💥 ابهام در چگونگی ظهوریافتن (#emergence) آگاهی از تجمیع ذرات ناآگاه، برخی را به سمت این دیدگاه کشانید که #آگاهی در همان ذرات بنیادین وجود دارد (#panpsychism) و قرار نیست از ترکیب پیچیده مجموعهای از ذرات ناآگاه، یکمرتبه پدید آید (#پنسایکیزم)
💥نسخهای از پنسایکیزم که #تجربه_پدیداری را ساختهشده و تشکیلیافته از تجمیع حقایق خُرد پدیداری میداند، آگاهی را بعنوان یک عنصر بنیادین در خردترین سطح جهان در نظر میگیرد که در تمامی موجودات بنحوی وجود دارد. این نسخه مذکور البته با مشکلی جدی به نام #مسئله_ترکیب (combination problem) مواجه است: چگونه تعدادی تجربه جداگانه میتوانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز شود؟ فاعلیتهای چندگانهای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا میکند؟
💥نسخه پنسایکیزم نوظهورگرا اما #آگاهی_پدیداری انسانها و حیوانات را اساساً مستقر در سطح خرد نمیداند. بلکه طبق این دیدگاه، ارتباط و تعامل بین حقایق آگاه در سطح خرد، بنحوی علّی باعث نوظهوریافتن آگاهی در سطح کلان میشود.
💥پنسایکیستهای نوظهورگرا خود را از نوظهورگرایی صرف برتر میدانند؛ چرا که طبق دیدگاه ایشان، پدیده نوظهوریافته از سنخ همان حقیقت پایهای است و در سطح پایه، پیچیدگی آگاهی خرد موجب ظهوریافتگی آگاهی کلان پدیداری میشود. در حالی که نوظهورگرایی صرف، سطح پایه را از سنخ نوروبیولوژی در نظر میگیرد که پیچیدگیهای این سطح منجر به ظهوریافتگی آگاهی خواهد شد.
طبیعتاً سنخ آگاهی از سنخ حقایق مربوط به سطح نورونی و شیمیایی و ... کاملاً متفاوت است و تبیین اینکه چطور نوع خاصی از آرایش و پیچیدگی سطح مغز به ظهور آگاهی میانجامد، بسیار دشوار مینماید. طبق این دیدگاه اگر حقایق سطح پایه نیز از سنخ آگاهی باشند، ظهوریافتن آگاهی کلان پدیداری از پیچیدگی آن سطح پایه، مقبولتر و تبیینپذیرتر است.
💥برای مثال میتوان به دفاعیه گلن استراسون از پنسایکیزم نوظهورگرایانه اشاره کرد که برقراری رابطه بین محصول ظهوریافته و سطح تولیدکننده آن را با استفاده از مجموعه واحدی از مفاهیم به اندازه کافی همگن، امکانپذیر میداند که قرار نیست بین سطح غیر تجربهای/غیرآگاه و سطح تجربهای/آگاه پل بزند. اما بسیار دشوار است که آگاهی را برآمده و نوظهوریافته از حقایقی غیر تجربهای ترسیم کنیم. استراسون بدین ترتیب استدلال میکند که فقط با این فرض که آگاهی انسان و حیوان از اشکال اساسیتر آگاهی برآمده باشد، از پس مشکل تبیینی آن بر خواهیم آمد. (See: Strawson, G, 2006, “Realistic Materialism: Why Physicalism Entails Panpsychism”, Journal of Consciousness Studies, 13(10–11): pp. 18–20.)
@PhilMind
#هوش_مصنوعی و درک واقعیت به شیوهای ناانسانی (2)
🔆 توجه به این نکته مهم است که نتیجۀ بهکارگیری هوش مصنوعی تنها رسیدن به روشهای کارآمدتر برای انجام وظایف انسان نخواهد بود، بلکه در بسیاری موارد هوش مصنوعی راهحلها را رویکردهایی را پیشنهاد میدهد که در قالب یادگیری و ارزیابی منطقی، با منطق انسان متفاوت خواهند بود.
