🔸هرچند چارچوب #علم_النفس در #فلسفه_اسلامی را #ابن_سینا شکل داده و با #دانش_تجربی خویش در طب و #طبیعیات آن دوران، توسعه ای قابل توجه بدان بخشیده است، اما نوآوری و تغییری که #ملاصدرا در این بخش ایجاد کرده، از مهمترین تمایزات #حکمت_متعالیه با #فلسفه_سینوی و اشراقی بشمار میرود.
🔹#صدرالمتالهین در شرایطی که دیدگاه #تجردتام (تجرد عقلی) در باب #نفس_انسانی برای قرنها در میان فیلسوفان مسلمان جاافتاده بود و پیدایش آن را نیز از ابتدا روحانی و منوط به امر الهی میدانستند (یا برخی به پیروی از افلاطون قائل به ازلیت آن بودند)، دیدگاه #حدوث_جسمانی را مطرح کرد و لااقل یک سر این پدیده (آغاز و پیدایش آن) را بجای عوالم قدسی، در رحم مادر قرار داد.
همین مقدار جسارت برای حل مشکلاتی مانند مسئله جفتشدن (pairing problem) و تاحدی مسئله نحوه ارتباط نفس و بدن نویدبخش مینمود و راهی بسوی #علوم_طبیعی برای تبیین آن میگشود.
🔸وی همچنین نگرش تجرد تام درباره نفس انسانی (عموم انسانها) را کنار نهاد و به #تجرد_مثالی اکتفا کرد؛ تجردی که همچنان #بدن_مند و دارای ابعاد و جسمانیت و زمان و مکان خاص خودش (جسم مثالی و مکانمندی مثالی) است.
روشن است که این مسئله نیز تا چه اندازه میتواند شدت اشکالات اساسی #فیزیکالیسم علیه #دوئالیسم (از جمله اشکال #علیت_ذهنی و نیز مسئله نحوه ارتباط پدیده فرامکان با یک شیء مکانمند و سه بعدی) را کاهش دهد. این نیز یکی دیگر از وجوه بسیار مهم ابداعات ملاصدراست که نفس مجرد تام را به یک پدیده بدنمند و مکانمند تقلیل داده و سنخیت بیشتری با طبیعت برقرار میسازد.
🔹او هرچند در چارچوب سیستم فلسفی خویش و براساس تحلیلهای عقلی (مبتنی بر اصالت وجود و #حرکت_جوهری و النفس فیوحدتها کل القوی و ...) به یک تبیین درباره چیستی نفس و رابطه آن با بدن رسیده بود، اما تبیین تجربی و برمبنای علوم طبیعی زمان خویش را کنار نگذاشت. بلکه در آن بخش نیز دست به ابتکاراتی زد و علاوه بر واسطه #روح_بخاری (بین نفس و بدن)، دو واسطه دیگر هم در طرف بالا و پایین آن قرار داد (بدن مثالی در سمت بالا و خون لطیف در سمت پایین) و ارتباط تشکیکی (طیفی تدریجی از سلسله مراتب) ترسیم کرد که همچنان تلاش داشت ارتباط رأس و قاعده را هرچه طبیعیتر و شدنیتر تبیین نماید.
🔸البته تلاش او میتواند هدف اشکالات مختلف قرار گیرد، اما همان مراجعه به علوم طبیعی روز و عدم اکتفا به تحلیل عقلی، حلقه گمشده بسیاری از تبیینهای فلسفی امروز در کشور ماست.
جالب آنکه این #علم_گریزی با تصلب بر سیستم فلسفی کسانی مانند صدرالمتالهین انجام میشود که خود پرچمدار نوآوریهای طبیعی و ارائه تبیینهای تجربی براساس طبیعیات زمان خویش بوده است!
براستی اگر آنها خود در دوران #نوروساینس زنده بودند، دست به چه تغییرات و نوآوریهایی میزدند؟
@PhilMind
⏳یکی از مباحث محوری در #فلسفه_ذهن، مسئله #هویت_شخصی (Personal Identity) است که وحدت و ثبات شخصیت را با تغییرات در طول زمان به چالش میکشد.
از جمله نکاتی که در این مسئله مورد علاقه #دوئالیسم بوده، تغییرات بدنی کامل و اثباتشده در طی زمانی نه چندان زیاد است که در عین حال، وحدت شخصیت را منتفی نمیسازد و در نتیجه این وحدت و ثبات، به جایی غیر از بدن تعلق دارد.
⏳اما دیدگاهی در #متافیزیک_تحلیلی درباره تغییر و حرکت در اشیاء وجود دارد که میتواند ارتباط وثیقی با این بحث داشته و پاسخی برای #فیزیکالیسم فراهم آورد.
در نسبت بین اشیاء و تغییرات زمانی، یک دیدگاه سازگارتر با عرف در متافیزیک تحلیلی با عنوان (ثباتگرایی: #Endurantism) وجود دارد که در تعارض با دیدگاه (تطورگرایی: #Perdurantism) قرار دارد.
