eitaa logo
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
6.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
229 ویدیو
55 فایل
❕بزرگترین مجموعه محتوایی پاسخ به شبهات در فضای مجازی ! 🔶 پاسخگویی توسط اساتید حوزه با سبکی نوین !!! طرح شبهه و سوال : @poorseman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸ادامه 👇 ❕وهابی در پایان ، مدعی شده است که علی ع با فریب و نیرنگ ، عمر بن عبدود را کشته است و این فضیلتی برای علی ع نیست ، در حالی که خودشان از علی ع نقل می کنند که ایشان به نقل از پیامبر می فرمود ؛ « نبرد نیرنگ است » ، در روایت مذکور چنین آمده است ؛ «آن‏گاه كه از پيامبر خدا سخنى براى شما نقل مى‏ كنم، به خدا سوگند، اگر از آسمان فرو افتم، برايم دوست ‏داشتنى‏ تر است از اين‏كه بر او دروغ ببندم؛ و [نيز] آن‏گاه كه ميان خود و شما سخن مى‏ گويم: «به درستى كه جنگ، نيرنگ است» « الإمام عليّ عليه السلام: إذا حَدَّثتُكُم عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَديثا، فَوَاللّهِ لَأَن أخِرَّ مِنَ السَّماءِ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكذِبَ عَلَيهِ. وإذا حَدَّثتُكُم فيما بَيني وبَينَكُم، فَإِنَّ الحَربَ خُدعَة » 📚صحيح البخاري: ج 6 ص 2539 ح 6531 و ج 3 ص 1322 ح 3415، صحيح مسلم: ج 2 ص 746 ح 1066، سنن أبي داوود: ج 4 ص 244 ح 4767، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 177 ❕بر همین اساس ، عدى بن حاتم می گوید ؛ « به درستى كه اميرمؤمنان، هنگامى كه در صفّين با معاويه رو در رو شد، صدايش را بلند مى‏ کرد تا يارانش بشنوند ومى ‏فرمود: «به خدا سوگند، معاويه و يارانش را خواهم كُشت!». آن‏گاه در آخر سخن، صدايش را آهسته مى‏ كرد و مى ‏گفت: «إن شاء اللّه!». من نزديك ايشان بودم و گفتم: اى اميرمؤمنان! به درستى كه سوگند ياد كردى بر آنچه انجام مى‏ دهى. آن‏گاه «ان شاء اللّه» گفتى. مقصودت از اين، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نيرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نيستم. خواستم تا يارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نكنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پيدا كنند. پس در آينده، داناترين آنان، از اين سخنْ سود بَرَد. إن شاء اللّه!». « إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ يَومَ التقَى هُوَ ومُعاوِيَةُ بِصِفّينَ ورَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ: وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: إن شاءَ اللّهُ يَخفِضُ بِها صَوتَهُ. وكُنتُ قَريبا مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنَّكَ حَلَفتَ عَلى ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذلِكَ؟! فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن احَرِّض أصحابي عَلَيهِم؛ كَيلا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّه‏ » 📚الكافي: ج 7 ص 460 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 6 ص 163 ح 299 ❕و بر همین اساس ، در نبرد علی ع با عمرو ، چنین آمده است ؛ « اميرمؤمنان ‏فرمود: « [خواسته‏] سوم، آن است كه فرود آيى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره ‏اى و من پياده». آن‏گاه از اسبش پايين پريد و آن را پى كرد وگفت: اين، خصلتى است كه گمان نمى ‏كردم يكى از عرب‏ها مرا بدان وادار نمايد. آن‏گاه [كارزار را] شروع كرد و با شمشير بر سرِ على عليه السلام زد. اميرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشير] سپر را بُريد و بر سرش نشست. ❕على عليه السلام بدو فرمود: «اى عمرو! آيا همين كه من با تو كارزار مى‏ كنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نيست براى مبارزه با من، از ياورْ كمك گرفتى؟». عمرو به پشت سرش نگاه كرد. اميرمؤمنان، به سرعت ضربه‏ اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غبارى از ميان آنان بلند شد. منافقان گفتند: على بن ابى طالب، كشته شد. سپس گَرد و غبار