🔸وَأَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَکَ عَنِ الْحَقِّ شَيْءٌ أَبَداً
🌎و بدان هيچ چيز تو را هرگز از حق بى نياز نمى سازد»
🖊اشاره به اينکه همه کارهايت بايد بر محور حق بگردد که پيروزى در دنيا و نجات در آخرت در پرتوى طرفدارى از حق حاصل مى شود. حتى اگر حق به زيان انسان باشد، نفع نهايى او در آن است که از آن حق پيروى کند; باطل، سرابى بيش نيست و يا همچون حبابى است بر روى آب و کف هايى که جوش و خروشى دارند و سپس نابود مى شوند.
نهجالبلاغه
نامه_59
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حس_خوب
حکایت تازهایست
برای گفتن...
ورق بزن
قصهی این
صبح دل انگیز را...
صبح بخیر🧡
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 #رمان #مغــرورِدوستداشتنے فصل اول "هستی" در حالیکه به کویر بی انتهای روبه رویم مینگریس
پرشی به پارت اول رمان مغرور دوست داشتنی 😍👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_حرکتی
مناسبت برای کودکان ۱ تا ۲سال و نیم
هدف : تقویت عضلات بدن ، تقویت مهارت پرش
روش اجرا: کودک روی یک بالشت نسبتا بلند بیاستد و با کمک مادر بر روی بالشت کوچک پایین بپرد .
#بازی
@bayenatiha
@Parvanege
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امام رضا علیهالسلام:
«امام از پدران و مادران مردم،
بر آنان مهربانترند.»
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
روزِ اول که به استاد سپردند مَرا
دیگران را خِرَد آموخت، مرا مجنون کرد
✨
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595aحافظ
همسرداری
نوازش یک زن به او قدرت و انگیزه برای زندگی کردن میبخشد.
⚡️یک زن همیشه دوست دارد از عشق❤️ همسرش نسبت به خودش مطمئن شود.
#تجربه
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 #مغــرورِدوستداشتنے کمی مکث کردم و با جدیت ادامه دادم: _تصمیمی که الان گرفتم به هیچ عنوا
🍁🍁🍁
#مغــرورِدوستداشتنے
_ پاشو برو جون عمهات تا پرتت نکردم بیرون...
آیدا با لبخند از جاش بلند شد و گفت:
_چون عمه ندارم هیچی نمیگم وگرنه الان غیرتی میشدم در حد لالیگا...
مثل خودش با لحن شوخی گفتم:
_منم چون میدونستم نداری گفتم؛ ولی از این به بعد دیگه راه دوری نمیرم شوهرجونتون کارو راحت کردن.
_حرف زدن با تو آخرش کم آوردنه.
من که رفتم... برای تو هم دعا میکنم که موفق بشی.
_در چه موردی اونوقت...
_درمورد سرو کله زدن با داداشی جونتون خانووم...
بعد ازرفتن آیدا رفتم سالن پیش مارال
امروز دوشنبه بود و جزو روزایی محسوب میشد که مارال خونه میموند تا به وضع خونه رسیدگی کنه.
جلوی تی وی نشسته بود و مشغول تماشای سریال مورد علاقه اش بود. تقریبا با صدای بلندی گفتم:
_ترجیح میدی فیلم تماشا کنی یا یکم با خواهر گلت خلوت کنی؟..
مارال که توی حس فیلم فرورفته بود با شنیدن صدام یه متر پرید هوا و دستشو گذاشت روی قلبش.
_وای هستی ترسوندیم... چرا اینقدر بی صدا میای؟؟
_نگفتی ترجیح میدی فیلم تماشا کنی یا بیای یه محفل خواهرانه برگزار کنیم؟... تلویزیونو خاموش کرد و گفت:ب
&فرمایید محفلتونو برگزار کنید...
مادمازل...
روبه روش نشستم و گفتم:
_خب شروع کنیم.
_چیو اصلا موضوع بحث چیه؟
_هیچی فقط از اونجای که من قراره تا دو ماه دیگه از پیشتون برم گفتم، یکم با خواهرجونیم خلوت کنم...
رنگ از روی مارال رفت با نگرانی گفت: «یعنی تصمیمتو گرفتی؟»
_آره میخوام با اجازه.ی خواهر گلم یه چند سالی برای ادامه تحصیل برم کانادا... مشکلی وجود داره؟!
#پارت_32
#ادامه_دارد...
🍁🍁🍁🍁
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 #مغــرورِدوستداشتنے _ پاشو برو جون عمهات تا پرتت نکردم بیرون... آیدا با لبخند از جاش بل
🍁🍁🍁
#مغــرورِدوستداشتنے
_مشکل نه، ولی دلم برات تنگ میشه... قطرهی اشکش از گوشه چشمش پایین چکید.
بلند شدم کنارش نشستم و گفتم:
_ اشک شوقه که داری از دستم راحت میشی مارالی... نه؟
_برو گمشو هستی! واقعا بی احساسی، من بدون تو دق میکنم.
_چرا فکر میکنی من بی احساسم... من دوبرابر تو دلتنگت میشم؛ ولی مگه خود تو نبودی که میگفتی، اگه زندگی بهت فرصت پیشرفت دادنو داد حتما ازش استفاده کن خب منم، میخوام همین کارو کنم دیگه خواهری!
_آره، ولی نه اینطوری... من تو رو میشناسم تک و تنها تو یه کشور غریب دق میکنی.
_قربون خواهر دل نازکم بشم... قرار نیست تنها برم آیدا و شوهرش همراهمن...
مارال گویا تازه چیزی را به یاد آورده باشد به سمتم برگشت و گفت:
_با طاها صحبت کردی؟!
_نه ولی امشب صحبت میکنم.
_یعنی هنوز شرط طاها رو نشنیدی داری برا خودت میبری و میدوزی.
_اولا که زندگی لباس نیست که ببرم و بدوزمش. دوما داداش طاها تا الان برای پیشرفت من از هیچکاری دریغ نکرده، مطمئنا سنگ جلوپام نمیندازه.
_بله... ولی این یکی فرق میکنه. من طاها رو میشناسم. میگه تورو به چشم خواهرش میبینه؛ ولی ازته دل مثل مهرسا براش مهمی و هیچوقت در برابرت دست به ریسک نمیزنه... تا خواستم جواب مارالو بدم، صدای داداش مانع شد.
هردو باتعجب به سمتش برگشتیم... بعد از سلام مارال ازش پرسید:
_چی شده؟ امروز اینقدر زود اومدی؟
_دیدم امروز شما خونهای گفتم ناهارو همه باهم بخوریم. چنین افتخاری که در کنار همسرم غذابخورم کم نصیبم میشه... سرفهای کردم و گفتم:
_ببخشید داداشی، ولی منم اینجا هستم.
نمیگی این صحنهها رو میبینم عقده ای بار میام رو دستت میمونم...
#پارت_33
#ادامه_دارد...
🍁🍁🍁🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️مهربان معبودم!
شب خود و دوستانم
را به تو میسپارم.
آرزوهایم زیادست
اما ناب ترین آرزویم
نعمت سلامتیست
برای همهی عزیزانم
💫ان شاءالله همیشه
سلامت و شاداب باشید.
💫 شبتون بخیر دوستان عزیز
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a