⏳ثباتگرایی یا سه بعدیگرایی، فقط سه بعد برای اشیاء به رسمیت میشناسد و شیء O را بتمامه در بخشهای زمانی مختلف از طول عمر و حضور آن، ثابت و برقرار میداند. در مقابل اما perdurantism یا چهاربعدی گرایی، بعد زمان را نیز علاوه بر سه بعد دیگر هر شیء، داخل در ذات و هویت آن شیء میانگارد. بر این اساس شیء بطور کامل در کل بازه زمانی طول عمرش، وجودی کِشدار دارد و مانند مکان (که در هر نقطه مکانی، بخشی از شیء حاضر است)، در هر نقطه از زمان نیز بخشی از شیء محقق میشود.
هر دو دیدگاه را طرفداران زیادی پشتیبانی میکنند و نزاع دامنهدار بین آنها ادامه دارد.
⏳ثباتگراها میگویند موضع ما شهودی است و Perdurantist ها مجبورند دلیل بیاورند. چون طبق دیدگاه آنها، کامران در امروز، صرفا بخشی و پارهای از کل کامران است و کاری که این بخش در امروز انجام میدهد، منتسب به بخش دیگر کامران در یک ماه آینده نیست و شما نمیتوانید آن بخش را مجازات کنید!
البته از سوی مقابل، Endurantist ها هم برای تبین ویژگیهای موقت و متغیر اشیاء، دچار مشکل هستند؛ زیرا شیء حاضر در زمان t1 را همان شیء حاضر در زمان t2 میدانند؛ در حالیکه برخی صفات درونی اشیاء تغییر میکنند.
⏳این بحث ارتباط نزدیکی با #حرکت_جوهری نزد #ملاصدرا دارد. به هرحال منازعه بین دو دیدگاه مذکور را میتوان دنبال کرد؛ اما یکی از خط سیرهای استدلال فیزیکالیستها در برابر استناد دوئالیستها به وحدت و اینهمانی شخصی در طول زمان، تکیه بر همین چهاربعدیگرایی است که البته با برخی نگرشهای معاصر فیزیک (مانند #نظریه_نسبیت) نیز سازگاری دارد.
⏳بر این اساس، وجود شخص بتمامه در طول عمر خویش، به نحو وجودی ارگانیک و کشدار محقق میشود و از زمان t1 تا tn ادامه دارد. تغییرات بدنی در طول زمان، بخشهای مختلف زمانی این شخص را تشکیل میدهند و وحدت و ثبات آن به وجود واحد کشدار و چهاربعدیاش استناد مییابد.
طبیعتاً طرفداران استدلال هویت شخصی در داخل کشور باید پاسخهای خود را در برابر به روزرسانی دیدگاههای مقابل، به روزرسانی کنند.
@PhilMind
🌕 #ابن_سینا قائل به #تجرد_نفس بعنوان جوهری مستقل از بدن است که تقریباً همراه با بدن حادث شده و به وجود میآید. او برای ترجیح یافتن این پیدایش و #حدوث_نفس، آمادگی بدن (جنین) را شرط میداند. این وجه ترجیح از آنجا لازم است که جواهر غیر فیزیکی (ارواح) نسبت به عالم مادی و بطور خاص نسبت به بدنها، حالت یکسانی دارند. در نتیجه به عامل تعیین کننده ای نیاز داریم که نفس الف را به بدن ب مربوط سازد.
🌕 بوعلی در اینجا از توضیحات برگرفته از طبیعیات قدیم مدد میجوید تا براساس آنچه «مزاج» مینامیدهاند، این عامل تعیینکننده را تبیین کند. طبق دیدگاه طب قدیم، عناصر اربعه در تضاد کامل با یکدیگرند و باید در هر بدن به حدی از اعتدال برسند تا مزاج آن بدن شکل گرفته و آماده تعلق نفس مجرد گردد. البته مزاج بدنها در این دیدگاه، از لحاظ درجه اعتدال و کیفیت) با همدیگر متفاوتاند و بدین ترتیب، هر بدن، نفس خاصی را طلب می کند.
🌕 با توجه به آنچه گفته شد، بدن از منظر #دوئالیسم سینوی تا قبل از نیل به مزاجی خاص که آماده و مستحق/مستلزم ارتباط با نفس غیر فیزیکی است، دارای #روح و #آگاهی نیست. البته بلافاصله پس از حاصلشدن این مزاج در بدن، نفس مجرد نیز حادث می گردد و تدبیر بدن را در اختیار می گیرد.
