eitaa logo
فلسفه ذهن
890 دنبال‌کننده
137 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️ با تکیه بر تعریف هایلومورفیستی (ترکیب ) از که همان تعریف ارسطویی است، اتّحاد نوعی حاصل از این تعریف را محور قرار می‌دهد: یک «نوع طبیعی» واحد، حتّی در مورد نفس ناطقه. ✂️ نکته مهمّ دیدگاه اینست که بجای فهم دوئالیستی از نفس و بدن، باید این‏دو را در قالب یک جوهر واحد فهمید. در دیدگاه وی هرچند جداسازی یا صورت و مادّه در تحلیل عقلی امکان‌پذیر است، ولی در متن وجود خارجی، مادّه و صورت، دو جهت و حیثیت مختلف از یک وجود واحد هستند؛ یکی جهت قابلیت و دیگری جهت فعلیت. پس این‏گونه نیست که بتوان با لحاظ کردن نوعی تمایز صرفاً عقلی، واژه "من" و محمولات آن را به یکی از این دو جزء تحلیلی نسبت داد. (اسفار، ج5، صص295-293) ✂️ بدین‌ترتیب نفس را نمی‏تواند از ابتدا و در حین حدوث، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آن‏جا که صورت و شکل‌دهنده یک نوع مادّی است، و وجودی مادّی دارد که البته در میانه راه به نوعی ناقص () می‏انجامد. ✂️ نحوه وجود نفس در ، اتّصال تدبیری برای بدن است؛ نه مانند نحوه وجود مجرّدات محض، مفارق تامّ است و نه مانند وجود مادّه محض. بلکه نحوه وجود نفس، خاص خودش می‏باشد و تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است و در نحوه وجود آن اخذ شده است. حال آن‏که طبق نظر ، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس بود. صدرا تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف نفس بعنوان «صورت» جسم طبیعی و «ترکیب نوعی» آن دو، منافات جدّی دارد. ✂️ "بدن [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق [و نه بشرط لا] نفس است و نفس نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکل‏گیری هویّت نفسی‏اش، محتاج بدن می‏باشد." (همان، ج8، ص382) ✂️ حال آن‏که به تعبیر او، نظر بوعلی به این می‏انجامد که نسبت نفس مجرّد مفارق با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچ‏گونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را به‏کار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383) 🖋مهدی همازاده مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
💥 در تاریخ جدید، مهم‌ترین دیدگاه دوئالیستی، همان نظریه «تأثیر متقابل» بوده است که توسّط رنه در اثر مهمش، «تأمّلات در فلسفه اولی» ارائه گردید. ☄ هرچند که پیشینه این اعتقاد در مکتوبات فلسفی، به نظریه باز می‏گردد. طبق دیدگاه او، هرکدام از ما یک دارد که بسیط، الهی، تغییرناپذیر و غیر هم‏سنخ با بدن‏مان است؛ بدن‏هایی که مرکّب‏شده از اجزاء و هستند. ☄ در واقع، قبل از آن‏که ما در این جهان متولّد شویم، روح‏مان در حالتی خالص و غیربدن‏مند، وجودی پیشینی داشته‏اند. این ایده، علّت آن‏که هریک از ما دارای و عقلانیت هستیم را تبیین می‌کند. به بیان دقیق‏تر، هرکدام از ما «دارای» یک روح نیستیم؛ بلکه هرکدام از ما یکی از همین روح‏ها هستیم. این نگرش است که چه بسا همچنان بصورت دیدگاه عامیانه بین مردم دین‌دار رواج دارد. 💥 دکارت هرچند در صدد اثبات بسیط بر می‌آمد، ولی مانند و برخلاف افلاطون، نفس را به همراه بدن (و نه و ازلی) می‏دانست؛ به این مطلب تصریح داشت و از ظاهر برخی سخنان دکارت نیز همین دیدگاه برداشت می‏شود. مثلاً در رساله گفتار در روش به کار بردن عقل، پس از آن‏که به کارکردهای مختص به بدن اشاره می‏کند و آن را بین انسان و سایر حیوانات مشترک می‏داند، به صفت یا کارکرد «اندیشیدن» می‏پردازد که فقط در انسان‏ها یافت می‏شود. آن‏گاه می‏افزاید: «من ‏‏‏فرض کرده‏ام که خداوند، نفس ناطقه را خلق می‏‏کند و آن را به شیوه‏ای خاص که توضیح داده‏ام، به بدن ملحق می‏سازد». (Descartes, 2006, p.39.) 💥 دیدگاه شیخ‏الرئیس و دکارت در این‏باره، گونه‏ای تبعیت از ایده ارسطویی درباره حادث بودن نفس است که در مقابل نظریه افلاطونی پیرامون ازلی بودن نفس قرار داشت. 💥 ابن‌سینا و فیلسوفان مشّاء، نفس را حادث به همراه بدن مادّی معرّفی می‌کنند. این البته با ماهیّت روحانی‌بودن نفس در نگاه ایشان، منافات ندارد و در نتیجه نفس، و روحانیة البقاء خواهد بود. بدین ترتیب، تعلّق به یک بدن خاص هم جزو عوارض و ملحقّات ذات روحانی نفس تلقّی می‌شود. شیخ اشراق نیز در آثار خویش، در چارچوب همین دیدگاه سخن گفته است. 🔥 در واقع قول به "حدوث" روحانی نفس، ناشی از اشکالاتی بود که "ازلیت" نفس روحانی را به چالش می‌کشید. هرچند که نفس نیز بعدها توسّط منتقدین بوعلی و بویژه خواجه طوسی و صدرالمتألّهین، با اشکالات مهمّی مواجه گشت و دیدگاه نفس مطرح گردید.
