eitaa logo
پرتو اشراق
782 دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
14.2هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 در نگاه (ع) این است که انسان دینش را با هیچ چیز معامله نکند زیرا در میزان الهی هیچ گوهری با ارزش‌تر از نیست و با هرچه معامله شود ضرر است. 📗 برگرفته از کتاب حسنات و سیئات اثر . 🌐 @partoweshraq
💎 از نگاه (ع) مردانگی به این است که انسان دینش را با چیز دیگری معامله نکند. در میزان الهی هیچ گوهری ارزش دین را ندارد. با هر چه معامله شود، خسارت و ضرر است. انسان جوانمرد هرگز دینش را نمی فروشد. 🆔 @partoweshraq
🌹 (ع) و اهتمام به امور مسلمين 🕋 شخصى كه محرم نبود، در كنار حضرت مجتبى (عليه السلام) شروع به طواف كرد، گفت: 👳🏻يابن رسول اللّه! من بدهكارم، مال مردم ‌خور نيستم، اما ندارم كه بدهم، واقعاً قصد جدى دارم كه پول طلب كار را بدهم. 👈 او گريبانم را گرفته و مى گويد: طلبم را بده! من به او گفتم: 👳🏻به اين كعبه قسم ندارم، ولى طلب تو را مى‌ دهم، مى گويد: 👈 اگر ندارى، بايد كسى ضامن شود كه اگر پول را ندادى، او پول مرا بدهد. من هيچ كس را در مكه غير از شما نمى شناسم. 🌹امام (عليه السلام) فرمود: ❓طلبكار كجاست؟ 👳🏻 گفت: بيرون از مسجد الحرام است. 👣 حضرت با حال احرام از طواف بيرون آمد، به طلبكار گفت: 🔅اگر اين طلب تو را نداد، من ضامن هستم. قبول كرد. 🕋 حضرت برگشت و بقيه طواف را انجام داد. 👣 در سعى بين صفا و مروه، كسى به حضرت عرض كرد: 👲🏻آقا! در طواف واجب، آن هم دور پنجم و ششم، چرا بيرون رفتيد؟ - بعضى‌ ها از امام و خدا جلوتر مى ‌افتند - حضرت عليه السلام فرمودند: 🔅كارى مهم تر از طواف به وجود آمد؛ و آن هم نجات يك گرفتار بود. 📓 برگرفته از کتاب مرگ و فرصت ها نوشته . 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌏 در کلام (ع)، دنیا جایی است که مؤمن تا زنده است، باید برای فردای خود توشه‌ برداری کند تا به پیشگاه مقدس او آبرومند وارد شود. 🆔 @partoweshraq
👳 را دید و شروع به صحبت کرد: ✋من از شما هستم! 🌸 حضرت فرمودند: 🔅بنده‌ی خدا! اگر در اوامر و نواهى ما... مطيع ما هستى... راست گفتى! و اگر چنان نيستى... ديگر با ادعاى مقام شريف و بزرگى كه اهل آن نيستى... بر گناهان خود نيفزا! 🔅بما نگو من از شيعيان شما هستم! بگو از وابستگان و... دوستان شما و... دشمنِ دشمنان شما هستم! 🔅در عين حال، تو در خيرى... و به‌ سوى خير، خواهی بود! 📚 مجموعة ورام بن أبی‌فراس، جلد ۲، صفحه ۱۰۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌷 (علیه السلام) 💰 چهار درهم نصيب (ع) شد، يك درهمش را شب و يك درهمش را روز و يك درهم را در پنهانى و درهم ديگر را آشكار به راه خداوند صدقه داد، از پى اين واقعيت كه همراه با نّيتى صادقانه و الهى بود اين آيه نازل گشت: 🔅[الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ]؛ 🔅كسانى كه [چون على بن أبى طالب(ع)] اموالشان را در شب و روز و پنهان و آشكار انفاق مى كنند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند. ⚜ (ص) فرمود: 🔅هر كس كه مى خواهد آدم را در علمش و نوح را در فهمش و يحيى بن زكريا را در زهدش و موسى را در شجاعت و دليريش بنگرد، پس بايد به على نظر كند! 🕌 (ع) يك روز پس از درگذشت آن حضرت در بين مردم حاضر شد و فرمود: 🔅ديروز مردى از ميان شما رفت كه در علم و دانش در سابقين نظير نداشت و در عمل و كوشش در آيندگان نمونه نخواهد داشت، پيامبر او را براى جنگ با دشمنان مى فرستاد، در حالى كه جبرئيل در طرف راستش و ميكائيل در طرف چپ او حركت مى كردند، او از جبهه برنمى گشت تا پيروزى را نصيب اسلام مى نمود. 📙 برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، نوشته . 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔥 ❓در قبال کشتن او چه چیزی به من می رسد؟ 💎 ازدواج با یزید، مبلغ هنگفتی پول و یک عمر خوشی و... 👌لبخندی که حالی از رضایت بود بر گوشه لب جای گرفت، گفت: باشد، قبول است، ظرف را بده به من و از این جا دور شو، نباید کسی تو را ببیند. 