🌕 براساس نگرش مرسوم در تراث اسلامی، نفس مجرد در حدود چهارماهگی جنین به وجود می آید. مشکلی که مطابق دیدگاه سینوی خودنمایی میکرده، این بوده که بدن را تا رسیدن به آستانه حدوث نفس (حوالی چهارماهگی)، چه چیزی / چه نفسی اداره میکند؟
🌕 فخر رازی (شارح بوعلی) در پاسخ به این پرسش، نفس مادر را مدبّر جنین می داند. ولی بلافاصله این ابهام پیش آمده که پس از حدوث نفس جنین که تدبیر آن را بر عهده می گیرد، انتقال تدبیر بدن از نفس مادر (یا هر تدبیرکننده دیگر) به نفس فرزند، چگونه اتفاق میافتد؟ به نحو کلاسیک این اشکال با این پرسش مشهور آغاز می شود که «حافظ و مدبّر بدن قبل از حدوث نفس، چه بوده است»؟
🌕 طرفداران نفس مجرد در #فلسفه_اسلامی که عموماً – به جز #ملاصدرا و تابعینش - از دوگانه انگاران محسوب می شوند، در تبیین لحظه پیدایش نفس دچار مشکلاتی شده اند و توضیحات ایشان نیز چشمانداز روشنی را پیش روی مخاطب نگذاشته است.
🌕 در واقع عدم سنخیت نفس غیر فیزیکی با بدن فیزیکی، معضل ارتباط و اثرگذاری این دو را فقط از بالا به پایین (از نفس به بدن) مطرح نمیکند؛ بلکه چگونگی تأثیر بدن بر نفس نیز مورد سؤال و اشکال قرار گرفته است. از جمله همین ابهام که بدن چگونه توانسته موجب حدوث نفس شود و اگر قادر به ایجاد چنین اثری در نفس شده، چرا نتواند موجب ابطال آن گردد؟
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📘ویراست دوم کامپنیون بلکول درباره #آگاهی، در سال 2017 و در 820 صفحه و 6 فصل بچاپ رسیده است.
📒فصل اوّل با عنوان «مسائل آگاهی» به تاریخچه رویکرد تجربی به آگاهی پرداخته و مسائل فلسفی آگاهی و #مسئله_دشوار را به قلم مایکل تای و دیوید چالمرز نقل کرده است.
📗فصل دوم تحت عنوان «اصالت و انتشار آگاهی»، موضوعاتی نظیر آگاهی در حیوانات و در نوزادان و #آگاهی_ماشین را مرور میکند و فرگشت آگاهی و دیدگاه #پنسایکیزم را مورد بررسی قرار میدهد.
📕فصل سوم عنوان «تنوعات تجربه آگاهانه» را انتخاب کرده و بر حالات آگاهی (شامل خواب و رؤیا)، آسیبهای کلینیکی و تجربیات غیرمعمول، حالات تغییریافته آگاهی (ناشی از مواد مخدر)، عرفان و تصوف، ذهن آگاهی و ... تمرکز دارد.
📙فصل چهار با عنوان «برخی نظریههای معاصر آگاهی»، تئوریهایی نظیر GWT (فضای کاری سرتاسری)، IIT (یکپارچهسازی اطلاعات)، نظریههای سطح میانه، #بازنمودگرایی، نظریههای مرتبه بالاتر، رویکردهای کوانتومی، رویکرد حذفگرایانه دنت، #طبیعی_گرایی زیستشناختی، #نوظهورگرایی، #دوئالیسم طبیعیگرایانه، پنسایکیزم فیزیکالیستی را به نقل از لیدرهای این نظریات بررسی میکند.
📘بخش 5 بر محور برخی موضوعات در #فلسفه_آگاهی (مانند استدلالهای ضد مادیانگارانه، استدلال معرفت، #ماتریالیسم نوعی، #کارکردگرایی، تأثیر علی آگاهی، #نوروفلسفه آگاهی، #خودآگاهی، #وحدت_آگاهی، #حیث_التفاتی شکل میگیرد.
📗فصل ششم (آخر) هم ذیل عنوان «موضوعات عمده در #علم_آگاهی»، سرفصلهایی در #روانشناسی_شناختی آگاهی و نیز در #نوروساینس آگاهی را مورد بحث قرار میدهد.
@PhilMind
🧬 یک تلاش از سوی مدافعان #نوظهورگرایی (#emergentism) برای تبیین رابطه ذهن - بدن این بوده که تأثیر و علیت ویژگیهای ذهنی بر ویژگیهای فیزیکی را از تصویر علیت بالا به پایین خارج کنند. در توضیح ایشان، علیت ذهن بر بدن، چیزی است که باید «علیت سیستماتیک» نامیده شود.
🧬 این نسخه از نوظهورگرایی، مدل لایهلایه هستی که به سلسله مراتب مجزای لایهها تقسیم میشود را نیز رد میکند. جهان در این نگاه، بمثابه سلسله مراتبی از لایهها شامل اتمها، مولکولها، سلولها و ... نیست. بلکه جهان، تودرتو و در هم تنیده است و اینطور نیست که ویژگیهای ذهنی در لایهای بالاتر از ویژگیهای بیولوژیکی و نوروشیمیایی قرار گرفته باشند.
🧬 در نگرش سیستمها حد مرز مشخصی برای جدا کردن لایه فیزیک از لایه شیمی و ایندو از لایه زیستشناسی وجود ندارد؛ بلکه طبق این دیدگاه، در همان جایگاهی که قواعد و پدیدههای فیزیکی وجود دارند، میتوان قواعد و پدیدههای شیمیایی و زیستشناختی و ... را نیز سراغ گرفت.