خوابيد و نگاه كردند. در اين هنگام، امير مؤمنان را بر روى سينه عمرو ديدند كه ريش او را گرفته و مى‏ خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُريد و آن را گرفت و به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشيرش خون مى ‏چكيد، و در حالى كه سرِ عمرو در دستش بود، چنين رجز مى‏ خواند: «من، على و پسر عبدالمطّلبم‏ مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است». آن‏گاه پيامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نيرنگ كردى؟». گفت: بلى اى پيامبر خدا! جنگ، نيرنگ است. » 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 «ثُمَّ بَدَأَ فَضَرَبَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِالسَّيفِ عَلى رَأسِهِ، فَاتَّقاهُ أميرُ المُؤمِنينَ بِدَرَقَتِهِ، فَقَطَعَها، وَثَبَتَ السَّيفُ عَلى رَأسِهِ. فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: يا عَمرُو، أما كَفَاكَ أنّي بارَزتُكَ و أنتَ فارِسُ العَرَبِ، حَتَّى استَعَنتَ عَلَيَّ بِظَهيرٍ؟! فَالتَفَتَ عَمرٌو إلى خَلفِهِ، فَضَرَبَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مُسرِعا عَلى ساقَيهِ [فَ‏] قَطَعَهُما جَميعا، وَارتَفَعَت بَينَهُما عَجاجَةٌ، فَقالَ المُنافِقونَ: قُتِلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. ثُمَّ انكَشَفَتِ العَجاجَةُ فَنَظروا فَإِذا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى صَدرِهِ، قَد أخَذَ بِلِحيَتِهِ يُريدُ أن يَذبَحَهُ، فَذَبَحَهُ، ثُمَّ أخَذَ رَأسَهُ و أقبَلَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالدِّماءُ تَسيلُ عَلى رَأسِهِ مِن ضَربَةِ عَمرٍو، وسَيفُهُ يَقطُرُ مِنهُ الدَّمُ، وهُوَ يَقولُ وَالرَّأسُ بِيَدِهِ: أنَا عَلِيٌّ وَابنُ عَبدِ المُطَّلِبِ المَوتُ خَيرٌ لِلفَتى مِنَ الهَرَبِ‏ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ياعَلِيُّ ما كَرتَهُ؟ قالَ: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ؛ الحَربُ خَديعَةٌ. » 📚تفسير القمّي: ج 2 ص 183، بحار الأنوار: ج 20 ص 226. ❕وهابی در ادامه اشکال کرده است که چرا پیامبر ، ندای عمر و بن عبدود را اجابت نکرد ، آیا این به آن معنا است که پیامبر گرامی ص هم می ترسیده است ❗️ 👌در پاسخ او می گوییم که پیامبر گرامی ص ، شجاع ترین افراد بوده است ، چنان که شاگرد بزرگ مكتب آن حضرت اميرمؤمنان على ع درباره وضع پيامبر ص در ميدان‏هاى جنگ مى‏ گويد: «كُنَّا اذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَلَقَى الْقَوْمُ الْقَومَ اتَّقَيْنا بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَمايَكُونُ احَدٌ اقْرَبَ الَى الْعَدُوِّ مِنْهُ» : «هنگامى كه آتش جنگ بر افروخته مى‏ شد و دو گروه در مقابل هم قرار مى ‏گرفتند ما به رسول خدا پناه مى ‏برديم، و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود.» 📚بحار الانوار، ج 16، ص 232- همين مضمون با كمى تفاوت در نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 9 آمده است. ❕در نقل دیگر فرمود ؛ «لَقَدْ رَأَيْتُنِي يَوْمَ بَدْرٍ وَنَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَهُوَ أَقْرَبُنَا إِلَى الْعَدُوِّ وَكَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأْساً « من در روز جنگ بدر شاهد و ناظر بودم كه ما به پيامبر پناه مى‏ برديم و او از همه ما به دشمن نزديك‏تر و از برجسته‏ ترين جنگجويان در آن روز بود». 📚بحارالانوار، ج 16، ص 232 ❕بنابراین ، این که پیامبر گرامی ص به نبرد عمرو بن عبدود نرفت ، از این جهت نبوده است که ایشان معاذ الله ترسی داشتند ، بلکه ایشان می خواستند ، فضل و شجاعت و فداکاری علی ع ، به جهانیان نشان دهند و در مقابل ، ترس و بزدلی خلفای اهلسنت را به رخ همگان بکشند ، تا جهانیان تا روز قیامت بدانند که شایسته ترین افراد ، برای جانشینی پیامبر ص ، علی ع ، است که شبیه ترین افراد به پیامبر ص از تمام جنبه ها خصوصا ، شجاعت در نبرد و مبارزه با دشمنان است . @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