💠 میر سید شریف در حواشی حکمۀ العین به این نکته توجّه می‏داد که هر یک از نفس و بدن در دیدگاه کلاسیک، تحت یک جنس جداگانه قرار می‏گیرند (یکی جوهر مجرّد و دیگری جوهر مادی) و در نتیجه وقوع ترکیب و اتحاد حقیقی بین آن‏ها امکان ندارد. 💠 در پاسخ به اشکال فوق، بر این نکته خاص خویش تأکید می‌کند که نفس را نمی‏توان از ابتدا و در حین پیدایش، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آن‏جا که صورت جسم طبیعی است و همراه با بدن، یک نوع مادّی تشکیل می‌دهد، حدوثی مادّی و ابتدائاً وجودی مادّی دارد. 💠 طبق دیدگاه صدرا تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است (چرا که نحوه وجود نفس این‌چنین است) و نه امری عارضی برای آن. حال آن‏که طبق نظر بوعلی، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس مجرد بود. مؤسس تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف و تصویر ارسطویی نفس بعنوان صورت جسم طبیعی، منافات جدّی دارد. 💠 ضمن این‌که جوهر مجرد الذّات، ابتدائاً و ذاتاً تعلّقی به مادّه و بدن ندارد و محال است که «امر ذاتی» بعداً (در اثر ارتباط با بدن) زائل شود و چیزی که در ذات جوهر مجرد نبوده، بر آن عارض گردد. 💠 به بیان ملاصدرا: « [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق نفس است و نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکل‏گیری هویّت نفسی‏اش، محتاج بدن می‏باشد.» (اسفار اربعه، ج8، ص382) 💠 حال آن‏که به تعبیر او، نظر بوعلی به این می‏انجامد که نسبت با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچ‏گونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را به‏کار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383) 💠 در نتیجه برای نفس انسانی در بدو پیدایش، حقیقتی صرفاً مادّی قائل شد که البته در میانه راه، به نوعی ناقص () می‏انجامد. روشن است که این تصویر از ، کاملاً بر خلاف نظر می‏باشد. دوئالیسم سینوی، را در همان لحظه ، تامّ و کامل می‏دانست و نفس را در زمره عقول مفارق قرار می‏داد. شأن و رتبتی که طبق دیدگاه صدرایی، پس از و کسب کمالات وجودی، در حیات پس از برای نفس حاصل می‏شود. 💠 در این دیدگاه، نفس دارای درجاتی است که ابتدا از مادّی‌ترین مرتبه شروع می‌شود و تکوّن می‌یابد. به بیان دیگر حدوث نفس، صرفاً مادّی و جسمانی است که تدریجاً و در طول زمان با حرکت جوهری خویش، واجد جنبه مجرّد و کمالات ذومراتب آن می‌شود. @PhilMind
بمناسبت یکم شهریور؛ زادروز ⛳️ توسعه مباحث مربوط به نفس در آثار ابن‌سینا تا حدی است که او را در این‌باره رکورددار کرده است. وی علاوه بر ابواب مرتبط با نفس در کتب مبسوط و معروف خود (شفا و اشارات)، رساله‏های متعدد اختصاصی در باب نفس و ماهیّت آن نگاشته است. شاید یکی از دلایل این توجّه خاص، پیشه‏ی طبابت بود که او را هرچه بیشتر در مورد رابطه نفس و بدن به تأمّل وامی‏داشت. ⛳️ برخی ادلّه و براهین شیخ‏الرئیس بر وجود نفس و تجرد آن، تا قرن‏ها پس از وی، حتّی در متون فلسفی غرب – و ‏بویژه فیلسوفان اسکولاستیک - نیز راه یافت و همچنان نیز در پارادایم ، نفوذ و اعتبار دارد. پوشیده نیست که بسیاری از براهینی که بعدها توسّط فیلسوفان بزرگی از جمله صدرالمتألهین اقامه گردید، برگرفته از