در این صورت نگرانیای از نقض اصل بستار علل فیزیکی (physical clousure)، وجود نخواهد داشت؛ چرا که پدیدههای ذهنی در همان جهان فیزیکی حضور دارند و البته طبق قواعد حاکم بر خودشان، تأثیر علی میگذارند.
🧬 علاوه بر این، ویژگیهای ذهنی کاملاً بوسیله ویژگیهای نوروشیمیایی حالات مغزی تعین (determination) نمییابند، محقق (realization) نمیشوند، یا با آنها اینهمان نیستند. بلکه – هماهنگ با نظر اکثر فیزیکالیستها در باب محتوای حالات التفاتی - ویژگیهای ذهنی کاملاً وسیع و برونگرا لحاظ میشوند.
🧬 در چنین سیستمهایی، فعل و انفعالات و اتصالات پیچیده بین ذهن و بدن، و ذهن و محیط اجتماعی، بنحوی برونگرایانه (و نه صرفاً در ساختار نورونی و درونی)، تحقق مییابند و بسته به اینکه سیستم مذکور در چه زمان و مکانی واقع شود، ویژگیهای ذهنی – براساس شرایط محیطی و بیرونی – میتوانند کاملاً متفاوت باشند؛ حتی اگر وضعیت نورونی و درونی شخص، یکسان باقی مانده باشد.
🧬 هرچند به نظر میرسد این توضیحات نیز نکته قابل ملاحظهای در حل مسئله بیان نمیدارد. اینکه از سطوح و لایهها به سیستمها نقل مکان کنیم و مرتب به درجات خاصی از پیچیدگی اشاره کنیم که در گامهای بعدی تحقیقات علوم #زیست_شناسی و #علوم_شناختی روشن خواهند شد، یا بطریقی چندمجهولی و بتدریج، در تاریخ تکاملی سیستمها محقق شده، معضل شناخته شده #علیت_ذهنی را حل نمیکند؛ معضلی که بعنوان یکی از اساسیترین اشکالات فیزیکالیستها علیه #دوئالیسم دکارتی مطرح شد و همچنان نیز به قدرت خویش باقیست.
🧬 بلکه بنظر میرسد همچنان جای این پرسش فیزیکالیستی باقی است که پدیدههای ذهنی دارای قواعد خاص خودشان، چطور با پدیدههای فیزیکی دارای قواعد خاص، تعامل علی برقرار میکنند که مثلاً #تعین_علی_مضاعف: overdetermination (عاملیت موازی دو علت فیزیکی و ذهنی برای یک معلول فیزیکی) رخ نمیدهد و منحصراً پدیده ذهنی، علیت دارد؟
@PhilMind
تئوری علّی محتوا ۱
🚨جری فودور در نظریه علّی محتوا یا «تئوری وابستگی نامتقارن» (asymmetric dependence) سعی دارد با استفاده از ارتباط علّی مصداق خارجی با نماد آن مصداق در ذهن، #دربارگی این نماد راجع به آن مصداق (که همان معنای نماد هم است) را توضیح دهد.
🚨تلاش فودور از آنجا که به #فیزیکالیسم تعهد دارد، معطوف به این است که محتوا و معناداری #حالات_التفاتی را به مفاهیم و حقایق فیزیکی تقلیل دهد؛ بگونهای که در تبیین #حیث_التفاتی، مجدداً از واژگان و مفاهیم التفاتی و معنایی بهره نبرده باشد. #طبیعی_سازی معنا در واقع تلاشی است برای تصویرکردن فرآیندی که تبیین میکند چگونه اُبژههای [بیرونیِ] تفکر با نمادهای آن در زبان فکر (LOT)، جفت میشوند و در نتیجه، این نمادها دارای آن محتوا و درباره آن اُبژهی بیرونی خواهند بود؟
وی صراحتاً این اقدام را به منظور سد یکی از مهمترین مسیرهای استدلال به سود #دوئالیسم (و هرگونه تجردگرایی) انجام میدهد.
🚨فودور اعتقاد به یک سیستم #بازنمایی درونی دارد که با زبان تفکر کار میکند و یک ارگانیسم در هریک از گرایشات گزارهای (باور، میل، تردید، ...)، با این سیستم درونی، رابطهای محاسباتی برقرار میکند. این سیستم بازنمایی درونی، باید محتوایی شبه گزارهای داشته باشد. مثلاً اگر گرایش گزارهای من عبارت است از: "باور" به اینکه "باران میبارد"، یا "میل" به اینکه "باران ببارد"، محتوای سیستم بازنمایی درونی، "باریدن باران" خواهد بود. و انواع مختلفی از گرایشات (باور و میل و آرزو و تردید و ...)، از طریق انحاء مختلف رابطه محاسباتی ارگانیسم با این سیستم بازنمایی درونی، شکل میگیرد.
