#خطاهاي_پژوهشي_1
🔷 غافلگیری
فرض کنید عنوان مقالۀ ما، «روش تفسیری محمود ابویحیی» است. میخواهیم درآمد بنویسیم و هنوز ـ یعنی تا این لحظه که فقط چکیدۀ خود را نوشتهایم ـ توضیح ندادهایم که عنوان مقاله دقیقا یعنی چه و ما قرار است ضمن مقاله چه کار کنیم. حال، درآمد مقاله را این طور مینویسیم: «جاکوب تامسون در کالیفرنیای امریکا از پدری یهودی تبار به دنیا آمد...». قرار است بعد از این توضیح دهیم که این جاکوب تامسون، همان است که وقتی مسلمان شد، نامش را به محمود ابویحیی تغییر داد! بیتردید با این مدل شروع کردن، فقط خواننده را گیج کردهایم.
نه تنها شروع کردن با نام جاکوب تامسون غلط است؛ بلکه از اساس شروع کردن با زندگینامۀ شخص اشتباه است. اول خواننده انتظار دارد که توضیح دهیم عنوان مقالۀ ما به چه معناست و اصلا بنا به چه ضرورتی خواستهایم در این باره بنویسیم. بعد بگوییم برای تأمین آن هدف و پاسخ به آن ضرورت، ضمن این مطالعه چه خواهیم کرد. بعد وقتی توضیح دادیم که در اولین گام لازم است قدری با زندگی محمود ابویحیی آشنا شویم، خواهیم توانست در بخش اول از مقالۀ خود به زندگی او هم بپردازیم و در ضمن توضیح زندگی او، از این هم بگوییم که پیش از این چه نام داشته است.
از قدیم گفتهاند «الفکر حرکة الی المبادی، و من مبادیَ الی المراد». به عبارت بهتر، همواره باید بحث را بر پایۀ امور مقبول همگان آغاز کرد و از آن مسائل، به نادانستهها و موارد مورد اختلاف و مجهول پل زد. مقالۀ علمی نباید کسی را غافل گیر کند. نگارش غافل گیرانه سبک نوشتارهای ژورنالیستی است، نه علمی. یک مقالۀ علمی، هیچ وقت از وسط بحث شروع به توضیح نمیکند. یک مقالۀ علمی، متنی منسجم است و هرگز در آن خواننده غافلگیر نمیشود.
برای دانستن سیر منطقی بحث و پرهیز از غافلگیری، باید خود را جای خوانندۀ مقاله بگذاریم و فرض کنیم اندازۀ او با بحث بیگانه و از جزئیاتش بیخبریم. همه به عنوان یک خواننده، انتظار داریم اول نویسنده توضیح دهد که موضوع مقاله دقیقا چیست؛ احیانا، چه اختلاف نظرهایی در تعریف این موضوع وجود دارد؛ بحث در بارۀ این موضوع، خودش زیرشاخۀ کدام علم است و در کنار چه مسائل فرعی دیگری از آن علم و ذیل کدام بحث عمده از مباحث آن علم جا میگیرد؛ چه اختلاف نظرهایی در بارۀ آن هست؛ موضوع مورد بحث بر پایۀ تعریفی که ذکر شد و مقبول ماست، چه انواعی دارد؛ چه چه اهمیتی بدان داده شده، و از چه جوانبی مورد توجه قرار گرفته است.... آن گاه بعد از همۀ این حرفها، نویسنده میتواند به ما بگوید که خودش میخواهد به فلان جانب از مسئله نظر کند که تا کنون کمتر بدان توجه شده، و در بارهاش تحلیل دقیقی صورت نگرفته است.
گاه با عنوان محقق، با موضوعاتی روبهرو میشویم که از دید عموم جوری شناخته میشوند و ما با تحقیقات خود، آن موضوعات را جور دیگری شناختهایم. به هیچ عنوان صحیح نیست نقطۀ شروع بحث را درک خود بگذاریم. باید اول توضیح دهیم درک رایج از این موضوع چیست و این درک چه زمینههایی دارد و...، بعد سرآخر توضیح دهیم به این دلایل چنین درکی خطاست و درک صحیح چیز دیگری است.