💰 بگیر، این ظرف، این هم مبلغی به عنوان پیش پرداخت. من رفتم، بقیه کارها با تو. 💭 زن، ظرف و پول ها را گرفت و در را بست. مدتی پشت در نشست و سپس آنها را در جای امنی مخفی کرد و یک بار دیگر توطئه قتل شوهرش را در ذهنش مرور کرد. 👑 فکر پولدار شدن و ازدواج با پسر فرمانروای شام لحظه ای از خاطرش محو نمی شد، گوشه ای نشسته بود و در رؤیاهای خود غرق بود. 💓 دیگر چیزی به آمدن شوهرش نمانده بود، صدای قلب خودش را می شنید و آرام و قرار نداشت. ☀ مرد، آن روز، روزه مستحبی گرفته بود. گرمای هوای مدینه از یک سو، تشنگی و گرسنگی نیز از سوی دیگر رمقی برایش باقی نگذاشته بود. آرام آرام به طرف خانه اش حرکت می کرد. 🌒 روزهای آخر بود و پنجاه سال از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه می گذشت. 🏴 اکنون نه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این دنیا بود، نه علی (علیه السلام) و نه فاطمه (سلام الله علیها). ❣تنها خاطرات مظلومیت ها و خون دل خوردن هایشان باقی بود. رنج هایی که در راه بالندگی و ریشه دواندن نهال اسلام متحمل شده بودند فراموش نشدنی بود. 🌄 کم کم غروب می شد. خورشید در نبرد با سیاهی شب عقب نشینی می کرد و جای خود را به سیاهی و ظلمت شب می داد. 📿 به خانه رسید. وضو گرفت و نمازش را خواند. در حال نماز از خوف خدا و قیامت و روز جزا می لرزید. می دانست در برابر چه آفریدگار بزرگی ایستاده و چه می گوید و سر تعظیم بر آستان چه خالق بی همتایی می ساید. 👌نماز را تمام کرد و به همسرش گفت: افطار مرا بیاور! 🍯 جعده مراقب بود تا ظرف شیر نریزد و زحماتش به هدر نرود، ظرف شیری که داخلش کمی عسل ریخته بود و مقدار زیادی زهر؛ زهری بسیار کشنده که با قیمت گزافی از روم خریده بود و با وعده های شیرین و آن همه سکه به خانه (علیه السلام) فرستاده بود. 🍶 جعده در حالی که از ته دل خوشحال بود شربت شیر را سر سفره گذاشت. 🌹 (علیه السلام) بسم الله گفت و کاسه شیر را به لبهایش نزدیک کرد. تشنه بود، چند جرعه نوشید، اما ناگهان کاسه شیر را از لبهایش جدا کرد! ⚡سوزش عجیبی در معده اش احساس کرد و فهمید که شربت مسموم بوده است... ✋🤚 خدا را شکر کرد که هجران پایان یافت و به دیدار جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر و مادر بزرگوارش نائل خواهد شد، سپس نگاهی به جعده کرد و فرمود: ▪خداوند تو را بکشد که باعث کشته شدن من شدی. به خدا قسم کسی بهتر از من نخواهی یافت و به آرزوهایت نخواهی رسید، بدان که خدا تو و تحریک کننده ات را ذلیل و خوار خواهد کرد. 🏴 پس از دو روز (علیه السلام) بر اثر آن سم کشنده شهید شد و پس از چهل و هفت سال زندگی با آن همه تلاش و رنج به دیدار حق شتافت. 🔥جعده نیز همان گونه که امام فرموده بود تا آخر عمر ذلیل و خوار بود و معاویه نیز به وعده هایش عمل نکرد. (١). 📚 پی نوشت ها: ١. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ١۵۴. 📗 ٢، داستان هایی از زندگی ، و (علیهم السلام)، ‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌌 شب هنگامی که نوجوان شجاع و خوش سیمای خاندان (علیه السلام) از عمویش امام حسین (علیه السلام) شنید که به اصحاب خویش بشارت می دهد که فردا تمامی شما شهید خواهید شد، در ذهن و اندیشه اش سوالاتی مطرح شد. 👣 از جای خویش برخاسته و از امام حسین (علیه السلام) پرسید: ✋🏻 ای عمو جان! آیا من هم در ردیف شهدا خواهم بود؟ 🌷 امام حسین (علیه السلام) فرمود: ❓«پسرم! مرگ را چگونه می بینی؟» 🌹قاسم بن حسن با کمال اخلاص و صفا پاسخ داد: ✋🏻« »؛ ▪️«مرگ در راه تو برای من شیرینتر از عسل می باشد». 👌🏻در این موقع سوال خویش را دوباره تکرار نمود: ❓آیا من هم در لیست شهدای خواهم بود؟ 🌷 امام (علیه السلام) پاسخ داد: ▪️«عمویت فدای تو! بلی. به خدا قسم تو را هم در ردیف یارانم خواهند کشت، حتی پسر شیرخواره ام، را نیز به شهادت می رسانند!!» ⛺ فرزند غیرتمند (علیه السلام) با شنیدن این سخن یکه ای خورده و سوی عمویش خیز برداشته و پرسید: ❓عموجان! آیا آن ها به خیمه گاه می رسند و بعد از تسلط به خیام و ساکنین آن، عبدالله شیرخوار را می کشند؟! 