؛ 👌پس از پاسخ امروز ما به وهابیون در مورد خدعه و فریب در جنگ و عملکرد علی ع در مقابله با عمر بن عبدود ، معاندین که پس از پاسخ ما ، تازه متوجه این حکم اسلامی شده اند ، نسبت به این حکم ، اشکال و اعتراض کرده اند ، و آن را ناجوانمردی می دانند . ❕در حالی که « عملیات فریب » در جنگ ، از مسائل مسلم نظامی است و تمام ارتش های دنیا ، بر روی آن تکیه و تاکید دارند . 👌در اسلام نیز « خدعه و فریب » در جنگ ، جایز شمرده شده است تا انسان با فریب دشمن خونخوار ، از جان و مال و ناموس خود و مسلمین دفاع کند . روشن است خدعه زدن به دشمن جانی که به ممالک مسلمین مثلا حمله کرده است و قصد ویرانی و کشتار وسیع دارد ، هیچ قبح عقلایی و موجه ندارد ، بلکه امری پسندیده و مورد تاکید عقلاء نیز می باشد ، بر همین اساس امام باقر ع فرمود ؛ « به درستى كه على عليه السلام مى‏ فرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبايند، برايم دوست داشتنى‏ تر است از اين‏كه چيزى را به پيامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پيامبر خدا شنيدم كه در روز [جنگ‏] خندق مى‏ فرمود ؛ « جنگ، نيرنگ است » ، مى‏ فرمود « هر گونه كه مى ‏خواهيد، سخن بگوييد ». « الإمام الباقر عليه السلام: إنّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: لَأَن تَخَطَّفَنِي الطَّيرُ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقولَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما لَم يَقُل، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في يَومِ الخَندَقِ: الحَربُ خُدعَةٌ. يَقولُ: تَكَلَّموا بِما أرَدتُم. » 📚تهذیب الاحکام ، ج 6 ص 162 👌امام على عليه السلام در یکی از حكمت‏هاى خود فرمود ؛ « در نبرد، به نيرنگ خويش بيشتر اعتماد كن تا به نيرويت، و [نيز] به پرهيز و احتياط خود، شادمان‏تر باش تا به كارزار و دليرى‏ ات؛ چرا كه جنگ، جنگِ بى ‏باكان، و غنيمتِ محتاطان است. » «كُن فِي الحَربِ بِحيلَتِكَ أوثَقَ مِنكَ بِشِدَّتِكَ، وبِحَذَرِكَ أفرَحَ مِنكَ بِنَجدَتِكَ؛ فَإِنَّ الحَربَ حَربُ المُتَهَوِّرِ، وغَنيمَةُ المُتَحَذِّر » 📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 20 ص 312 ❕قرآن نیز به گونه ای به مساله نیرنگ دشمن در جنگ ، صحه می گذارد و می فرماید ؛ « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ _ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير » « اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد به آنها پشت نكنيد _ و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و ماواى او جهنم و چه بد جايگاهى است. » ( انفال 15 _ 16 ) 👌یعنی می توان به دشمن پشت کرد ، و دشمن گمان کند که انسان از نبرد فرار کرده است ، اما پشت کردن و فرار ظاهری برای حمله مجدد یا پیوستن به گروهی از مجاهدان باشد ، در این صورت پشت کردن به دشمن اشکالی ندارد ، و دشمن هم فریب می خورد و می توان بهتر به او ضربه زد ؛ « (إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ‌) أي تاركاً موقعه إلى موقع آخر أصلح للقتال من الأوّل، وكأنّه ينحرف عن وجه العدوّ ويُريه أنّه بصدد الفرار لكنّه يكرّ عليه ثانياً، وقد قيل: الحرب كرّ وفرّ. ويعدّ مثل ذلك خدعة عسكرية، وقد قيل: الحرب خدعة. » 📚منیة الطالبین في تفسیر القرآن المبین، سبحانی ، ج 12 ص 65 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕نمونه زیبای خدعه و فریب به دشمن را ما در نبرد احزاب شاهدیم ، جریان مذکور ، مطابق نقل کتاب « فروغ ابدیت ص 630 » ، چنین است ؛ « نعيم بن مسعود تازه مسلمان، در به هم زدن اتحاد ( یهود و مشرکین ) ، فوق العاده مؤثر بود. او مؤثرين نقشه را در متفرق ساختن سپاه شرك ريخت و عمل او از فعاليّت‌هاى جاسوسان زبردست عصر ما دست‌كمى ندارد، بلكه بالاتر و اهميت آن بيشتر است. وى خدمت پيامبر آمد و گفت: من يك فرد تازه مسلمانى هستم و با تمام اين قبايل دوستى ديرينه دارم، آنان از اسلام من آگاهى ندارند، اگر