🔆 مثلاً اگر هوش مصنوعی برای امنیت ملی به فرمانده کل قوا توصیه کند بسیاری از شهروندان را قربانی کند یا با توجه به ارزیابیها و محاسبههای هوش مصنوعی، بعداً جان انسانهای بیشتری حفظ شود، آیا میتوان به این توصیه عمل کرد؟ آیا این قربانی کردن در منطق انسانی موجه است؟ آیا انسان همیشه از منطق هوش مصنوعی سر در خواهد آورد و آیا به موقع خواهد توانست از تصمیمهای ناخوشایند هوش مصنوعی باخبر شود و جلوی اجرایشان را بگیرد؟
🔆 هوش مصنوعی درک ما را از واقعیت بیشتر خواهد کرد؛ روشهایمان را برای ارتباط گرفتن، شبکهساختن و همرسانی اطلاعات دگرگون خواهد ساخت. هنگامی که دیگر در جستوجو و شکل دادن به واقعیت، تنها نباشیم و هوش مصنوعی را برای کمک به دریافت و اندیشۀ خود بهکار بگیریم، نقش خود را در جهان چگونه خواهیم دید؟ چگونه هوش مصنوعی را با مفاهیمی چون اختیار و ارزشمندی انسان هماهنگ خواهیم ساخت؟
🔆 هوش مصنوعی برای شناختن جهان به دو راه کهن ایمان و خرد، راه سومی افزوده است. در زمانهای که هوش مصنوعی واقعیت را پیشبینی، برآورد و شبیهسازی میکند و سپس بر اساس آن تشخیص میدهد که در زندگی ما چه مهم است و آیندۀ آن چه خواهد شد و بعد تصمیم میگیرد چه باید کرد، نقش عقل انسان تغییر خواهد کرد. انسان به میدانداری و توانایی خود خو گرفته و به عقلی که او را اشرف مخلوقات ساخته میبالد، اما هوش مصنوعی همۀ دیدگاههای او را در خواهد نوردید.
🔆 هوش مصنوعی با درکی متفاوت از درک انسان از واقعیت، میتواند یاور ارزشمندی برای انسان باشد، اما برای این همکاری انسان باید با دنیایی سازگار شود که در آن دیگر عقل، تنها و شاید آموزندهترین راه شناخت واقعیت و پیشرفتن در جهان نباشد.
🔆 شاید لایههایی که هوش مصنوعی مییابد یا به کمک هوش مصنوعی مییابیم، یکسره با آنچه تا کنون میانگاشتیم، متفاوت باشد. شاید الگوهایی را نشان دهد که ما هرگز درنیافته بودیم یا نتوانیم به مفهومشان پی ببریم. شاید آن لایهها را نتوان به زبان انسان توضیح داد. اینگونه شاید گفتههایی گنوسیان دربارۀ اینکه جوهر واقعیت فراتر از درک انسان است، دوباره معنا یابد.
📗 اریک اشمیت، هنری کیسینجر و دانیل هوتنلاکر، عصر هوش مصنوعی و آیندۀ انسان، ترجمۀ پوریا هامونی، سروش، 1402.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
📚#معرفی_کتاب
📕"ذهن آگاه" نوشتهی دیوید چالمرز (1996) به چالشهای اساسی پیرامون #آگاهی میپردازد. تفکیک مسائل آسان و مسئلهی دشوار آگاهی اولین بار توسط وی در مقالهای با عنوان "The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory" در سال 1995 مطرح شد و سپس در این کتاب بعنوان یک فصل مجزا بچاپ رسید.
📗مسائل آسان، مسائلی هستند که براحتی میتوان آنها را با روشهای #علوم_شناختی و #نوروساینس توضیح داد، مانند گزارشپذیری، تمایزگذاری، هدایت و کنترل رفتار، ... . مسئلهی سخت اما به این چالش اشاره دارد که چرا و چگونه این فرآیندها به تجربهی آگاهانه منجر میشوند.
📘این تفکیک بعنوان یک نقطه عطف در #فلسفه_ذهن و مباحث مربوط به آگاهی شناخته میشود و تأثیر زیادی بر تحقیقات و نظریههای بعدی در این حوزه گذاشته است. چالمرز سوالاتی را مطرح میکند مانند اینکه آیا آگاهی تنها یک ویژگی فرعی از فعالیتهای مغزی است یا اینکه خود یک پدیدهی مستقل و خاص است.