🌷 و (علیه السلام) کیفیت شهادت طفل شیرخواره را مفصل به قاسم شرح داد. (۱) ☀️ قاسم در روز عاشورا بعد از اصرار زیاد از عمویش اجازه نبرد گرفت. 📜 حمید بن مسلم از گزارشگران عمر سعد در توصیف ورود حضرت قاسم به صحنه نبرد چنین می گوید: ▪️از خیام حسین (علیه السلام) نوجوانی به سوی میدان بیرون آمد که چهره اش مانند قرص قمر می درخشید، شمشیری به دست داشت و پیراهن بلندی پوشیده بود و وارد جنگ گردید، وی در موقع نبرد چنین رجز می خواند: ▪️ان تنکرونی فانابن الحسن ▪️سبط النبی المصطفی الموتمن ▪️هذا حسین کالاسیر المرتهن ▪️بین اناس لا سقوا صوب المزن 🔰 ترجمه: ▪️اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن سبط پیامبر برگزیده و امین خدا هستم. این حسین (علیه السلام) است که همچون اسیر گروگان شده در بین مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد (۲). 🥀 و بالاخره (علیه السلام) یادگار شجاع حضرت مجتبی (علیه السلام) بعد از فداکاری ها و جانفشانی های مخلصانه در روز عاشورا به رسید. 📚 پی نوشت ها: ۱. مدینه المعاجز، ج ۴، ص ۲۱۴. ۲. عیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۸. 📘 تربیت در سیره و سخن امام حسن مجتبی (علیه السلام)، عبدالکریم پاک نیا. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🏴 آخرین سرباز اباعبدالله الحسین علیه السلام 🦋 عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع) کودک ۱۱ ساله امام مجتبی (علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (۱) 📚 شیخ مفید چنین نقل می کند: 🗡️ پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک (علیه السلام) زد، امام پارچه ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. ⚔️ زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند. ⛺ عبدالله پسر (علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و درخیمه گاه با زنان به سر می برد. 👣 هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، ازخیمه گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین‌(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. 🌹 (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به اورسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. 🌷 امام حسین (علیه السلام) به خواهرش فرمود: ▪️«احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید» . 🦋 آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می ورزید. او به عمه اش گفت ▪️«والله لا افارق عمّی (۲)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی شوم». 🕯️ نحوه شهادت (علیه السلام 🗡️ ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. 🦋 عبدالله فریاد زد: ▪️«ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می خواهی عمویم را بکشی؟» 🗡️ بَجر قصد ضربه زدن به امام را داشت. ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت. 🦋 کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» 🌷 امام حسین علیه السلام اورا در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: ▪️«ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد». (۳) 🌷 امام دست خود را به آسمان بلند کرد: 🤲🏻 «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام مرگ آنها را مهلت داده و بهره مند می سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما رادعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند». (۴) 🏹 در این هنگام، حرمله تیری به سوی آن کودک انداخت و او را در آغوش عموی خویش به شهادت رساند. (۵) 📚 ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(۶) 📖 در زیارت ناحیه مقدسه آمده: ▪️«السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (۷) 📚 پی نوشت ها: ۱- ابصار العین، ص ۷۳. ۲- الارشاد، ج ۲، ص ۱۱۰ ۳- همان ۴- همان، ص ۱۱۱. ۵- لهوف سید بن طاووس، ص ۱۴۶. ۶- مقاتل الطالبیین، ص ۸۹. ۷- اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۵. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq