eitaa logo
راز گل سرخ
44 دنبال‌کننده
912 عکس
21 ویدیو
0 فایل
این کانال به هیچ گروه و فرقه و حزبی وابسته نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ! "قسمت؛ چهارم" ✍ ...حسین قصاب در ادامه میگوید میهمانان بغدادی و خواستگاران؛ سراغ "محمدامین" میروند و ازاو که شتابان در حال رفتن به جایی بوده، راجع به دخترم میپرسند و او با "لحنی" عجیب در جواب میگوید ! راجع به هر سوالی می پرسند فقط می گوید: ! دوست بغدادی ام از این طرز جواب دادن و معنادار محمد امین برداشت! میکند که لابد دختر من عیب و ایرادی دارد که او از بیانش دارد! و دیگر به خانه ی من برنمیگردند و بی سر و صدا راهی بغداد می شوند! و این حادثه در نجف سرزبانها می افتد با این ذهنیت که دختر بیچاره من چه ایرادی دارد! و از آن واقعه تاکنون که ماهها گذشته است دخترم بخاطر این و ایما و اشاره ها و !، خانه نشین و بیمار شده و به کنج خانه افتاده است! هرروز لاغر و رنگ پریده تر میشود و هر موقع که من چشمم به این دختر، می افتد یاد "محمدامین" می افتم و نفرین اش میکنم این ماجرای من و محمدامین بود!" میرزای شیرازی با اشاره به تاجر ایرانی که حالا دیگر سپرده هایش را پیدا کرده بود و کل ماجرا را میدانست، به حسین قصاب میگوید:" اولا" بهم خوردن خواستگاری دخترت لابد حکمتی داشته است، شاید ازدواج با یک مردی با مذهبی دیگر به صلاح دخترت نبوده است. ثانیا" شما محمدامین را ببخش و حلالش کن و من دختر شما را برای جوان ایرانی که هم شیعه مذهب است و هم مرد نیکوصفت و ثروتمند و از اصالت ایرانی ست خواستگاری میکنم و به عقدش در میآورم" و چنین میشود. میرزا در همان شب، خواب "محمدامین" را می بیند و از او می پرسد چرا این کاررا کرده است؟!! که محمدامین که حالا دیگر روح اش آزاد شده بود، میگوید:"... مدتها بود که منتظر فرصتی بودم تا دختر حاج حسین قصاب را که خانمی بسیار لایق و باکمالات بود برای پسر خودم خواستگاری کنم ولی وقت و موقعیتش را پیدا نمیکردم! ولی پس از مواجه شدن با این ماجرای خواستگاری، فکر کردم با یک لحنی که هم غیبت! و بدگویی نکرده باشم! جواب بدهم و آنها را باصطلاح "دست بسر کن"و یا با تردید مواجه کنم و هم،فرصتی پیداکنم و من هم به خواستگاری بروم و با سرعت به خانه رفتم تا همراه با خانواده ام اقدام به خواستگاری کنم اما، در همان آستانه ی درب خانه ی خودم امان ام! نداد و باقی قضایا....!!! لطفا" ادامه داستان را فردا دنبال نمایید 97/5/14 eitaa.com/Raaze_gole_sorkh
راز گل سرخ
📝 #داستانی_برای_عبرت! "قسمت؛ششم" ✍ گفتیم کتاب بخوانیم. کتاب ما را در احوا
📝 ! "قسمت؛هفتم" ✍..انسان اگر به خودش ارزش و ارجی قایل نشود چگونه میتواند به دیگران و آبرویشان احترام بگذارد؟! انسان آنقدر ارزش اش و مقامش بالا و والاست که بهشت خدا هم برایش کوچک است در واقع انسانهای خداباور و آدم های خوب فقط به بهشت نمی روند بلکه آنها، هرجاکه باشند آنجا بهشت است. یعنی انسان های شریف، را می سازند. اگر بتوانیم و این قدرت را در خود، پرورش دهیم که باشیم برای آرامش خودمان هم که شده باشد دیگران را می بخشیم. و اگر چنین قضاوتی در ته دلمان ایجاد شود دیگر با گفتن دیگران، این فضا را به همین آسانی، آلوده نمی کنیم حتی به اندازه !. و با زبانمان که است راضی نخواهیم شد تا با حرف های بی ارزش خود، دیوار سخنان مان را کج بچیند که دیوار کج، دیر یا زود، فرو می ریزد و این دیوار، دیوار خیالی نیست، است. اگر موفق شویم که ! خودمان، بعنوان امانت خدا پیش خودمان باشیم قسم میخورم که عاشق دیگر انسانها هم خواهیم شد! حتی خطاکارترین آنها! و چنین انسان با صفا و عاشقی، همواره آرامش انسانها را میخواهد. آرامش دهنده و خواهد بود. بیایید بنا را براین بگذاریم که اساس ارتباط، ست! چون ما در همین وادی مشکل داریم! در جایی در سخنرانی ها، منابر و کلاس ها، جلسات و ... آیا سخنی از عشق هست؟! از عشق به خداوند؟! از عشق به خوبی ها؟! از اهمیت دوست داشتن هم کیش؟! از عشق به همنوع؟! آیا در برخوردهای روزمره ی مان، "عشق" جایی دارد و آنرا احساس میکنیم؟! آیا در تعاملات خودمان با یکدیگر از نگاه همدیگر "عشق" را می خوانیم؟! چنانکه میگوید: "پشمینه پوش تندخو از "عشق" نشنیده است بو!" " از مستی اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند!" اگر میخواهیم از شر زبان گزنده ی خویش رها شویم و به سرنوشت "محمدامین" قصه ی خود، مبتلا نشویم باید که خود و خانواده و جامعه ی خود را بسازیم و آن را دوست بداریم. معلوم است که همه مان نابلدیم؛ اما چاره چیست. باید عشق را تمرین کنیم. باید دوست داشتن را دوست بداریم باید دوست داشتن بی غرض دیگران را تمرین کنیم. باید مخلوقات را بشناسیم. باید تمرین کنیم. والسلام 97/5/16 https://eutaa.com/Raaze_gole_sorkh