📙«ذهن آگاه» همچنین به بررسی نظریههای مختلف در مورد آگاهی و نحوهی تعامل آن با مغز میپردازد. چالمرز ضمن نقد و بررسی رویکردهای مختلف فلسفی و علمی در اینباره تلاش میکند یک چارچوب جامع برای فهم آگاهی ارائه دهد.
این کتاب تأثیر عمیقی بر فلسفهی ذهن و علوم شناختی گذاشته و بحثهای زیادی را در مورد ماهیت آگاهی و چگونگی تجربهی آن به راه انداخته است.
📒تاکنون دو ترجمه از این کتاب به فارسی انجام شده است: اولی توسط سیدمصطفی حسینی که انتشارات خزان در سال 1401 منتشر کرده. دومی توسط یاسر پوراسماعیل که نشر نو در سال 1402 بچاپ رسانده است.
🖋 هادی قهار
@PhilMind
Neuroscience and Consciousness, Dr. Homazadeh.m4a
47.87M
♦️سخنرانی دکتر همازاده ابیانه با موضوع «ناکارآمدی متدولوژیک #نوروساینس در تبیین #آگاهی»👆
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
@PhilMind
📚 #معرفی_مقاله
“Toward an empathy‑based trust in human‑otheroid relations”
📘 مقالۀ "بسوی اعتمادی مبتنی بر همدلی در روابط انسان-آدِراُویدها (Otheroids)" توسط دکتر ابوطالب صفدری در سال 2024 و در مجلۀ AI & SOCIETY به چاپ رسیده است.
📗واژۀ Otheroids یک اصطلاح مجعول (ساخته شده) و مرکب از دو بخش Other و Oid است که نویسنده آن را معادل موجوداتی درنظر میگیرد که در عین غیر انسانی بودن، ویژگیهای ارتباطیای دارند که میتوانند اعتماد را تقویت کنند. بر این اساس نویسنده استدلال میکند که برای انسانها امکان توسعه اعتماد به رباتها و سیستمهای هوش مصنوعی وجود دارد. این اعتماد صرفاً مبتنی بر قابلیت اطمینان نیست، بلکه بر یک رابطه همدلانه استوار است که از تعامل هماهنگ ناشی میشود.
📕نویسنده با بررسی و رد استدلالهای مخالف امکان اعتماد به اتوماتا (Automata) آغاز میشود. این استدلالها مبتنی بر فرضیاتی هستند از جمله: 1) اعتماد، مستلزم توانشهای عامل مانند اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی است که اتوماتا فاقد آن هستند. 2) اعتماد، با احساس خیانت هنگام نقض مشخص میشود، که در تعاملات انسان و اتوماتا وجود ندارد. 3) اعتماد به اتوماتا مضر است، زیرا میتواند منجر به فرار خلقکنندگان اتوماتا از مسئولیت اخلاقی شود.
📒نویسنده با ارائه شواهدی دربارۀ اینکه "انسانها روابط همدلانه با اتوماتا ایجاد میکنند"، این استدلالها را به چالش میکشد و تمایز بین انسان و ماشین را محو میکند و پیشنهاد میکند که همدلی، پایه و اساس اعتماد به آدِراُویدها را تشکیل میدهد و این همدلی مبتنی بر یک حلقه تعامل هماهنگ است که با پیشبینی متقابل و افق وسیعی از امکانات مشخص میشود.
📓این تعامل هماهنگ منجر به خودِ غیرِمتمرکز (de-centered self) میشود و آنگاه سوژه انسانی دیگر کنترل کاملی بر تعامل ندارد. این عدم تمرکز، باعث احساس آسیبپذیری میشود که شرط لازم برای اعتماد است.
از طریق تکرار تعاملات هماهنگ، تاریخچهای از تعامل، ساخته میشود که اعتماد به آدِراُوید را تقویت میکند. این تاریخچه صرفاً مجموعهای از اطلاعات نیست، بلکه یک تجربه اجتماعی غنی و پیچیده است که نمیتوان آن را در یک محیط آزمایشگاهی تکرار کرد.
📘مقاله همچنین با توضیح اینکه چرا نقض اعتماد در روابط انسان و آدِراُویدها منجر به ناامیدی میشود و نه خیانت، به چالش پدیدارشناختی پاسخ میدهد.