مکتوبات ابن‌سیناست. ⛳️ غالب متکلمان و فقیهان مسلمان هم‌عصر بوعلی و سده‌های پیشین او، نفس را دارای هویتی جسمانی می‌دانستند (برخی جسم لطیف و برخی هم جسم عنصری مادی) و بر این اعتقاد، ادله عقلی و نقلی اقامه می‌کردند. شیخ‌الرئیس اما با طرح استدلال‌هایی، نفس را مجرد - با حدوث و بقای غیرمادی - معرفی کرد. البته نفس نباتی و حیوانی از نگاه وی، مادی هستند؛ اما نفس ناطقه انسانی در عین تجرّد، حادث است. ⛳️ طبق دیدگاه سینوی آن‏گاه که ترکیب عناصر طبیعی جنین به حدّی از اعتدال برسد، نفس هم بدان تعلّق می‏گیرد. چه این‏که – مطابق طبیعیات قدیم - عناصر مادی (که تشکیل‏دهنده بدن هستند)، در غایت تضاد با هم‏اند. کیفیت غالب در هریک از عناصر مادّی چهارگانه با هم متنافرند و بالطبع از یکدیگر می‏گریزند و قبول حیات نمی‏کنند. مگر آن‏که به سبب اختلاط، از شدّت همدیگر بکاهند و در ترکیب حاصل، به حدّی از اعتدال برسند و همه اجزاء بنحوی یکسان‏تر در محصول ممتزَج که «مزاج» نام دارد، ترکیب شوند و زمینه برای متناسب با آن، از منشاء روحانی (عقل فعّال) فراهم آید. ⛳️ به بیان امروزی، سطحی از پیچیدگی در ترکیب مادی جنین/ بدن، سبب پیدایش جوهر ذهنی غیرفیزیکی از منشائی غیرفیزیکی می‌شود که با آن بدن فیزیکی در ارتباط است. این اتفاق البته بعدها در نظر ، به تغییر کرد؛ یعنی سطحی از پیچیدگی در ترکیب جنین، سبب پیدایش سطح ذهنی غیرفیزیکی از همان سطح فیزیکی می‌شود. این که – همانند ابن‌سینا - نفس غیرفیزیکی را دارای جوهری مستقل و منشاء مستقل بدانند و نقش بدن صرفاً زمینه پیدایش آن باشد، چارچوب کلاسیک را شکل می‌دهد. و این که – همچون ملاصدرا – نفس غیرفیزیکی را دارای جوهر یکپارچه با بدن و دارای منشاء فیزیکی (برخاسته و جهش‌یافته از سطح فیزیولوژیک) بدانند، به چارچوب نودوئالیستی نزدیک می‌شود. @PhilMind
🎗از نظر ، جواهر پنج قسم‌اند: مادّه، صورت، جسم، نفس و عقل. البته اگر مادّه و صورت که با ترکیب هم جسم را تشکیل می‌دهند، کنار بگذاریم، در واقع سه قسم اصلی باقی می‌ماند: جسم، و (مجرد تام). عقل مفارق نه ذاتاً و نه فعلاً نیازمند مادّه نیست، نفس اما ذاتاً مجرد ولی فعلاً نیازمند به مادّه است. جسم هم که هویّتی مادّی دارد (ذاتاً). 🎗اما تعریفی از نفس ارائه می‌دهد که تقسیم فوق را به هم می‌زند. در نگاه و پیروانش، نفس نیز از سنخ عقول مفارق است؛ یک جوهر که فعلاً تدبیر و تصرف در یک بدن خاص دارد (مانند تدبیر و تصرّف ناخدا در کشتی). اما وابستگی نفس به بدن و مادّه را طبق تفسیر ، یک وابستگی عرضی می‌داند. کما این‌که خود شیخ‌الرئیس و تابعینش نیز قبول دارند. در نتیجه عملاً سه نوع جوهر در دیدگاه بوعلی به دو نوع جوهر اصلی ( و ) فروکاسته می‌شود. 🎗ملاصدرا اما تعریفی از نحوه وجود نفس دارد که آن را بعنوان جوهری سوم در کنار جسم و عقل (مجرد تام) معرفی می‌کند که امری بینابین است: «تصرّف نفس در بدن و تعلّق به آن، ذاتی نفس است. ... تصرفات نفس در بدن، مانند تصرف مفارقات در اجسام نیست؛ زیرا نفس در ذات خودش، مباشر در تحريكات جزئی و ادرکات جزئی است و از این طریق، منفعل می‌شود و استکمال می‌پذیرد.» (اسفار، ج8، صص348-347) 🎗بنابراین احتیاج نفس به بدن، مانند احتیاج صنعت‌گر به مغازه‌اش نیست که یک نیاز عارضی باشد و بتواند از آن جدا