🚨بنابراین طبق دیدگاه فودور، در سیستم بازنمایی درونی، مثلاً محتوای "باریدن باران" را در قالب نمادهای زبان تفکر (یا همان زبان ذهن) داریم که بر حسب نوع ارتباط ما با این سیستم بازنمایی، میتواند باور به این محتوا یا میل به این محتوا یا آرزوی این محتوا یا ... در ما ایجاد شود.
🚨در سنت #فلسفه_اسلامی، محتوا و دربارگی فکر، در چارچوب #اتحاد_عالم_و_معلوم تبیین میشود؛ چه آنکه اصل محتوا از قبیل ادراک حضوری است؛ حتی اگر معلوم بالعرض، حصولی باشد و نه حضوری. به هر حال در موارد #علم_حصولی نیز، معلوم بالذات، از سنخ #علم_حضوری و حاصل اتحاد جوهر نفس شناسا با مرتبه وجودی مجرد اُبژه خواهد بود و مواجهه با مرتبه مادی آن (در کنار سایر شرایط ادراک حصولی)، زمینهساز اتحاد درست (یا اشتباه) نفس مدرِک با آن مرتبه وجودی مجردِ معلوم و در نتیجه درک درست (یا اشتباه) اُبژه میباشد. (ر.ک: #ملاصدرا، 1430ه.ق، اسفار اربعه، ج3، صص264-247)
روشن است که این راه حل، تا چه اندازه مبتنی بر پذیرش #تجرد_نفس و حتی تجرد معلوم بالذات است.
🚨فودور در ابتدای تئوری خویش، این سؤال را مطرح میکند که "چه چیزی، کانتکست را با بازنماییهای ذهنی تنظیم میکند؟ مثلاً اگر در زبان محاوره، لفظ یا نماد water را برای بیان H2O بکار میبرند، چنین وضعیتی در زبان ذهن نیز برای نمادهای این زبان باید برقرار باشد." و سپس برای پاسخ به این پرسش، مینویسد: "من فکر میکنم داستان علیت، یک مسیر امیدبخش برای طبیعیسازی هر محتوایی در تئوری بازنمایی ذهن پدید میآورد" (Fodor, 1989, psychosemantics, pp.97-98.)
ادامه دارد ...
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕کتاب «پنسایکیزم؛ چشماندازهای معاصر» به اهتمام برونتراپ و جسکولا (هردو از دانشگاه مونیخ) و توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 2017 و در 407 صفحه به چاپ رسیده است.
📘فصل اول این کتاب به «جایگاه منطقی #پنسایکیزم» اختصاص دارد که دو مقاله از دیوید چالمرز و برونتراپ، برای ارائه تبیینی جدید از #همه_روان_دار_انگاری و فرار از اشکالاتی مانند #مسئله_ترکیب را منتشر کرده است.
📗فصل دوم در چهار مقاله به تنوع هستیشناسیهای پنسایکیستی میپردازد و فصل سوم، مسئله ترکیب (#CombinationProblem) را با مقالاتی از دیوید چالمرز و ویلیام زیگر و فیلیپ گاف و ... محور بحث قرار میدهد.
📒در نهایت فصل چهارم، پنج تئوری آلترناتیو پنسایکیزم (#اینهمانی، #ایمرجنتیزم، #مونیسم خنثی، #دوئالیسم، #ایده_آلیسم) را با مقالاتی از برایان مکلافلین، لوپولد استپنبرگ، چارلز تالیافرو، و ...) بررسی میکند.
📙این کتاب برای علاقمندان به دیدگاههای معاصر و مباحث بهروز #فلسفه_ذهن و متافیزیک #آگاهی، منبع بسیار مناسبی بنظر میرسد.
@PhilMind
📚#معرفی_کتاب
📗کتاب «جوهر آگاهی؛ یک دفاعیه جامع از دوئالیسم جوهری معاصر» نوشته ریکابوف و مورلند بتازگی توسط انتشارات ویلی بلکول و در 390 صفحه بچاپ رسیده است.
📙فصل اول کتاب پس از مرور #دوگانه_انگاری جوهری در قرن 21، به برخی مناقشات از سوی #طبیعی_گرایی که آنها را نوعی انحراف وجودشناختی مینامد، میپردازد و با تکیه بر #آگاهی، رویگردانی نسبی از #فیزیکالیسم در دو دهه اخیر را به بحث میگذارد.
📕نویسندگان در فصل دوم با تکیه بر #درون_نگری، #حیث_التفاتی و #خودآگاهی، استدلالهایی را بسود #دوئالیسم ارائه میدهند.
📘فصل سوم با عنوان «وحدت بنیادین موجودات آگاه»، با استفاده از #پدیدارشناسی و #ذات_گرایی، بر وحدت و تحقق یکجای نفس غیرفیزیکی استدلال میکند که خود در هفت بخش با رفتوبرگشتهای متعدد همراه است.
📒مؤلفان در فصل چهارم با تکیه بر بروزرسانی استدلال موجهات (مودال) و عاملیت آزاد، سعی در تقویت #دوئالیسم_جوهری دارند.