دستورى داريد بفرماييد اجرا كنم. پيامبر فرمود: كارى كن كه اين جمعيت پراكنده شود؛ يعنى اگر در اين راه براى حفظ يك سلسله مصالح عالى چاره‌جويى كنيد، مانعى ندارد، ( چرا که جنگ خدعه و فریب است ) . ❕«نعيم» مقدارى انديشيد، آن‌گاه سراغ قبيلۀ بنى قريظه رفت، كه در حقيقت ستون پنجم دشمن بوده و مسلمانان را از پشت سر تهديد مى‌كردند. وى وارد دژ «بنى قريظه» شد و مراتب دوستى و صميميت خود را به رخ آن‌ها كشيد و قيافۀ هم‌دردى و خيرخواهى گرفت و از هر درى سخن گفت؛ به طورى كه اعتماد «بنى قريظه» را به خود جلب كرد. سپس افزود: موقعيت شما با احزاب متفق (قريش و غطفان) تفاوت دارد ، زيرا مدينه مركز زندگى فرزندان و زنان شما است و تمام ثروت شما در اينجا قرار گرفته و به هيچ روى براى شما امكان ندارد از اين نقطه به جاى ديگر منتقل شويد، ولى احزاب متفق كه به جنگ محمد آمده‌اند، مركز زندگى و تجارت آن‌ها بيرون از مدينه و دور دست است. ❕اگر آنان فرصتى به دست آورده و در جنگ پيروز شوند، به هدف خود رسيده‌اند و اگر در اين راه با شكست مواجه شدند بى‌درنگ از اين نقطه كوچ كرده، راه خود را پيش گرفته و به مراكز خود، كه از تيررس محمد دور است، برمى‌گردند. 👌 پيشنهاد مى‌كنم در اين مورد فكر كنيد، اگر احزاب در اين جنگ پيروز نشدند و به مراكز خود بازگشتند، در اين صورت شما در چنگال قدرت مسلمانان قرار خواهيد گرفت. من تصور مى‌كنم، صلاح در اين است كه اكنون كه به احزاب پيوسته‌ايد در اين تصميم باقى بمانيد، ولى براى اينكه احزاب در ميان جنگ، شما را تنها نگذارند و به محل خود برنگردند، چند نفر از اشراف و سران آن‌ها را به عنوان گروگان بگيريد، تا در روز سختى آنان شما را رها نكرده و كار را به پايان برسانند، زيرا آنان ناچارند براى نجات شخصيت‌هاى خود، تا آخرين نفس با محمد نبرد كنند. نظر «نعيم» به اتفاق آرا تصويب شد و او مطمئن شد كه سخن وى در دل آن‌ها كاملا مؤثر افتاد. سپس از دژ آن‌ها بيرون آمد و به اردوگاه احزاب رفت. وى با سران قريش سوابق دوستى داشت، با آنان نيز تماس گرفت و چنين گفت: «بنى قريظه» از شكستن پيمان خود با محمد، سخت پشيمانند و اكنون به طريقى مى‌خواهند آن را جبران كنند. ❕آنان تصميم گرفته‌اند چند نفر از اشراف شما را گروگان بگيرند و تحويل محمد دهند و از اين راه صداقت خود را تثبيت كنند و محمد آن‌ها را بلافاصله بكشد. اين مطلب را قبلا با محمد در ميان گذاشته و به او قول داده‌اند كه بعد از اين او را پشتيبانى كرده و با شما تا آخرين نفس مبارزه كنند و محمد نيز با اين قرارداد موافقت كرده است. بنابراين، اگر يهود از شما گروگان بخواهند، مبادا موافقت كنيد؛ بدانيد كه عاقبت آن خطرناك است. گواه روشن بر اين كار آن‌كه شما فردا از آن‌ها بخواهيد وارد جنگ شوند و از پشت سر به محمد حمله كنند، خواهيد ديد كه هرگز قبول نخواهند كرد و مطالبى پيش خواهند كشيد. سپس از آنجا به اردوگاه «غطفان» رفت و در آنجا با شيوه مخصوصى سخن را آغاز كرد. وى گفت: شما قبيله غطفان ريشه و اصل من هستيد. گمان نمى‌كنم مرا در گفتارم متهم كنيد؛ من با شما سخنى خواهم گفت، ولى تمنا دارم كه آن را با كسى بازگو نكنيد، همه او را به صداقت و دوستى پذيرفتند. سپس او مطلبى را كه به قريش گفته بود، به طور مشروح بازگفت و آنان را از عواقب كار بنى قريظه برحذر داشت و گفت: مبادا به خواهش آن‌ها پاسخ مثبت بگوييد. وى مأموريت خود را به نحو احسن انجام داد، سپس مخفيانه به اردوگاه مسلمانان آمد. اين شايعه را كه يهوديان بنى قريظه مى‌خواهند از نيروهاى عرب گروگان بگيرند و آن‌ها را تحويل مسلمانان بدهند، در ميان ارتش اسلام پخش كرد. البته منظور از پخش شايعه اين بود كه مطلب از كرانه‌هاى خندق تجاوز كرده و به گوش لشكر عرب برسد. 