گردد. آلت‌بودن بدن برای نفس مانند ابزار اره و تیشه در دست نجار نیست که گاه آن را بردارد و گاه واگذارد. بلکه این احتیاج از همان ابتدا به مثابه یک نیاز جوهری در وجود نفس قرار دارد. چه این‌که نفس بدون بدن و قوای حسّی و طبیعی آن، استقلال در وجود ندارد. پس نفس مادام که به عنوان نفس وجود دارد، ناقص‌الذات و محتاج به بدن است و هویتش بدون اتصال به بدن شکل نمی‌گیرد و کامل نمی‌شود. (اسفار، ج9، صص116-115) 🎗بدین ترتیب جدایی نفس از بدن در هنگام ، چه توضیحی خواهد یافت؟ از منظر ، نفس مادام که نفس باشد، تعلّق ذاتی به بدن دارد. اما می‌تواند از نفسیت درآمده و در خویش به عقل مفارق تبدیل شود. در این‌صورت احتیاج و تعلق ذاتی به بدن ندارد و می‌تواند از آن جدا باشد. @PhilMind
انسان معلق در فضا 💠 در فایدون ادعا کرده است که نفس از بدن جدا است. نظر در این‌باره چندان روشن نیست؛ از آنجا که وی نفس را کمال بدن یا صورت بدن معرفی کرده است، می‌توان چنین برداشت کرد که گویا وجود نفس صرفاً برای اصلاح بدن است و از این روی بدن بخشی از ذات نفس (یعنی آنچه نفس را نفس می‌کند و نفس نمی‌تواند بدون آن باشد) است. 💠 اما با استفاده از آزمایش فکریِ ادعای دیگری را مطرح کرد: اگر چه نفس می‌تواند به بدن بپیوندد، ولی این امر ضروری نیست. این استدلال غالباً نوعی پیش‌دستی بر استدلال معروف دکارت در تأمل ششم (در کتاب ‏‫ت‍أم‍لات‌ در ف‍ل‍س‍ف‍ه‌ اول‍ی)‌‬‏‫ برای تمایز نفس و بدن تلقی می‌شود. دکارت نیز در تأمل ششم با آزمایش فکریِ تصور کردن خود (یا نفس یا ذهن) بدون بدن، حکم به تمایز نفس از بدن کرده است.‬‬‬‬ 💠 تصور کن که خدا به یک مرتبه تو را به طور کامل و معلق در فضا آفریده است. تو هیچ چیزی را نمی‌بینی و هیچ یک از اعضایت در تماس با یکدیگر نیستند. بدنت خودت را نمی‌بینی یا حس نمی‌کنی. همچنین فرض کن که هوای اطراف پوستت را نیز حس نمی‌کنی. در این حالتِ معلق و عجیب، با این که تو هیچ گونه هوشیاری نسبت به بدنت نداری، اما می‌توانی مطمئن باشی که وجود داری. تو نه تنها می‌دانی که وجود داری، حتی بدون فکر کردن به این که مکانی را اشغال کرده‌ای ذات خودت را درک می‌کنی. از آنجا که بدون اندیشیدن به خودت به مثابۀ امری مکان‌مند یا بدن‌مند می‌توانی ذات خود را درک بکنی، ذات تو (و لذا نفس تو) غیرمادی و در نتیجه از بدن مادیِ تو متمایز است. 💠 طبیعی‌ترین پاسخ به استدلال انسان معلق این است که در این استدلال از مقدمه‌ای معرفت‌شناختی (دربارۀ آنچه انسان معلق دربارۀ خودش می‌داند یا نسبت به آن هوشیار است) نتیجه‌ای متافیزیکی (دربارۀ ذات انسان معلق و غیرمادی بودن نفس او) گرفته شده است. به این مثال توجه کنید: من می‌توانم بدانم که سرما خورده‌ام بدون آن که بدانم این یک ویروس است؛ در نتیجه می‌توانم تصور کنم که در جهانی که ویروس وجود ندارد سرما خورده‌ام. ولی در واقع تصور من اشتباه است، زیرا من همۀ واقعیت‌های مربوط را نمی‌شناسم. به همین ترتیب، ممکن است نفس در واقع امری بدنی باشد، ولی هوشیاریِ انسان معلق دربارۀ نفس این واقعیت را درنمی‌یابد. 💠 در مورد پاسخی که علی‌القاعده به این اشکال خواهد داد، در پست‌های آینده خواهیم نوشت. ادامه دارد ... 🖋احمد لهراسبی 📚Philosophy of Mind; 50 Puzzle, Paradoxes, and Thought Experiments