📔فصل پنجم و ششم نیز به پاسخ به کامنتها علیه دوئالیسم و ترسیم چشماندازی برای آینده #دوگانه_انگاری_جوهری اختصاص دارد و برنامههای پژوهشی جدید برای دوئالیسم جوهری در قرن 21 را تشریح میکند.
@PhilMind
فرضیۀ نفسمندی هوش مصنوعی
⛵️برایان کاتر، استادیار دانشگاه نوتردام آمریکا، مقالهای نگاشته است با عنوان «فرضیۀ نفسمندی #هوش_مصنوعی» که قرار است در مجلۀ ایمان و فلسفه چاپ شود.
او از این فرضیه دفاع میکند که دستکم میتوان این احتمال را که #هوش_عمومی_مصنوعی (Artificial General Intelligence) بهمعنای حقیقی نفسمند باشد، جدی گرفت.
⛺️ این فرضیه بر این فرضها بنا شده است:
🪀ما بالاخره AGI را خواهیم ساخت؛
🪀در مورد هر موجود نفسمند، نظریۀ #دوئالیسم_جوهری صادق است؛
🪀 نفس، موجودی غیرفیزیکی است.
⛵️کاتر دو استدلال بهسود این تز عرضه کرده است: استدلال قیاس با بیگانه و استدلال دریافتکنندۀ مناسب.
ایدۀ استدلال اول (the alien-analogy argument) این است که اگر موجوداتی متفاوت با انسانها و حیوانات زمینی را بیابیم که هوشمند به نظر برسند، یعنی رفتارها و کارکردهای هوشمندانه داشته باشند، اما از مادۀ بدنی متفاوتی ساخته شده باشند، میپذیریم که آنها هم نفسمندند. حال اگر نفسمندی آنها را رد نمیکنیم، نمیتوانیم نفسمندی ماشین هوشمند را نیز رد کنیم.
⛵️ایدۀ استدلال دوم (the fitting-recipient argument) این است: اگر #دوئالیسم جوهری درست است، آنگاه پذیرفتنی است که نفسمندی وقتی روی میدهد که سامانۀ فیزیکی مناسبی در کار باشد که دریافتکننده و دارندۀ آن نفس باشد. این سامانۀ فیزیکی آنگاه مناسب است که نفس بتواند کارهای خود را از طریق آن انجام دهد، و ازاینرو باید ظرفیتهای مناسب رفتاری و سامانۀ کارکردی متناسبی داشته باشد. پس ماشین هوشمندی که همین وضعیت را دارد، همانند انسان نفسمند خواهد بود. به بیانی دیگر، اگر بدن خاص انسانی را به سبب آمادگیها و ساختارهای ویژهاش نفسمند میدانیم، ماشینی را که بهنوعی بدن هوش مصنوعی است، نیز باید نفسمند بدانیم. جالب اینکه کاتر از آلن تورینگ (1950:334) این ایده را نقل میکند که طرفدار #دوگانه_انگاری جوهری خداباور، باید امکان نفسمندی ماشین را بپذیرد.
⛵️کاتر در مقاله توضیح داده است که مرادش از نفس و نفسدار شدن چیست، ازجمله نفسمندی را گونهای اتحاد نفس و بدن میداند که بر روابط علّی متقابل میان نفس و بدن استوار است. نیز دربارۀ شرایط از لحاظ طبیعی کافی (nomologically sufficient condition) برای نفسدار شدن بحث کرده است، زیرا نفسدار شدن مسلماً حادثهای تصادفی نیست.
⛵️بر همین اساس، وی به نکتۀ مهمی اشاره کرده است: لازمۀ فرضیۀ مزبور این نیست که ما نفسهای ماشینهای هوشمند آینده را خلق میکنیم، بلکه نقش ما تنها فراهم آوردن شرایط مادی لازم برای نفسمند شدن است. این سخن مشابه سخن دوگانهانگاران جوهری است که معتقدند اگر بدن مناسبی فراهم آید، آنگاه نفسی بدان متصل میشود یا این بدن با نفسی ازپیشموجود متحد میگردد.
⛵️کاتر مفصلاً هر دو استدلال را صورتبندی کرده و دربارۀ آنها بحث کرده است. و در پایان به برخی لوازم فرضیۀ نفسمندی ماشین پرداخته است، مانند وضعیت اخلاقی، اینهمانی شخصی و نوع و مرتبۀ وجودی نفسهای ماشین های هوشمند آینده.
⛱متن مقاله در philpapers در دسترس است.
Cutter, Brian (forthcoming). The AI Ensoulment Hypothesis. Faith and Philosophy.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
📚#معرفی_منابع
📒کتاب «ما نفسیم یا بدن؟» نوشته ریچارد سوئینبرن با ترجمه دکتر مهدی ذاکری و توسط انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و در ۲۳۳ صفحه بچاپ رسید.
📗سوئینبرن بعنوان یکی از چهرههای #دوئالیسم معاصر، در این کتاب سعی در ارائه استدلالهای فلسفی جدیدی به سود جوهر نفس مجرد دارد که توسط برخی یافتههای علوم اعصاب معاصر پشتیبانی شود.