هنگامی که نقض، رخ میدهد، آدِراُوید، دیگر به عنوان "دیگری" درک نمیشود، بلکه به عنوان یک مصنوع تکنولوژیکی صرف درک میشود که منجر به ناامیدی میشود.
📕در نهایت، این مقاله استدلال میکند که تشخیص واقعیت همدلی و اعتماد به آدِراُویدها برای مدیریت ادغام آنها در جامعه، حیاتی است. نادیده گرفتن این واقعیت مانند اجازه ورود یک اسب تروا به میان ما خواهد بود، زیرا آدِراُویدها همچنان به رشد نفوذ خود ادامه میدهند، در حالی که ما برای پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن آماده نیستیم.
نتیجه اینکه اعتماد آدِراُویدها نه تنها ممکن، بلکه مطلوب نیز هست. با درک پویایی اعتماد مبتنی بر همدلی، میتوانیم جنبههای مثبت روابط انسان و آدِراُویدها را پرورش دهیم و در عین حال پاسخگویی اخلاقی را تضمین کنیم.
🖋هادی قهار
@PhilMind
#تراانسانگروی
☄️ تراانسانگروی جنبشی سیاسی و اخلاقی است که تقویت و قدرتمندتر شدن حیات فیزیکی، روانی و اجتماعی انسان را با استفاده از فناوریهای نوین و آینده دنبال میکند. تراانسانگرایان معتقدند باید مجاز شمرد که انسانها با استفاده از فناوری، کارکردهای شناختی و بدنی خود را تقویت کنند تا بتوانند تواناییها و ظرفیتهای خود را از محدودۀ زیستی موجود فراتر برند. این تقویت ممکن است از راههای گوناگونی حاصل شود؛ از اعضای مصنوعی (prosthetics) و قطعات کاشته در بدن (implant) گرفته تا بارگذاری ذهنی (mental uploading).
☄️ تراانسانگرا کسی است که معتقد و حامی ایدۀ تراانسانگروی است، بنابراین تراانسانگروی نوعی ایدئولوژی است، اما تراانسان، انسانی است که به میزان کافی تغییرات فناورانه کرده است که دیگر نمیتوان بهسادگی او را انسان متعارف و معمولی دانست (مثلًا عمر طولانیتری یافته است، تواناییهای شناختیاش تقویت شده است یا اعضایی مصنوعی در بدنش کار گذاشته شده است)، اما هنوز در شناخت و وضعیت زیستشناختی ذاتی، به میزان کافی انسان است و فردی از نوع انسان شمرده میشود. تراانسانگرایان از علامت H+ برای اشاره به موضع تراانسانگروی استفاده میکنند، که به تقویت و بهسازی انسان اشاره دارد. البته به نظر میرسد هنوز تراانسانی تحقق خارجی نیافته است.
☄️ تراانسانگروی مشتمل بر مجموعهای از ارزشهاست، که در قلب آنها ارزش تجربۀ حسی است، که تعامل پدیداری شخصی (subjective phenomenal interaction) با جهان است، اعم از تجاربی که خودشان غایت شمرده میشوند، و تجاربی که ارزش طریقی و واسطهای دارند. برخی (مانند لذتگرایان) تجاربی مانند لذت، شادمانی و رضایتمندی را غایی، و تجاربی مانند علم، معرفت و خردمندی را واسطهای میدانند و برخی برعکس. در هر حال تراانسانگرایان بر این نکته تأکید دارند که تجربۀ انسانی مقید به ظرفیتی است که انسان برای تجربه کردن دارد، و این ظرفیت مقید به شرایط ارگانیزم فیزیکی انسانی است. انسان میتواند و حق دارد که با تغییر محدودیتهای فیزیکی، زیستی و شناختی خود، به ظرفیتهایی فراتر برای تجربه کردن برسد. برای این کار باید از فناوریهای نوین بهره برد. محدودیت کنونی محصول طبیعت و فرایند فرگشت است، اما انسان امروزین به انتظار فرگشت نمینشیند. تراانسانگرا معتقد به پیشرفت و تغییر است، اما فقط آن را گریزناپذیر نمیداند و تنها با فعالیتهای روشنفکرانه و عقلانی آن را دنبال نمیکند.
☄️ برخی مسائل مورد بحث در مورد تراانسانگروی از این قرارند: آیا فناوری خاصی را میتوان بهمثابه درمان یا تقویت در نظر گرفت؟ آیا مخاطرۀ تغییراتی که در انسان ایجاد میشود، بیش از مزایای آن است یا نیست؟ آیا اهداف مشخص تراانسانگروی اصلاً ممکن و دستیافتنیاند؟ کدام تغییرات بر وضعیت اخلاقی یا وجودشناسانۀ انسانهایی که دستخوش آنها میشوند، اثر مینهند؟
📒Hopkins P. D. (2012) “Transhumanism”, in: Chadwick, Ruth (ed.) (2012). Encyclopedia of Applied Ethics (2nd Edition).
📔https://plato.stanford.edu/entries/life/
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📙 #هوش_مصنوعی بیولوژیمحور در سال 2008 و توسط انتشارات MIT بچاپ رسیده است.
📕 این کتاب در هفت فصل به هفت محور که هوش مصنوعی جدید از زیستشناسی الهام گرفته، پرداخته است:
1) سیستمهای تکاملی، 2) سیستمهای سلولی، 3) سیستمهای نورونی، 4) سیستمهای رشدیابنده، 5) سیستمهای ایمنی، 6) سیستمهای رفتاری، 7) سیستمهای اجتماعی
📒 کتاب در واقع به توضیح انقلاب نظری و فنی در تولید و ساخت هوش مصنوعی طی دهههای اخیر میپردازد که فرآیند 50-40 ساله جریان اصلی مبتنی بر دادهکاوی و الگوریتمهای دیجیتال را کنار گذاشت و به منبع الهام خود - هوش طبیعی - توجه کرد.
📘 در اواسط دهه 1980 میلادی بود که طیفی از حوزههای تازه تاسیس مانند #علوم_شناختی بدنمند، مهندسی نورومورفیک، حیات مصنوعی، #روباتیک رفتارمحور، روباتیک تکاملی، و هوش ترکیبی، اعتبار مفروضات و روشهای هوش مصنوعی جریان اصلی را زیر سؤال برد و تولید مصنوعاتی با ویژگیهای عملکردی و نمایش هوش بیولوژیک را هدف قرار داد.
📗 هرچند امروزه درباره رویکرد اتصالگرایی/پیوندگرایی (#connectionism) و بدنمندی (#embodiment) نیز چالشها و سؤالات مهمی - هم از جنبه فنی و هم فلسفی - مطرح شده و گزینههای تحولآفرین دیگری در مقالات پیشنهاد میشود.
@PhilMind
♦️فصل سوم کتاب «#هوش_مصنوعی بیولوژیمحور»، سیستمهای نورونی را بمثابه یکی از منابع الهام AI جدید مورد بررسی قرار میدهد.
این سبستمها شامل مجموعهای از سلولهای نورونی متصل به هم (شبکه شده) است. شبکههای عصبی مصنوعی، مدلهای محاسباتی هستند که در دستگاه پیادهسازی میشوند و تلاش میکنند ویژگیهای رفتاری و تطبیقی سیستمهای عصبی بیولوژیک را به تصویر بکشند.
♦️یک شبکه عصبی مصنوعی از چندین واحد به هم پیوسته (بمثابه نورونها) تشکیل شده است. برخی از این واحدها اطلاعات را مستقیماً از محیط دریافت میکنند (واحدهای ورودی)، برخی تأثیر مستقیم بر محیط دارند (واحدهای خروجی) و برخی دیگر فقط با واحدهای داخل شبکه ارتباط برقرار میکنند.
هر واحد، عملیات سادهای را اجرا میکند که شامل فعالشدن در صورتی است که کل سیگنال دریافتی از آستانه تعریفشده آن بزرگتر باشد. یک واحد فعال سیگنالی را منتشر می کند که به تمام واحدهایی که به آن متصل است میرسد.
تصویر بالای پست، شمای اولیهای از مدل شبکه نورونی مصنوعی الهامگرفته از شبکه نورونهای طبیعی را نشان میدهد.
♦️طی 50 سال گذشته، دو حوزه بسط یافته از مدلهای محاسباتی و صوری سیستمهای نورونی عبارت بودهاند از: #نوروساینس محاسباتی و مهندسی نورونی.
اولی با تکیه بر مدلهای ریاضیاتی دینامیک غشای نورونی، سعی در فهم کارکردن مغزهای زنده دارد. نحوه تعاملات نورونها با یکدیگر، تأثیر حوزه شیمیایی بر رفتار نورونی، دینامیک مجموعههای نورونی و ... از محورهای اصلی #نوروساینس_محاسباتی است.
دومی بدنبال بازتولید عملکردهای #مغز برای مهندسی ماشینهای هوشمند است. کنترل سفت و سخت سیستمهای روباتیک، الگوریتمهای یادگیری، ساختارهای سطح بالاتر که میتوانند تواناییهای شناختی را بازتولید کنند و پیادهسازی مدلهای عصبی در سختافزار از محورهای اصلی #مهندسی_نورونی است.
♦️سیستم های عصبی در مقایسه با ارگانیسمهای بدون مغز حداقل دو مزیت دارند: (1) انتقال انتخابی سیگنالها بین قسمتهای دوردست بدن و (2) سازگاری با استفاده از شکل پذیری سیناپسی. این دو ویژگی، تولید بدنهای پیچیدهتر و مقابله بهتر با محیطهای غیرقابل پیشبینی را تسهیل میکند.
♦️واضح است که شبکههای نورون مصنوعی همچنان - مانند کامپیوترهای کلاسیک دیجیتال - محاسباتی هستند و برپایه پردازش اطلاعات کار میکنند. اما الهام از مسیرهای پردازش موازی در مغز و واحدهای متکثر نورونی، ساختار جدید و منعطفی را برای محاسبات بر روی میز قرار داده که برخی مشکلات رویکرد قدیمی را ندارد.
اما طبیعتاً اشکالات کلی رویکرد محاسباتی - که از قبل مطرح بوده - و بازتولید اشکال حس عمومی - که توسط فیلسوف پدیدارشناس و طراح اشکال (هابرت دریفوس) بازسازی شده - مجدد مطرح و تاثیرگذار است.
@PhilMind
#تراانسانگروی و کاربست #فناوری های نوظهور و #همگرا
🔆 تراانسانگرایان معتقدند انسان میتواند و حق دارد که با تغییر محدودیتهای فیزیکی، زیستی و شناختی خود، به ظرفیتهایی فراتر برای تجربه کردن برسد. برای این کار باید از فناوریهای نوین بهره برد. تراانسانگروی فناوریدوست (technophile) است. از نگاه آنان طبیعت و انسان آنگونه مقدس نیستند که نتوان و نبایست در آنها تغییر ایجاد کرد. انسانگرایان معتقدند نباید در انسان تغییری ایجاد کرد؛ برخی متدینان معتقدند نباید نقش خداگونه در جهان بازی کرد و برخی محیطزیستگرایان معتقدند که نباید طبیعت را دستکاری کرد. اما تراانسانگرایان معتقدند جهان کنونی چیزی نیست که در غایت نهایی خود باشد، بلکه خود در حال ارتقاست و با استفاده از هوش عقلانی میتوان آن را بهبود داد.
🔆آیا تراانسانگرایان مخالف اصل احتیاط (precautionary principle) هستند؟ مطابق این اصل، فناوریهای جدید نباید توسعه یابند، مگر اینکه اثبات شود خطری ندارند. این اصل بر این مفهوم و رویکرد استوار است که پیامدهای فعالیتها در سامانههای پیچیده غالبًا پیشبینیناپذیر و برگشتناپذیرند، بنابراین نباید بهسادگی آنها را تجویز کرد. اما تراانسانگرایان در عین اینکه طرفدار تحلیل جدی ریسک فناوریهای نوظهورند، معتقدند اگر آستانۀ بالایی از اثبات بیخطری در نظر گرفته شود، بهشدت جلوی توسعۀ بیشتر فناوریهای جدید گرفته میشود. در واقع هنگام محاسبه و بررسی هزینه-فایده، باید فقدان مزایای فناوریهای نوظهور نیز بهسان هزینه در نظر گرفته شود.
🔆در برابر اصل بالا، برخی تراانسانگرایان اصل اقدام فعالانه (proactionary principle) را مطرح کردهاند. این اصل بر این نگره استوار است که از لحاظ تاریخی، سودمندترین و مهمترین ابداعات فناورانه در زمان خودشان آشکارا فهم نشدند. مطابق این اصل، ابداع و ابتکار فناورانه را باید بسیار ارج نهاد و بار اثبات را باید بر گردۀ کسی نهاد که میخواهد مانع تحقق چنان ابداعاتی گردد.
🔆بر این اساس پیشرفت هرچهبیشتر فناوری، بهویژه آنهایی که تقویت ساختارهای بدنی و شناختی انسان را ممکن میسازند، از اهداف عام تراانسانگرایی است. تراانسانگرایان به طور خاص، طرفدار توسعۀ فناوریهای ضدپیری و افزایشدهندۀ گسترۀ زندگیاند؛ ازجمله زیستفناوری و مهندسی ژنتیک، ایمپلنتها و اعضای مصنوعی توانافزونگر، و به طور عام، فناوریهای همگرای (converging technologies) علوم مواد، علوم زیستی و علوم رایانه.
🔆البته صرف پیشرفت این دانشها و فناوریها بسنده نیست؛ برای تحقق اهداف تراانسانگرایی باید دسترسی عملی به این فناوریها هم وجود داشته باشد. ازاینرو آنان بهشدت طرفدار به رسمیت شناخته شدن حق قانونی و اخلاقی استفاده از فناوریهای تقویتگر هستند و در برابر کوششها برای مسدود کردن توسعه و دسترسپذیری چنان فناوریهایی مقاومت میکنند.
📗 Hopkins P. D. (2012) “Transhumanism”, in: Chadwick, Ruth (ed.) (2012). Encyclopedia of Applied Ethics (Second Edition).
📔https://en.wikipedia.org/wiki/Proactionary_principle#:~:text=The%20Proactionary%20Principle%20is%20based,Freedom%20to%20innovate
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌑 سام پرنیا - دانشیار پزشکی دانشگاه نیویورک و مدیر تحقیقات احیای قلبی - درباره واقعییودن #تجربیات_نزدیک_به_مرگ (#NDE) در بیماران خود سخن میگوید👆
🌘 دو سوی نزاع در مورد تجربیات NDE همچنان بر اثبات توهمیبودن یا واقعیبودن آنها میچرخد و هنوز به مرحله تبیین جدی نرسیده است.
🌗 تقلیلگرایان معمولا تجربیات نزدیک به مرگ را مشتی بافتههای #مغز میدانند که می تواند منشاءهای مختلفی داشته باشد: کمبود اکسیژن، تزریق داروهای شبه روانگردان، خاطرات گذشته، پیشفرضهای فرهنگی و ... .
🌖 مدافعان NDE اما تفاوت تجربیات واضح و شفاف این بیماران با سایر اتفاقات حاصل از منشاءهای فوق را متذکر میشوند و از آن مهمتر، گزارشهای دقیقی که این افراد از اتفاقات روی زمین و گاه حتی در فواصل بسیار دور از محیط محل بستری (بیمارستان) میدهند. اتفاقاتی که در زمان کما و بعضاً بسیار قبل از زمان احیا رخ داده، قابل راستیآزماییست و اساسا از سنخ تونل نور و ملاقات با ارواح و ... نیست.
🌕 نگارنده بسیار مشتاق است که منکران NDE هرچه سریعتر بسراغ مسئله اصلی (دهها هزار گزارش متنوع از رخدادهای زمینی) بروند و شواهد و دلایلی متقن برای توهمیبودن آنها را شاهد باشیم. یا اینکه بالاخره از مرحله عمومی انکار عبور کرده و به مرحله تبیین فیزیکالیستی "این دست گزارشات" وارد شوند.
@PhilMind
فلسفه ذهن
🌑 سام پرنیا - دانشیار پزشکی دانشگاه نیویورک و مدیر تحقیقات احیای قلبی - درباره واقعییودن #تجربیات_ن
🚩 گری هابرمارس در فصل 14 کامپنیون ویلی - بلکول درباره #دوئالیسم، موضوع #تجربیات_نزدیک_به_مرگ را مطرح کرده و به بررسی دلایل مخالفان این تجربیات میپردازد.