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕ابو سفيان، شب شنبه تصميم گرفت كه كار را يك سره سازد. از اين‌رو، سران قريش و غطفان، نمايندگانى به دژ «بنى قريظه» اعزام كرده و به آن‌ها گفتند: اينجا منطقه زندگى ما نيست، چارپايان ما دستخوش هلاك شده‌اند، شما فردا از پشت سر حمله كنيد، تا كار را يك‌سره سازيم. فرمانده «بنى قريظه» در پاسخ نمايندگان احزاب گفت: فردا روز شنبه است و ما ملت يهود در چنين روزى دست به هيچ كارى نمى‌زنيم، زيرا گروهى از گذشتگان ما در چنين روزى دست به كار زدند و گرفتار عذاب الهى شدند. علاوه بر اين ما در صورتى اقدام به جنگ مى‌كنيم كه عده‌اى از بزرگان احزاب، به عنوان گروگان در دژ ما باشند، تا شما براى نجات آن‌ها تا آخرين نفس جنگ كنيد و ما را در ميان كار تنها نگذاريد. نمايندگان قريش بازگشتند و مطالب را به سمع سران احزاب رسانيدند. همگى گفتند: دلسوزى «نعيم» درست بوده و «بنى قريظه» مى‌خواهند با ما از در حيله وارد شوند. بار ديگر نمايندگان قريش با سران بنى قريظه تماس گرفتند و گفتند: اين مطلب كه ما اشراف خود را گروگان بدهيم عملى نيست؛ حتى ما حاضر نيستيم يك نفر را در اختيار شما بگذاريم. اگر شما مايليد، فردا حمله كنيد و ما شما را يارى مى‌كنيم. سخنان نمايندگان، آن هم با اين لحن كه ما حتى يك نفر هم گروگان در اختيار شما نمى‌گذاريم، ترديدى در صدق گفتار نعيم براى بنى قريظه نگذاشت و همگى گفتند: حق همان است كه نعيم مى‌گفت. قريش مآل‌انديش است، اگر خود را در اين جنگ موفق و پيروز نديد، راه خود را پيش خواهد گرفت و ما را در چنگال مسلمانان رها خواهد كرد. » 📚سيرۀ ابن هشام، ج 2، ص 229-231 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 242-243. 👌می بینیم که نعیم بن مسعود به زیبایی ، مطابق با راهنمایی پیامبر ص ، از عملیات فریب و خدعه استفاده می کند و اتحاد دشمن خونخوار را در هم می شکند . ❕با توجه به آن که نبرد در اسلام دفاعی است ، چنان که در ذیل توضیح داده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3421 👌جواز خدعه و فریب ، تنها در برابر دشمن جانی و مهاجمی ، مصداق پیدا می کند که قصد نابود سازی افراد مسلمین و به تاراج بردن اموال آنان را دارند ، در چنین حالتی می توان با خدعه و فریب ، او را به عقب راند و از کشتار و تاراج وسیع او جلوگیری نمود ، چنین خدعه و نیرنگی ، مورد تایید و تاکید عقلای عالم می باشد . @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
🤔 ❔آخوند شیاد حوزه علمیه به شیک‌ترین شکل ممکن نشان داده که کل مناقشاتش در مورد صحت و ضعف روایات، هیاهویی بر سر هیچ است و در عمل، خودش هرجا که نفعش اقتضا کند روایتی را ضعیف یا تقیه معرفی می‌کند و بالعکس! به عنوان مثال در بحث محدودیت نگاه مالک به کنیز شوهردارش، چون نفعش اقتضا می‌کند به روایتی از قرب الاسناد استناد می‌کند که بر طبق آن، از زیر ناف تا زانوی کنیز، جزو عورت کنیز محسوب شده و مالک کنیز حق ندارد به آن نظر کند اما در جای دیگر می‌گوید: در اسلام حد عورت کنیز از زیر ناف تا زانو نیست و ملحدینی که حد عورت کنیز در اسلام را از زیر ناف تا زانو معرفی می‌کنند بیسوادی بیش نیستند . چرا که روایت مذکور ضعیف بوده و اساساً امام تقیه کرده به راستی که دروغگو کم حافظه است ❗️❗️ 💠💠 👌معاندین جیره خوار با تقطیع پاسخهای ما و تناقض تراشی ، در صدد خوش رقصی در برابر اربابان آمریکایی و اسرائیلی خود هستند تا اندک جیره بیشتری از دست آنان ارتزاق کنند ، که نمونه این تقطیع و تدلیس ، در مطلب فوق نمایان است . ❕در مباحث گذشته ، دو بحث مورد توجه ما قرار گرفته است ؛ 1⃣ما در گذشته یاد آور شدیم که مقصود از « عورت » که پوشاندن آن حتی در برابر محارم ، لازم است ، شامل « قبل و دبر در زن و قبل و دبر و بیضتان در مرد » می شود ، آن هم به حسب روایات متعددی که در این زمینه از اهلبیت ع داریم ؛ 📚وسائل الشیعه ج 2 ص 34 باب 4 ❕و مرحوم صاحب عروه و فقهایی که بر عروه تعلیقه زده اند ، همین قول را پسندیده اند ؛ « العوره فی الرجل القبل و البیضتان و الدبر ، و فی المراه القبل و الدبر » 📚العروه مع التعلیقات ، ج 1 ص 138 ❕نقلی هم که عورت را ما بین ناف و زانو می داند ، از روی تقیه و موافق با عقاید اهلسنت ، صادر شده است و راوی روایت هم ، فردی سنی مسلک است ؛ 📚الحدائق الناضره ، ج 7 ص 7 2⃣اگر ارباب ، کنیز خود را به عقد دیگری در آورد ، دیگر حق ندارد که به بدن کنیز نگاه کند و با او معامله همسری کند و با نگاه به او یا لمس او ، از او لذت ببرد . 