#فرهنگ_مهروش
✅https://eitaa.com/QuranHadithresearches
#خطاهاي_پژوهشي_4
🔷نادیده گرفتن تعاریف پیشین از امور مشهور و ارائۀ تعریف جدید
یک مشکل دیگر در بسیاری از مقالات، بیتوجهی به سوابق بحث است. گاه مؤلفی از یک اصطلاح که معنایی کاملا واضح و آشکار در یک علم خاص دارد، تعریفی متفاوت ارائه میکند که برساختۀ خود اوست.
برای نمونه، مؤلفی در مقالۀ خود ـ بدون ذکر هیچ دلیلی ـ گفته بود که تعاریف رایج از حدیث همه اشتباه است و بعد، از خودش تعریفی جدید و من عندی ارائه کرده بود. آن گاه، مدعی شده بود که همۀ حرفهایی که تا به حال در بارۀ حدیث گفته شده، بر طبق این تعریف صحیح از حدیث (؟!)، غلط است. گذشته از آن که نادیده گرفتن سنتهای فکری رایج هرگز نتیجهبخش نیست و راه به جایی جز ابهام آلودهتر شدن مخاطبان نمیبرد، این که من بخواهم یکباره با یک مقاله میراث علمی بشریت را در یک زمینۀ خاص ناگهان به چالش بکشم، رفتاری خطیر و دور از پختگی و خردمندی است. بهتر است همان تعریف رایج را به رسمیت بشناسیم و در عین حال، بکوشیم بر ضرورت توجه به زوایای مغفول مسئله تأکید نماییم.
#فرهنگ_مهروش
✅https://eitaa.com/QuranHadithresearches
✅@QuranHadithresearches
#خطاهاي_پژوهشي_5
🔹خلط مدخل دائرةالمعارفی با مدخل لغتنامهای
وقتی قرار است مفهوم چیزی را توضیح دهیم، گاه ممکن است میان دو امر خلط کنیم. آن دو امر، توضیحات دائرة المعارفی، و توضیحات لغت نامهای هستند. فرض کنید قرار است مفهوم «ازدواج» را توضیح دهیم. توضیح مفهوم ازدواج، میتواند به روش لغتنامهای صورت گیرد، یا به روش دائرة المعارفی.
توضیح به روش لغت نامهای، یعنی همان که سعی کنیم اولا و بالذات در بارۀ کلمۀ اشارهگر به آن مفهوم بحث کنیم و مستقیما کاری به جایگاه مفهوم در فضای فرهنگی مورد بحث نداشته باشیم. مثلا در تبیین مفهوم ازدواج، ما میتوانیم توضیح دهیم ازدواج کلمهای عربی از ریشۀ زوج و در باب افتعال است، با تزویج هم خانواده است، این ریشه در عربی نخست برای اشاره به فلان معنا به کار میرفته، و سپس دچار تغییر شده است.... این قبیل توضیحات، لغت نامهای هستند. به عبارت بهتر، تنها توضیحاتی در بارۀ کلمۀ ازدواج هستند؛ نه در بارۀ مفهومی که ازدواج در فرهنگی خاص دارد.
چنین توضیحاتی فقط به درد آن میخورند که بدانیم کلمۀ ازدواج در زبان عربی چه معنایی دارد. با تکیه بر آن، درکی واضح از مفهوم ازدواج و جایگاه آن در فرهنگ اسلامی پدید نمیآید. نیز، توضیحاتی که در بارۀ مفهوم ازدواج با این روش داده میشود، با توضیحاتی که در بارۀ دیگر کلمات ناظر به همان مفهوم داده میشود (مثل زناشویی، همسرگزینی، و...) متفاوت است؛ حال آن که مفهوم همۀ اینها یکی است و جایگاه آن مفهوم در فرهنگ مورد بحث ما (مثلا، فرهنگ اسلامی) بسته به این که با چه کلمهای بدان اشاره کنند، فرقی نمیکند.
حال فرض کنید که در توضیح ازدواج، تکیۀ اولی و اصلی بر رابطۀ میان این مفهوم با فرهنگ مورد بحث ما (مثلا فرهنگ اسلامی) باشد. توضیح دهیم ازدواج رایجترین روش برای تشکیل خانواده است که در آن، پسران و دختران با یکدیگر پیوندی اقتصادی، حمایتی، جنسی، و خویشاوندی پیدا میکنند. ازدواج به اشکال مختلفی امکان پذیر است و در برخی مناطق، برون همسری، و در برخی دیگر، درون همسری رایج است. ازدواج با افراد مختلف، از مقررات خاصی برخوردار است و با برخی که محارم نامیده میشوند، ممنوع است.... ازدواج از دیرباز، مضمونی مهم برای تألیف کتاب بوده است و مخصوصا عالمان اخلاق و فقه در بارۀ آداب آن کتاب نوشتهاند.... این توضیحات، همه از قبیل توضیحات دائرة المعارفی است. هیچ فرقی نمیکند که این توضیحات را ذیل ازدواج بگنجانیم، یا زناشویی، یا همسرگزینی، یا هر چه دیگر. این توضیحات، در بارۀ وجه مشترک همۀ این اصطلاحات است.
بسیاری از اوقات، مخصوصا دانشجویان رشتۀ الاهیات و معارف اسلامی به جای ارائۀ توضیحات دائرة المعارفی، به ارائۀ توضیحات لغت نامهای روی میآورند؛ حال آن که در اکثر مواقع، هدف اصلی آشنایی با کلمه نیست؛ بلکه قرار است جایگاه مفهومی خاص در فرهنگی خاص تبیین شود. آری؛ گاه میتوان از توضیحات لغتنامهای برای درک بهتر جایگاه یک مفهوم در یک فرهنگ هم بهره جست؛ اما مسئله این است که این قبیل محققان، به جای آن که بحث خود را روی جایگاه مفهوم در فرهنگ متمرکز کنند و بعد، به تناسب بحث متعرض آن توضیحات لغتنامهای شوند، به ارائۀ توضیحات لغتنامهای بسنده میکنند و نه تنها از اصل کار وامیمانند، که در اکثر مواقع، به بیراهه نیز کشیده میشوند.
#فرهنگ_مهروش
@QuranHadithresearches
www.quranhadith.blog.ir
از روزنوشتهای دکتر #فرهنگ_مهروش
امروز مشغول مطالعۀ پایان نامۀ دانشجویی شده ام. دارم اشکالات را در حاشیه برایش مینویسم. یک ضعف بزرگش آن است که وقتی میخواهد منظوری را برساند، به اندازۀ کافی برایش کلمه ندارد. گرچه پایان نامۀ خوبی نوشته است، از او خواهم خواست قبل از اصلاح نهایی حتماً تعدادی از حکایتهای گلستان سعدی را حفظ کند. به نظرم گنجینۀ لغوی ضعیف موجب آسیب جدی به کار پژوهشی او شده است.
مشکل دیگرش که با آن قبلی هم بیربط نیست، عادت نداشتن به دقت و احساس زود فهمیدن چیزهایی است که اگر آدم درست فکر کند، آن قدرها هم قابل فهم نیستند.
برای نمونه، در مقدمۀ بحثش نوشته بود: چنان که مشاهده کردیم، نه تنها مفسران به درک مشترکی از مفهوم ... دست نیافتهاند، که لغویان نیز بر سر معنای واژۀ قلب اختلاف نظر دارند؛ امری که ضرورت مطالعۀ مفهوم ... را دو چندان میکند.
چون با لحن من آشنایی دارد و میدانم ناراحت نمیشود در حاشیه به شوخی برایش نوشتم: این عدد 2 را با چه محاسبهای کشف کرده اید؟ اگر الآن من بگویم «نه؛ این طور نیست؛ 75/ 1 چندان میکند و دوچندان نمیکند» با چه منطقی میخواهید مرا متقاعد کنید اشتباه میکنم؟! این ادبیات، ادبیات عامیانه است و درخور اهل علم نیست. نوشتار علمی دقیق است.
باید عادت کنیم دقیق بنویسیم و دقیق فکر کنیم. نوشتار غیردقیق نشانگر فکر مبهم و غیردقیق است. شفاف کردن ذهن به تمرین بسیار نیاز دارد. سروکار دائم با آدمهای غیردقیق و خواندن نوشتارهای غیرعلمی و عامیانه موجب کاهش دقت میشود. بهتر است به جای آن که تحت تأثیر ادبیات روزنامهها و نوشتههای غیرعلمی و غیردقیقی از این دست قرار گیریم ، سعی کنیم نوشتههای کسانی را بخوانیم که اهل دقت اند.
#علمی_نویسی
@quranhadithresearches
🔹از سلسله خطاهای پژوهشی پژوهشگران به قلم دکتر #فرهنگ_مهروش
#خطاهای_پژوهشی_56
#مشخص_نبودن_روش
♦️آنچه ما در منابع تاریخی میخوانیم، بسیاری دیگر از عالمان گذشته نیز خوانده و دیدهاند. چیزی که سبب میشود ما بتوانیم از منابع کهن اطلاعاتی استخراج کنیم که آنها نتوانستهاند بیابند، روشهای خاصی است که ما داریم و آنها نداشتهاند. روخوانی متون تاریخی، معمولا اطلاع زیادتری در اختیار ما قرار نمیدهد. اگر بخواهیم کشفی نوآورانه کنیم، یا باید منابعی جدید بیابیم که دیگران بدان دسترس نبردهاند، یا شیوهای برای تحلیل و دستهبندی و ارزیابی مطالب موجود در همین منابع کنونی بیابیم که اجازه دهد گامی فراتر برداریم. راهی که ما برای دستیابی به اطلاعات عمیقتر پیش میگیریم، اصطلاحا روش یا متودولوژی ما در مطالعه نامیده میشود. این روش ممکن است شیوهای برای گسترش منابع ما باشد ـ همچون کوشش برای دسترسی به نسخههای خطی کهنی مرتبط با موضوع که دیگران از آنها بهره نجستهاند، یا مثلا، بازسازی کتابی کهن که از میان رفته است. بااینحال، در بیشتر مواقع، روش ما در مطالعه، فنی است که برای تحلیل دادههای موجود به کار میگیریم؛ دادههایی که در دسترس همگان هست؛ ولی تا پردازش نشود، نکتۀ خاصی در بارۀ بحث از آنها استخراج نمیشود.
فرض کنید میخواهید مطالعهای در بارۀ جایگاه زنان در فرهنگ صدر اسلام را پی گیرید. کتابخانه رفتهاید و خود نمیدانید باید چه کتابهایی را ببینید. وقتی از کنار قفسهای رد میشود، اتفاقی کتابی به شانۀ شما میخورد و بر زمین میافتد و توجهتان را جلب میکند. آن را میخوانید و از قضا مطلبی در آن متناسب بحث میبینید و بدان ارجاع میدهید. به نظر شما، واقعا چه قدر میشود به نتیجۀ حاصل از چنین مطالعهای اعتماد کرد؟ آیا ممکن است که فردا، دوباره اتفاقی فرد به کتاب دیگری برخورد و کلا طرز فکرش عوض شود؟ نتایجی در این حد اتفاقی، نشان دهندۀ آنند که ما از روشی مشخص و گامهایی تعریف شده برای نزدیک شدن به مسئله و حلش بهره نجستهایم. به همین ترتیب، فرض کنید صدها کتاب روی میز شماست و در همۀ آنها مطالبی در بارۀ جایگاه زنان در فرهنگ صدر اسلام هست. شما بهطبع فرصت ندارید همه را بخوانید. پس کاملا اتفاقی کتابهایی را از لابهلای دیگر آثار بیرون میکشید و میخوانید. به نظر شما نتیجۀ چنین تحقیقی قابل اعتماد است؟ مسلما نه. بدین سان، هم گردآوری اطلاعات برای یک مطالعۀ علمی کاری روشمند و ضابطهمند باید باشد و هم، تحلیل آن اطلاعات.
