🎖تبیین ساختارهای ماکروسکوپی بر اساس اجزای ریزساختاری، بخوبی برای تبیین فیزیکالیستی ساختارها مناسب است. همچنین با لحاظکردن کارکردها در قالب فرآیندهای فیزیکیای که آنها را به انجام میرسانند، تبیین رضایتبخشی از کارکردها فراهم میآید. این بدان دلیل است که هرگاه جزئیات یک تلقی فیزیکی ارائه میشود، ویژگیهای ساختاری و کارکردی بعنوان نتایج خودکار حاصل میآیند.
بنابراین ساختارها و کارکردها تمام آنچیزی است که میتوانیم انتظار داشته باشیم تلقیهای فیزیکی تبیین نمایند.
🎖جنبه اخلاقی تمام این موارد آن است که شما "نمیتوانید #آگاهی را ارزان توضیح بدهید". این یک واقعیت قابل توجه است که روشهای تقلیلگرایانه (روشهایی که یک پدیده سطح بالا را کاملاً در قالب فرآیندهای فیزیکی پایهایتر تبیین میکنند) در بسیاری حوزهها بخوبی جواب میدهند. به یک معنا میتوان اکثر پدیدههای شناختی و زیستشناختی را بنحوی ارزان توضیح داد؛ به این صورت که پدیدههای مذکور به مثابه نتایج خودکار فرآیندهای بنیادیتر لحاظ شوند.
اگر روشهای تقلیلگرایانه بتوانند #تجربه_آگاهانه را نیز تبیین کنند، فوقالعاده خواهد بود. من برای مدتی طولانی امیدوار بودم که آنها بتوانند چنین مقصودی را به انجام رسانند. متأسفانه دلایلی سیستماتیک وجود دارد که چرا این روشها محکوم به شکست هستند. روشهای تقلیلگرا در اکثر حوزهها موفقیتآمیزند؛ زیرا آنچه که در آن حوزهها نیاز به تبیین دارد، صرفاً ساختارها و کارکردها هستند. ولی وقتی به مشکلی فرا و ورای تبیین ساختارها و کارکردها میرسیم، روشهای مذکور به کار نمیآیند.
🔥این قضیه ممکن است یادآور ادعای طرفداران اصالت حیات ( #vitalism) باشد که هیچ تلقی فیزیکی را قادر به تبیین #حیات نمیدانستند؛ ولی این قیاس معالفارق است. چیزی که تردید حیاتگرایان را برانگیخت، این مسئله بود که آیا فرآیندهای فیزیکی میتوانند بسیاری از کارکردهای مرتبط با حیات - مانند رفتار انطباقی پیچیده و تولید مثل – را به انجام رسانند؟ درواقع این نکته که تبیین کارکردها همان چیزی است که نیاز داریم، پذیرفته شده بود. اما بدلیل فقدان دانش دقیق درباره فرآیندهای بیوشیمیایی، حیاتگرایان تردید داشتند که هر فرآیند فیزیکی بتواند این کار را انجام دهد و فرضیه #روح_حیوانی را بعنوان تبیینی جایگزین پیشنهاد کردند. آنگاه که مشخص شد فرآیندهای فیزیکی میتوانند کارکردهای مربوطه را به انجام رسانند، تردیدهای حیاتگرایانه هم از بین رفت.
🔥ولی در مورد تجربه آگاهانه، تبیین کارکردها محل بحث نیست. بلکه مسئله کلیدی، این نکته مفهومی است که تبیین کارکردها برای تبیین تجربه کافی نیست. این نکته مفهومی اساسی چیزی نیست که تحقیقات عصبشناختی بیشتر، بر روی آن تأثیر بگذارد. بدینترتیب، تجربه آگاهانه با حیات مغایرت دارد. روح حیوانی بعنوان موقعیت «تبیینگر» برای تبیین کارکردهای مربوطه ارائه شد و بنابراین هنگامی که آن کارکردها بدون این روح توضیح داده میشد، میتوانست کنار گذاشته شود. اما تجربه در موضع «تبیینخواه» است و نه تبیینگر، و بنابراین نمیتواند نامزد این نوع از حذف باشد.
See: Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 14-15.
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥برخی مدافعان #تقلیل_گرایی درباره #آگاهی، #تجربه_پدیداری را هم از قبیل حیات میدانند. تا مدتها طرفداران #اصالت_حیات (#vitalism) قائل به روح حیوانی یا چیزی شبیه آن، بعنوان وجه تمایز موجودات زنده و غیر زنده بودند.
#دنیل_دنت که از پیشروان #حذف_گرایی (توهمی بودن جنبه کیفی آگاهی) است هم بر چنین تشابهی تأکید دارد👆
💥اما فارق مهمی که در این قیاس وجود دارد، کارکردی بودن ماهیت حیات است؛ حیات موجود زنده را کارکردهایی مانند تولید مثل و رشد و تغذیه و ... شکل میدهد و اساسا حیات، چیزی ورای این کارکردها نیست.
آگاهی اما علاوه بر جنبه کارکردی، یک جنبه کیفی و پدیداری هم دارد که در منظر سابجکتیو و اولشخص، تجربه میشود.
💥مثلا #ادراک_حسی یا #عواطف فقط در دریافت و #پردازش_اطلاعات محیط، #گزارش_پذیری، هدایت و #کنترل_رفتار و ... خلاصه نمیشود. بلکه علاوه بر اینها - که با عنوان #آگاهی_دسترسی (#AccessConsciousness) یا #آگاهی_اطلاعاتی میشناسیم - یک جنبه کیفی و درونی هم دارد: #آگاهی_پدیداری (#PhenomenalConsciousness)
💥هر تلاش علمی که بدنبال تقلیل/ تبیین دومی به/ با اولی باشد، صرفا صورت #مسئله_دشوار را پاک میکند.
@PhilMind