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕راوی می گوید ؛ « به امام صادق ع گفتم ؛ « اگر انسان كنيز خود را با غلام خود تزويج كند، آيا كنيز او مى‏ تواند مانند سابق به خدمات ارباب قيام كند و اندام عريان ارباب را ( بشويد ) ؟ و يا ارباب مى‏ تواند مانند سابق بدن عريان كنيز را ببيند؟ امام صادق ع اظهار كراهت كرد » « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُزَوِّجُ مَمْلُوكَتَهُ عَبْدَهُ أَ تُقَوَّمُ عَلَيْهِ كَمَا كَانَتْ تُقَوَّمُ فَتَرَاهُ مُنْكَشِفاً أَوْ يَرَاهَا عَلَى تِلْكَ الْحَالِ فَكَرِهَ ذَلِك‏ » 📚الکافی ج 5 ص 480 ❕در روایت دیگر فرمود ؛ « ارباب حق لمس کنیز را دیگر ندارد » « لا ینبغی له ان یمسها » 📚التهذیب ، ج 7 ص 457 ❕همینطور در روایات دیگر ، تصریح شده است که تمام بدن زن نامحرم ، چه زن آزاد و چه کنیز ، پوشاندن آن لازم است ، که طبیعتا غیر محرمشان ، حق نگاه به اندام و بدن آنها را ندارند ، در ذیل توضیح داده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/1830 ❕این دو مقدمه و دو مطلب مسلم در فقه شیعه است ، حال به بررسی ادعای معاند می پردازیم . در روایتی از امام باقر ع آمده است ؛ « زمانی که مرد ، کنیزش را به ازدواج دیگری در می آورد ، به عورت او نباید نگاه کند ، و عورت ما بین ناف تا زانو است » « إِذَا زَوَّجَ الرَّجُلُ أَمَتَهُ فَلَا يَنْظُرَنَّ إِلَى عَوْرَتِهَا وَ الْعَوْرَةُ مَا بَيْنَ السُّرَّةِ وَ الرُّكْبَةِ » 📚قرب الاسناد ص 49 _ وسائل الشیعه ، ج 21 ص 148 ❕در این روایت دو حکم بیان شده است ؛ 1⃣مالک دیگر حق نگاه کردن به کنیز شوهر دار خود را ندارد ، چرا که کنیز به او نامحرم است . 2⃣حد عورت ، ما بین ناف تا زانو است . ❕فراز اول روایت ، مورد قبول ما و موافق روایات ما است ، زیرا ارباب حق نگاه به بدن کنیز شوهر دار خود را ندارد ، چه عورت باشد ، چه ناف و زانو و سایر نقاط بدنش ، لذا ما در گذشته به این روایت در موضوع « ممنوعیت نگاه ارباب به کنیز ازدواج کرده » ، استناد کرده ایم ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/2365 2⃣بخش دوم روایت در موضوع حد عورت است ، که این بخش موافق روایات ما نیست ، و ما گفتیم که مطابق تقیه و موافق روایات اهلسنت صادر شده است ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3699 ❕بنابراین استدلال ما به این روایت ، در یک موضوع نبوده است ، تا تناقض گویی در کلام ما رخ داده باشد ، بلکه در دو موضوع بوده است ، آنجایی که بحث ممنوعیت و نامحرم بودن ارباب به کنیز ازدواج کرده و نظر و نگاه به بدنش را مطرح می کند ، مورد قبول ما و موافق روایات ما است ، لذا به فراز ممنوعیت استدلال کرده ایم ، و آنجایی که بحث حد عورت را بیان می کند ، خلاف روایات ما است و گفته ایم این فراز از روی تقیه صادر شده است . معاندین بیسواد نمی دانند که برای تحققق تناقض در کلام ، وحدت موضوع شرط است ، چنان که منطقیین می گویند ؛ « در تناقض، هشت وحدت شرط دان ، وحدت «موضوع» و «محمول» و «مكان» ، وحدت «شرط» و «اضافه»، «جزء و كلّ‌» «قوه» و «فعل» است در آخر «زمان» » 📚فلسفه اسلامی و اصول دیالک تیک ، سبحانی ، ص 110 👌و در بحث ما و روایت مورد نظر ، وحدت موضوع نبوده است ، دو موضوع مد نظر بوده و مورد بحث واقع شده است ، اما معاندین با تدلیس و تقطیع ، وانمود می کنند که یک موضوع بوده و تضاد و تناقض در کلام ما رخ داده است و با آب و تاب و فحاشی این مساله را در کانالهای خود مطرح می کنند ، غافل از آنکه راه به جایی نمی برند . ❕معاند مدلس ، مدعی شده است که در گذشته نیز ما دچار دروغگویی و عوام فریبی شده ایم و مچ ما را گرفته است ، در حالی که همان موقع که اشکال مورد نظر را مطرح کرد ، پاسخش را دادیم ، اما چه کنیم که نانش در مفت خوری و دروغ گویی و خوش رقصی در برابر اربابان است و چاره ای جز این تقطیع و وارونه جلوه دادن مطالب ندارد ، در ذیل بخوانید ؛ 💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3620 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir
🧐پرسش ❗️استیون هاوکینگ: این سوال که «آیا خدا جهان را خلق کرده» سوالی بی معنیست؛ چرا که اساساً زمانی قبل از بیگ بنگ وجود نداشته که خدا بخواهد جهانی را خلق کند! درست مانند کسی که می‌پرسد «لبه زمین کجاست؟!»؛ حال آنکه اساساً زمین گرد است و لبه ندارد! 💠پاسخ را در ذیل بخوانید 💠 https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3720
🤔 ❔استیون هاوکینگ: این سوال که «آیا خدا جهان را خلق کرده» سوالی بی معنیست؛ چرا که اساساً زمانی قبل از بیگ بنگ وجود نداشته که خدا بخواهد جهانی را خلق کند! درست مانند کسی که می‌پرسد «لبه زمین کجاست؟!»؛ حال آنکه اساساً زمین گرد است و لبه ندارد! برخی از مسلمین علاقه مند به فلسفه سعی کرده‌اند با این توجیه که «خدا فرای از زمان و مکان است» بگویند مسئله عدم وجود زمان قبل از بیگ بنگ، خدشه‌ای به آفریننده بودن خدا وارد نمی‌کند!». در پاسخ می‌گوییم: متاسفانه بیسوادی محمد در قرآن کارتان را خراب کرده، چرا که او دقیقا به تقلید از کتب یهود و مسیحیت، در توصیف نحوه خلقت جهان گفته که الله جهان را در ۶ روز خلق کرده! (یعنی برای قبل بیگ بنگ قائل به زمان شده!): ▪️آیه ۳۸ سوره ق: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» ← «ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريديم » ❗️❗️ 💠💠 👌چه ارتباطی بین عدم وجود زمان و شب و روز قبل از بیگ بنگ و خالقیت خداوند وجود دارد تا بتوان عدم وجود زمان را دلیلی بر عدم خالقیت خداوند دانست ؟ ❕زمان و مکان و عالم هستی وجود نداشت و توسط خداوندی که ما فوق زمان و مکان است ، از نیستی به هستی آمد و آفریده شد ، این سخن چه اشکالی دارد ❗️ 👌پرودگار ما خالق زمان و مکان و شب و روز و پدید آورنده آن است و محدود به زمان و مکان نیست تا کسی بخواهد این مساله را دلیلی بر نفی خالقیت او بگیرد . ❕امام صادق عليه السلام فرمود ؛ « خداوند والا و بلند مرتبه، با زمان و مكان و با حركت و جابه ‏جايى و سكون، وصف نمى‏ شود؛ بلكه او آفريدگار زمان و مكان و حركت و سكون است. خدا از آنچه مى‏ گويند، برترىِ سترگى دارد. » « إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُوصَفُ بِزَمانٍ ولا مَكانٍ ولا حَرَكَةٍ ولَا انتِقالٍ ولا سُكونٍ، بَل هُوَ خالِقُ الزَّمانِ وَالمَكانِ وَالحَرَكَةِ وَالسُّكونِ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَقولونَ عُلُوّا كَبيرا » 📚امالی صدوق ، ص 279 _ توحید صدوق ص 184 ❕و در نقل دیگر فرمودند ؛ «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يُوصَف ُبِمَكانٍ وَ لاٰ يَجْري عَلَيْهِ زَمٰانٌ‌ » «خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او حاکم نیست » 📚توحید صدوق ص 175 ❕امام على عليه السلام در پاسخ به اين سخن كه خداوندگار ما پيش از آن كه آسمانى و زمينى بيافريند، كجا بود؟ فرمود ؛ «كجا ، پرسش از مكان است، حال آن كه خدا بود و مكانى نبود. » « لَمّا قيلَ لَهُ: أَينَ كانَ رَبُّنا قَبلَ أَن يَخلُقَ سَماءً و أَرضا؟: «أَينَ» سُؤالٌ عَن مَكانٍ، وكانَ اللّهُ ولا مَكان‏ » 📚الكافي: ج 1 ص 90 ح 5، التوحيد: ص 175 ❕امام كاظم عليه السلام فرمود ؛ « خداوند والا و بلند پايه، همواره بى‏ زمان و بى ‏مكان بوده است‏ و او اكنون همان سان است كه بود؛ جايى از او تهى نيست و مكانى او را [از مكانى ديگر] باز نمى‏ دارد و در مكانى فرو نمى‏ آيد. » « إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى كانَ لَم يَزَل بِلا زَمانٍ ولا مَكانٍ، وهُوَ الآنَ‏ كَما كانَ لا يَخلو مِنهُ مَكانٌ، ولا يَشغَلُ بِهِ مَكانٌ، ولا يَحُلُّ في مَكان‏ » 📚التوحيد: ص 178 ح 12 _ بحار الأنوار ، ج 3 ص 327 ح 27. ❕بر همین اساس ، در کتاب « اعتقاد ما » می خوانیم ؛ « ما معتقديم ، او وجودى است بى‏ نهايت از هر نظر ، از نظر علم و قدرت، حيات ابديّت و ازليّت و به همين دليل در زمان و مكان نمى ‏گنجد، چرا كه زمان و مكان هر چه باشد محدود است، ولى در عين حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چرا كه فوق زمان و مكان است. 