محقق بعد از آن که توضیح داد مشخصا قرار است ضمن این پژوهش پاسخ چه سؤالی را بیابد، لازم است روش خود را به وضوح تبیین کند. اگر این روش را دیگران قبلا به کار بردهاند، کافی است با نگارش حجمی در حدود یک پاراگراف و ارجاع به منابعی که این روش را بهوضوح تبیین کردهاند، مبنای کار خود را معین کند. اما اگر دارد از روشی جدید و ابداعی بهره میجوید، ممکن است لازم شود حتی حدود یک بخش از بخشهای چهارگانۀ بدنۀ مقالۀ خود را به توضیح روش اختصاص دهد. به هر حال، توضیح روش هرگز نمیتواند چیزی در حد و حدود یک جملۀ کلیگویانه و سربسته باشد؛ مثل آن که بعضیها مینویسند «روش ما دراین مطالعه، کتابخانهای است». این قبیل جملات، هیچ مشکلی را حل نمیکنند و عملا اطلاع خاصی به خواننده نمیدهند.
خلاف آنچه برخی فکر میکنند، بیان روش کار سختی نیست. خیلی راحت باید به همین زبان ساده، یکایک مراحلی را که قرار است پشت سر بگذاریم تا جواب سؤال خود را بیابیم، بیان کنیم. باید توضیح دهیم که برای یافتن پاسخ سؤالات خود قرار است سراغ چه منابع و سوژههایی برویم، چرا این منابع و سوژهها را از میان موارد متعدد دیگر انتخاب کردهایم، انتخاب این موارد چه نقاط ضعفی دارد و چرا فکر میکنیم به هر حال استفاده از آنها بهتر از کنار گذاشتنشان است، برای غلبه بر آن نقاط ضعف، چه کارهای دیگری میکنیم و چگونه راه را بر وقوع اشتباهات میبندیم، و خلاصه، هر قدمی را که باید مرحله به مرحله برداریم تا به پاسخ سؤالات اصلی تحقیق برسیم، بیان میکنیم. بیان روش اگر قرار است حجمی در حدود یک پاراگراف داشته باشد، باید پاراگراف پایانی طرح مسئلۀ ما را تشکیل دهد. ضمنا، در چکیده نیز باید اشارهای گذرا به روش خود بکنیم. اگر این روش از قبل شناخته شده است، باید صریحا از آن یاد کنیم: «در این مطالعه، فلان موضوع با کاربرد روش تحلیل محتوا روی فلان دادهها بررسی خواهد شد». اما اگر از روشی نوآورانه بهره جستهایم، کافی است اشاره کنیم که در این مطالعه، با تکیه بر یک دستاورد روششناختی، از اطلاعات کهن تحلیلی نو بازخواهیم نمود.
#فرهنگ_مهروش
✅ https://eitaa.com/QuranHadithresearches
@quranhadithresearches
#فرهنگ_مهروش
#خطاهای_پژوهشی_۸۰
🔹یک دسته از خطاهای پرتکرار در مقالات پژوهشی نتیجۀ ضعف مؤلفان در طراحی پژوهش است. از این پس میخواهیم چندی نیز این قبیل خطاها را مرور کنیم.
از جملۀ این خطاها یکی «ضعف در مطالعۀ اولیه و ناآگاهی از بستر و زمینۀ بحث» است که اکنون در این فرسته میخواهیم دربارهاش بیشتر توضیح دهیم.