📕نویسنده پس از بیان برخی مقدمات در فصل اول، فصل دوم را به «#فیزیکالیسم و دوگانهانگاری ویژگیها» اختصاص داده. مترجم در پیوست سودمندی در انتهای این فصل، دیدگاه سینوی و صدرائی در این موضوع را نیز اضافه کرده است.
📘فصل سوم به نظریات درباره #اینهمانی_شخصی پرداخته و فصل چهارم با عنوان «استدلال دکارت برای نفس»، شکل گرفته است.
مترجم در اینجا نیز چند پیوست درباره استدلال به سود #تجرد_نفس در #فلسفه_اسلامی از طریق اینهمانی شخصی، و نیز برتری استدلال تصورپذیری #ابن_سینا بر استدلال دکارتی و ... افزوده است.
📙فصل پنجم به علم و اطلاع درونی ما از خودمان میپردازد و فصل ششم به تعامل نفس و بدن.
در اینجا پیوست مترجم در نقد دفاع سوئینبرن از استدلال #دکارت به سود #دوگانهانگاری جوهری قابل توجه است.
فصل آخر (هفتم) به این پرسش اختصاص دارد که آیا علم میتواند نفس را تبیین کند؟
@PhilMind
فلسفه ذهن
🌑 سام پرنیا - دانشیار پزشکی دانشگاه نیویورک و مدیر تحقیقات احیای قلبی - درباره واقعییودن #تجربیات_ن
🚩 گری هابرمارس در فصل 14 کامپنیون ویلی - بلکول درباره #دوئالیسم، موضوع #تجربیات_نزدیک_به_مرگ را مطرح کرده و به بررسی دلایل مخالفان این تجربیات میپردازد.
🚩 به بیان وی، پژوهشگران طرفدار #NDE از سوی مخالفان - و بطور مشخص مایکل مارش که مقالهای در این کتاب و در رد NDE دارد - به عدم توجه کافی به آخرین مطالعات در حوزۀ «اخلال در عملکرد لوب گیجگاهی» متهم شدهاند.
مارش البته چالشهای ناشی از عوامل مشهوری چون متابولیسم اِندورفین، هیپوکسی (کاهش اکسیژنرسانی به بافتها)، آنوکسی (توقف اکسیژنرسانی یا هیپوکسی شدید)، هایپرکاپنی (افزایش غیرطبیعی سطح دیاکسیدکربن در خون) و کتامین (داروی بیهوشی) را هم میافزاید. عواملی که به نوعی توهم و بافتههای درونی و ادراکات سابجکتیو میانجامد.
فراتر از جنبههای عصبشناختی، مارش برخی از تجارب نزدیک مرگ را به فرهنگ و تفسیرهای شخصی، نفوذ ایدههای متافیزیکی، و ... هم نسبت میدهد.
🚩 مشکل اصلی مارش – و سایر منکران NDE – از نظر هابرمارس، نادیده گرفتن صدها مورد تجارب نزدیک مرگ متکی بر شواهد عینی است که با دقت در تحقیقات دو سه دهه اخیر ثبت و بررسی شدهاند. تجربیات مبتنی بر شواهد ابجکتیو، متفاوت از گزارشاتی مانند عبور از تونل نور و صرف ملاقات با ارواح و مرور سریع اتفاقات عمر و ... است؛ بلکه گزارشاتیست که از اتفاقات روی زمین و قابل راستیآزمایی خبر میدهند.
🚩 چنانکه کِلی نیز خاطرنشان کرده، مباحث فیزیولوژیکی و عصبشناختی که مارش مطرح میکند، کاملاً شناختهشدهاند و سالهای بسیار دربارۀ آنها تحقیق شده. در شرایطی که تز مارش در جستوجوی چیزی است که بنحوی سابجکتیو در جریان باشد، این دست موارد دارای شواهد عینی و بیرونی، علیه تبیین او اقامه میشوند.
🚩 تعداد زیادی تجارب متکی بر شواهد، شناسایی موفق اعداد خاص، یا بازشناسی موفق اشیای دیگری که به طور نامنظم قرار داده شده یا انداخته شده بودند، روی داده است. این اشیا به صورت تصادفی در بالای سر بیمار و طوری قرار داشتند که تنها از موقعیتی نزدیکتر به سقف قابل مشاهده بودند. از جملۀ اینها تشخیص و تکرار موفق اعداد چند رقمی تصادفی بالای دستگاه پزشکی است که در موارد متعدد به درستی شناسایی شدهاند. اگر موارد شناسایی درست اشیای غیرمنتظره را - که از روی زمین دیده نمیشدند، اما تجربهگران آنها را بالا نزدیک سقف یافتهاند - به این فهرست بیفزاییم، تعداد موارد افزایش قابل توجهی خواهد یافت. این نمونهها نشان میدهند که منتقدان در تبیین تجربیات باید واقعگراتر باشند.
🚩 هابرمارس در این فصل به بیش از 300 مورد تجربیات مبتنی بر شواهد بیرونی ارجاع میدهد که از محیط نزدیک یا محیط با فواصل بسیار دور گرفته شدهاند.
