🎗از نظر #فلسفه_مشاء، جواهر پنج قسماند: مادّه، صورت، جسم، نفس و عقل. البته اگر مادّه و صورت که با ترکیب هم جسم را تشکیل میدهند، کنار بگذاریم، در واقع سه قسم اصلی باقی میماند: جسم، #نفس و #عقل_مفارق (مجرد تام).
عقل مفارق نه ذاتاً و نه فعلاً نیازمند مادّه نیست، نفس اما ذاتاً مجرد ولی فعلاً نیازمند به مادّه است. جسم هم که هویّتی مادّی دارد (ذاتاً).
🎗اما #ملاصدرا تعریفی از نفس ارائه میدهد که تقسیم فوق را به هم میزند. در نگاه #بوعلی و پیروانش، نفس نیز از سنخ عقول مفارق است؛ یک جوهر #مجرد_تام که فعلاً تدبیر و تصرف در یک بدن خاص دارد (مانند تدبیر و تصرّف ناخدا در کشتی).
#صدرالمتألهین اما وابستگی نفس به بدن و مادّه را طبق تفسیر #ابن_سینا، یک وابستگی عرضی میداند. کما اینکه خود شیخالرئیس و تابعینش نیز قبول دارند. در نتیجه عملاً سه نوع جوهر در دیدگاه بوعلی به دو نوع جوهر اصلی (#مجرد و #مادی) فروکاسته میشود.
🎗ملاصدرا اما تعریفی از نحوه وجود نفس دارد که آن را بعنوان جوهری سوم در کنار جسم و عقل (مجرد تام) معرفی میکند که امری بینابین است: «تصرّف نفس در بدن و تعلّق به آن، ذاتی نفس است. ... تصرفات نفس در بدن، مانند تصرف مفارقات در اجسام نیست؛ زیرا نفس در ذات خودش، مباشر در تحريكات جزئی و ادرکات جزئی است و از این طریق، منفعل میشود و استکمال میپذیرد.» (اسفار، ج8، صص348-347)
🎗بنابراین احتیاج نفس به بدن، مانند احتیاج صنعتگر به مغازهاش نیست که یک نیاز عارضی باشد و بتواند از آن جدا گردد. آلتبودن بدن برای نفس مانند ابزار اره و تیشه در دست نجار نیست که گاه آن را بردارد و گاه واگذارد. بلکه این احتیاج از همان ابتدا به مثابه یک نیاز جوهری در وجود نفس قرار دارد. چه اینکه نفس بدون بدن و قوای حسّی و طبیعی آن، استقلال در وجود ندارد.
پس نفس مادام که به عنوان نفس وجود دارد، ناقصالذات و محتاج به بدن است و هویتش بدون اتصال به بدن شکل نمیگیرد و کامل نمیشود. (اسفار، ج9، صص116-115)
🎗بدین ترتیب جدایی نفس از بدن در هنگام #مرگ، چه توضیحی خواهد یافت؟ از منظر #حکمت_متعالیه، نفس مادام که نفس باشد، تعلّق ذاتی به بدن دارد. اما میتواند از نفسیت درآمده و در #حرکت_جوهری خویش به عقل مفارق تبدیل شود. در اینصورت احتیاج و تعلق ذاتی به بدن ندارد و میتواند از آن جدا باشد.
@PhilMind