مروری بر اشکالات بسیاری از تازهکارانْ پرده از یک دلیل مهم برمیدارد: آنها برای طراحی پژوهش وقت چندانی نگذاشتهاند و در حالی تصمیم به تهیۀ مقاله در بارۀ موضوع کردهاند که مطالعات اولیۀ کافی نداشتهاند. نه در بارۀ زمینۀ بحث خود زیاد کتاب و مقاله خواندهاند؛ نه در انتخاب موضوع زیاد با افراد صاحب صلاحیت مشورت کردهاند؛ نه منابع مختلف مرتبط با بحث را شناختهاند و برای آن که بتوانند همۀ منابع را در زمینهای ببینند، بهدرستی موضوع خود را تحدید کردهاند.
از جمله، بسیاری از دانشجویان، فرق میان انتخاب موضوع و انتخاب زمینۀ مطالعه را نمیدانند. وقتی پیش من میآیند و میگویند موضوعی برای مطالعه انتخاب کردهایم، تازه متوجه میشوم که منظورشان این است که علاقهمندند در این «زمینه» مطالعه کنند. آنها به دلیل ضعف مطالعات، بسیاری از مواقع واقعاً نمیدانند که در آن زمینۀ خاص، چه قدر کار مطالعاتی صورت گرفته است. بعد، وقتی به آنها تذکر میدهیم که در این زمینه مطالعات گستردهای صورت گرفته است و باید با آنها آشنا شوید، خیلی راحت از من تقاضا میکنند «یک موضوع دیگر» ـ و البته، منظورشان یک زمینۀ دیگر است ـ به آنها معرفی کنم!
میخواهند این طوری از گیر بار مطالعه در آن زمینه خود را خلاص کنند؛ و البته خبر ندارند که در هر زمینۀ دیگری پژوهش کنند و به کشفی برسند، راهی جز شناخت دقیق زمینۀ بحث و آشنایی با آثار مرتبط با موضوع ندارند.
#فرهنگ_مهروش
@quranhadithresearches
#فرهنگ_مهروش
#خطاهای_پژوهشی_81
چنان که پیشتر گفتیم، ضعف در مطالعۀ اولیه و ناآگاهی از بستر و زمینۀ بحث از مشکلات مکرر در مقالات پژوهشی است. محقق در حالی باید مقالهاش را تنظیم کند که سوار بر منابع باشد و از همۀ جزئیات مرتبط با کارش آگاه؛ نه وقتی که هنوز خودش ابهامات جدی دارد و منابع را کامل و دقیق نکاویده است.
محققان جدی در هر زمینه که میخواهند پژوهش کنند، قبل از انتخاب موضوع پژوهش خود سعی میکنند بهخوبی جوانب مختلف بحث در آن زمینه را بدانند. این کار مستلزم تأملات بسیار، مطالعات گسترده و مشورت با صاحبان تخصصهای مختلف است. از میان این فعالیتها اکنون فقط میخواهیم قدری دربارۀ مطالعات مرتبط با چنین کاری سخن گوییم.
فرض کنیم به تحقیق در زمینۀ «قناعت» علاقهمندیم. قبل از هر کار، باید سراغ دائرة المعارفها برویم و چند مقاله در بارۀ قناعت بخوانیم. نیز، بکوشیم در بارۀ قناعت، مقالات مختلفی را پراکنده بخوانیم. به این کار مطالعۀ اولیه میگویند.
با خواندن این مقالات، اول از همه باید سعی کنیم دریابیم که بحث در بارۀ قناعت، به چه حوزههای مختلفی از معارف بشری مربوط است. مثلا ممکن است ما در ذهن خود قناعت را همچون فضیلتی اخلاقی تصور کرده باشیم و از اول بنایمان بر این باشد که در بارۀ ارزش اخلاقی آن بحث کنیم. با خواندن مقالات دائرة المعارفی انتظار میرود متوجه شویم که قناعت، رفتاری اقتصادی هم هست و پیامدهای اقتصادی خاصی دارد که ممکن است مثبت یا منفی ارزیابی شوند و محققان مختلفی در بارۀ این آثار، مقالاتی نوشتهاند.
به همین ترتیب، مثلا متوجه میشویم که در برخی فرقههای مسیحیت پروتستان، قناعت نه یک آموزۀ فرعی اخلاقی، که یکی از اصول بنیادین مذهب است.... وقتی توانستیم ربط موضوع بحث خود با حوزههای مختلف را دریابیم، آن موقع تازه ذهن ما فرصت خواهد کرد که در بارۀ مسئله بازاندیشی کند و به ابهاماتی دچار شود؛ ابهاماتی که باید با مطالعۀ بیشتر جواب آنها را دریافت.
باید با مطالعۀ دائرةالمعارفها و دیگر منابع، درکی واضح از شبکۀ معنایی قناعت پیدا کنیم و ارتباط آن با دیگر مفاهیم اجتماعی،فرهنگی، دینی،اقتصادی،اخلاقی، فلسفی، و جز آنها را بازشناسیم. در بسیاری از مواقع لازم است وقتی به ارتباط قناعت با مفهوم دیگری پی بردیم، قدری دربارۀ آن مفهوم نیز مطالعه کنیم و مقالاتی دائرةالمعارفی و... دربارۀ آن هم بخوانیم. بدون وسعت دیدی که با چنین مطالعهای حاصل میشود، ما هرگز نخواهیم توانست حرف نوی دربارۀ موضوع مطالعۀ خود بزنیم. برفرض هم که کشفی بکنیم، نخواهیم توانست آن را طوری ارائه دهیم که برآورندۀ نیاز پژوهشگران در زمینههای مختلف باشد؛ چون کوششی برای شناخت نیازها و تطبیق بخشیدن کار خود با آنها نکردهایم.
#فرهنگ_مهروش
@quranhadithresearches
#خطاهای_پژوهشی_81
#فرهنگ_مهروش
🔹در نوشتۀ پیشینم دربارۀ خطاهای مکرر، بر این تأکید کردم که باید با مطالعۀ منابعی همچون دائرةالمعارفها در همان مرحلۀ طراحی پژوهش برای شناخت مفاهیم و موضوعات مرتبط با بحث تلاش کرد. اکنون میخواهم برای دفاع از این معنا مثالهایی از مطالعات خود بیاورم.
به خاطر دارم زمانی که قرار بود مقالۀ «برادری» را برای دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بنویسم (حدود سال 1380ش)، استاد آقای دکتر پاکتچی به من توصیه کردند مقالۀ دائرةالمعارف بریتانیکا دربارۀ «فراترنیته» (برادری، یکی از شعارهای مهم انقلاب کبیر فرانسه) را هم بخوانم. من آن موقع بسیار تازهکار بودم. بااینحال، این توصیه سبب شد ذهن من با ابعاد سیاسی انگارۀ برادری نیز درگیر شود.
زمانی که میخواستم دربارۀ کوه رضوی و جایگاه نمادین آن در فرهنگ اسلامی مطالعه کنم، چندین مقاله را در دائرةالمعارفهای دینشناسی مختلف دربارۀ جایگاه کوهها در ادیان مختلف خواندم. مثلاً، مقالۀ «کوه» در دائرةالمعارف دین و اخلاق ویراستۀ میرچا الیاده. فکر میکنم این قبیل مطالعات ذهن مرا برای تحلیل ابعاد مختلف مسئله آمادهتر کرد. شاید اگر این مطالعات نبود، من به این تحلیل نمیرسیدم که باور به حضور قائم (ع) در کوه رضوی به سبب آن است که کوه رضوی را نقطۀ اتصال زمین و آسمان میدانستهاند.
من از آن پس همواره از این شیوه استفاده کردهام و در همان مراحل آغازین مطالعه در یک زمینه، وقتی را نیز برای توسعۀ مطالعات میانرشتهای و اطلاعات عمومی و دائرةالمعارفی در آن زمینه صرف میکنم. فکر میکنم انجام این کار برای داشتن تصوری واضح از موضوع، زمینۀ بحث، دغدغهها و نیازهای دانشمندان در آن زمینه و محصولی که ما در رشتۀ خودمان میتوانیم برای پاسخگویی به آن دغدغهها و نیازها ارائه کنیم ضروری است.
#فرهنگ_مهروش
@quranhadithresearches