اندکشماری از این تجربهگران نزدیک مرگ، کور مادرزاد هستند. بسیاری از این تجربهها را بیش از یک سنخ از شواهد تأیید کردهاند.
🚩 هابرمارس تاکید دارد اگر حتی تعدادی انگشتشمار از نمونههای کلیدی در میان این 300 مورد، با دقت و بدرستی دادههایی را از «جهان واقعی» گزارش کرده باشند، آنگاه چنین به نظر میرسد که تزهای سابجکتیو در تبیین و تعلیل تمام جنبههای کلیدی این گزارشها شکست میخورند.
برای آنکه مفروضات طبیعی درست باشند، تقریباً تکتک این بیش از 300 گزارش تأییدشدهای که بسیاریشان در همان محل یا دستکم اندکزمانی بعد به اشتراک گذارده و با جزئیات توسط شاهدان مختلف تأیید شدهاند، باید کاذب باشند.
@PhilMind
📌دیدگاه صرفا مهندسی به #هوش_مصنوعی و تقلیل #آگاهی به یکسری خروجیهای رفتاری و کارکردی را میتوان به وضوح در حوزه فنی #AI مشاهده کرد. نمونه این رویکرد از مقاله وینچنزو تاگلیاسکو قابل ذکر است:
📌«یک موجود آگاه مصنوعی موجودی است که ظاهراً آگاه است؛ زیرا شبیه یک انسان آگاه رفتار میکند.
#آگاهی_مصنوعی یک رشته ساینتیفیک نیست؛ یک حوزه تکنولوژیک است که بیشتر با #روباتیک سر و کار دارد تا با روانشناسی و #نوروساینس ... آگاهی مصنوعی باید در یک چشمانداز صرفا تکنولوژیک فهمیده شود. محققین حوزه آگاهی مصنوعی بخوبی میدانند که مطالعه آگاهی طبیعی، بسیار دور از نتیجه است».
📌در مقابل این رویکرد، علاوه بر مواضع نزدیک به #دوئالیسم، استدلالهایی قرار دارند که عموماً به "شوونیسم زیستشناختی" معروفاند و میگویند فقط ساختارهای بیولوژیکی میتوانند به آگاهی برسند. چرا؟ یا بخاطر اینکه فقط آنها برخی سطوح پیچیدگی لازم را دارا هستند، یا بخاطر اینکه فقط در آنهاست که در نتیجه فرآیند #تکامل، مجموعه مورد نیاز از تجربه تاریخی نهاده شده است، یا بخاطر اینکه فقط آنها میتوانند به شیوهای مناسب با جهان در تعامل باشند.
📌تاگلیاسکو اما برای رد این دیدگاهها، تعریف #تجربه_پدیداری را کن فیکون میکند و به نوعی پاککردن صورت مسأله دست میزند. او تجربه را با «گردآوری فکتها از محیط برای تولید اهداف و انگیزههای جدید» تعریف میکند و در ادامه به یک پژوهش آزمایشگاهی بر روی یک روبات واکنشی اشاره میکند. در این آزمایش دستهای از محرکهای بصری (یکسری شکلهای رنگشده که درون ساختار روبات کدگذاری نشده بودند) برای روبات به نمایش در میآمد. برای سیستم از پیش، انگیزههای مرتبط با اشیاء رنگی تعیین شده و یک محرک بدون رنگ (فارغ از شکل آن) هیچ پاسخی را برنمیانگیزد.
پس از یک دوره تعامل با اشکال رنگشده، این روبات بطور خودمختار یک هدف جدید در نسبت با شکلهای رنگ نشده نیز سامان میدهد (توسعه هدف جدیدی که در زمان طراحی پیشبینی نشده بود).
📌او از این توانایی روبات به ساختن اهداف و انگیزههای جدید یاد میکند و در واقع وجود «انگیزه» بمثابه یک حالت سابجکتیو را نیز در حد خروجی رفتاری تصدیق میکند.
این رویکرد رفتارگرایانه به هوش و آگاهی، امتداد چارچوبیست که #آزمون_تورینگ در اواسط قرن بیستم و آغاز شکلگیری این حوزه فنی در دستور کار مهندسان AI قرار داد؛ معیار «تمایزناپذیری رفتاری» برای تصدیق «تفکر در ماشین».
📌آیا این تقابل بین حوزه مهندسی و علوم پایه در هوش مصنوعی، قابل جمع است؟ بنظر میرسد هم میتوان رویکردهایی محتمل برای تولید آگاهی مصنوعی پیشنهاد داد و هم آگاهی طبیعی و ساختار بیولوژیک آن را به رسمیت شناخت.
دیدگاههایی که بر ایمرجکردن آگاهی از سطح نوروفیزیولوژیک تاکید دارند و بدنبال بازسازی مصنوعی پایه شبه بیولوژیک هستند، از همین قبیلاند.
📚See: Tagliasco, Vincenzo, 2007, "Artificial Consciousness; A Technological Discipline", In: Chella A., Manzotti R., Artificial Consciousness, Imprint Academic
@PhilMind