🚩 به بیان وی، پژوهشگران طرفدار #NDE از سوی مخالفان - و بطور مشخص مایکل مارش که مقالهای در این کتاب و در رد NDE دارد - به عدم توجه کافی به آخرین مطالعات در حوزۀ «اخلال در عملکرد لوب گیجگاهی» متهم شدهاند.
مارش البته چالشهای ناشی از عوامل مشهوری چون متابولیسم اِندورفین، هیپوکسی (کاهش اکسیژنرسانی به بافتها)، آنوکسی (توقف اکسیژنرسانی یا هیپوکسی شدید)، هایپرکاپنی (افزایش غیرطبیعی سطح دیاکسیدکربن در خون) و کتامین (داروی بیهوشی) را هم میافزاید. عواملی که به نوعی توهم و بافتههای درونی و ادراکات سابجکتیو میانجامد.
فراتر از جنبههای عصبشناختی، مارش برخی از تجارب نزدیک مرگ را به فرهنگ و تفسیرهای شخصی، نفوذ ایدههای متافیزیکی، و ... هم نسبت میدهد.
🚩 مشکل اصلی مارش – و سایر منکران NDE – از نظر هابرمارس، نادیده گرفتن صدها مورد تجارب نزدیک مرگ متکی بر شواهد عینی است که با دقت در تحقیقات دو سه دهه اخیر ثبت و بررسی شدهاند. تجربیات مبتنی بر شواهد ابجکتیو، متفاوت از گزارشاتی مانند عبور از تونل نور و صرف ملاقات با ارواح و مرور سریع اتفاقات عمر و ... است؛ بلکه گزارشاتیست که از اتفاقات روی زمین و قابل راستیآزمایی خبر میدهند.
🚩 چنانکه کِلی نیز خاطرنشان کرده، مباحث فیزیولوژیکی و عصبشناختی که مارش مطرح میکند، کاملاً شناختهشدهاند و سالهای بسیار دربارۀ آنها تحقیق شده. در شرایطی که تز مارش در جستوجوی چیزی است که بنحوی سابجکتیو در جریان باشد، این دست موارد دارای شواهد عینی و بیرونی، علیه تبیین او اقامه میشوند.
🚩 تعداد زیادی تجارب متکی بر شواهد، شناسایی موفق اعداد خاص، یا بازشناسی موفق اشیای دیگری که به طور نامنظم قرار داده شده یا انداخته شده بودند، روی داده است. این اشیا به صورت تصادفی در بالای سر بیمار و طوری قرار داشتند که تنها از موقعیتی نزدیکتر به سقف قابل مشاهده بودند. از جملۀ اینها تشخیص و تکرار موفق اعداد چند رقمی تصادفی بالای دستگاه پزشکی است که در موارد متعدد به درستی شناسایی شدهاند. اگر موارد شناسایی درست اشیای غیرمنتظره را - که از روی زمین دیده نمیشدند، اما تجربهگران آنها را بالا نزدیک سقف یافتهاند - به این فهرست بیفزاییم، تعداد موارد افزایش قابل توجهی خواهد یافت. این نمونهها نشان میدهند که منتقدان در تبیین تجربیات باید واقعگراتر باشند.
🚩 هابرمارس در این فصل به بیش از 300 مورد تجربیات مبتنی بر شواهد بیرونی ارجاع میدهد که از محیط نزدیک یا محیط با فواصل بسیار دور گرفته شدهاند.
اندکشماری از این تجربهگران نزدیک مرگ، کور مادرزاد هستند. بسیاری از این تجربهها را بیش از یک سنخ از شواهد تأیید کردهاند.
🚩 هابرمارس تاکید دارد اگر حتی تعدادی انگشتشمار از نمونههای کلیدی در میان این 300 مورد، با دقت و بدرستی دادههایی را از «جهان واقعی» گزارش کرده باشند، آنگاه چنین به نظر میرسد که تزهای سابجکتیو در تبیین و تعلیل تمام جنبههای کلیدی این گزارشها شکست میخورند.
برای آنکه مفروضات طبیعی درست باشند، تقریباً تکتک این بیش از 300 گزارش تأییدشدهای که بسیاریشان در همان محل یا دستکم اندکزمانی بعد به اشتراک گذارده و با جزئیات توسط شاهدان مختلف تأیید شدهاند، باید کاذب باشند.
@PhilMind