد، مقابلم ایستاد و با هیجان گفت: "نگاه کنید چی پیدا کردم" در دستش یک شاخه گل بود با گلبرگ های پژمرده؛ چه منظره رقت انگیزی! از او خواستم گل را بردارد و برود پی بازیش؛ ولی او به جای اینکه دور شود کنارم نشست و گل را جلوی بینی اش گرفت، و با شگفتی فراوان گفت: "بوی خوبی میده و زیبا هم هست، برای همین آن را چیدم، بفرمایید، مال شماست". آن علف هرز داشت پژمرده می‌شد یا شده بود؛ رنگی نداشت؛ نارنجی، زرد یا قرمز. اما می‌دانستم که باید آن را بگیرم وگرنه ممکن است هرگز نرود! دستم را به سوی گل دراز کردم و گفتم: "ممنونم، دقیقا همان چیزیست که لازم داشتم" ولی او به جای اینکه گل را به دستم بدهد، آن را میان زمین و هوا نگه داشته بود!! آن وقت بود که برای نخستین بار دیدم پسری که آن علف هرز را در دست داشت نمی‌توانست ببیند، او نابینا بود! لرزش صدایم را شنید؛ تبسمی کرد و گفت قابلی ندارد. سپس رفت پی بازیش. ناخودآگاه از اثری که بر من گذاشته بود شگفت شدم که او چگونه می‌تواند کسی را که در زیر درخت بید کهنسال نشسته و به حال خود تاسف می‌خورد را ببیند؟! شاید دلش از نعمت دید واقعی برخوردار بود! توسط چشمان بچه ای نابینا سرانجام توانستم ببینم... مشکل از دنیا نبود! مشکل از خودم بود... و به جبران تمام زمان‌هایی که کور بودم، با خود عهد کردم زیبایی های زندگی را ببینم و قدر هر ثانیه را که مال من است بدانم... قدر فرصت‌های کوچک مهربانی را بدانیم. قدر مهربانانی که گاهی چون نسیم از زندگی ما می گذرند را بدانیم. قدر نعمت‌های بی‌همتای الهی را بدانیم. @POLKHOSHBAKHTI