👌«وَ هُوَ الَّذى فِى السماءِ اله وَ فِى الارْضِ اله وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليم؛ او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است». ( زخرف 84 ) «وَهُوَ مَعَكُمْ ايْنَما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلونَ بَصير؛ او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت‏ به آنچه انجام مى‏ دهيد بيناست». ( حدید 4 ) 👌آرى او به ما از ما نزديك‏تر است، او در درون جان ماست و او در همه جاست، و در عين حال مكانى ندارد: «وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛ و ما به او از رگ قلبش نزديك‏تريم»! ( ق 16 ) ❕«هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَى‏ءٍ عَليم » « اوست آغاز و پايان، و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست». ( حدید 3 ) 📚اعتقاد ما ، مکارم شیرازی ، ص 15 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕در رابطه با خلقت آسمانها و زمین هم ، خداوند در آیاتی تصریح می کند که این خلقت در شش روز و شش دوره بوده است و می فرماید ؛ « إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْش‏ » « پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت » ( اعراف 54 ) ❕بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ، ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، « ما بينهما » (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است . ( آيه 3 يونس و 7 هود و 59 فرقان و 4 سجده و 38 ق و 4 حديد. ) ❔در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى‏ آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى ‏آيد ❗️ 👌ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه « يوم » (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى‏ شود كه « يوم » به معنى « يك دوران » به كار مى ‏رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى ‏كند و نشان مى ‏دهد يكى از معانى « يوم » همان « دوران » است فراوان مى‏ باشد ؛ 1⃣ در قرآن صدها بار كلمه يوم و ايام به كار رفته است، و در بسيارى از موارد به معنى شبانه روزى معمول نيست، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به « يَوْمَ الْقِيامَةِ » نشان مى ‏دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان « روز قيامت » شمرده شده است، از پاره‏ اى از آيات قرآن استفاده مى ‏شود كه روز رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى‏ كشد (سوره معارج آيه 4) . 2⃣ در متن كتب لغت نيز مى‏ خوانيم كه « يوم » گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى‏ شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار بوده باشد . « راغب در مفردات مى ‏گويد: اليوم يعبر به عن وقت طلوع الشمس الى غروبها و قد يعبر به عن مدة من الزمان اى مدة كانت » 📚مفردات الفاظ القرآن ، ماده یوم ، ص 894 3⃣ در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه « يوم » به معنى دوران بسيار آمده است، چنان كه امير مؤمنان على ع در نهج البلاغه مى‏ فرمايد ؛ « الدهر يومان يوم لك و يوم عليك‏ » « دنيا براى تو دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو » 📚نهج البلاغه ، نامه 72 4⃣در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز مى‏ خوانيم كه امام ع فرمود ؛ « فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ يعنى فى ستة اوقات‏ » « شش روز يعنى شش وقت و دوران » 📚تفسیر قمی ج 1 ص 236 _ تفسیر البرهان ، ج 2 ص 559 5⃣در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم و معادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده مى ‏شود، مثلا مى‏گوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى‏ شود. 👌يا اينكه مى ‏گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى‏ گردد. ❕از مجموع بحث فوق چنين « نتيجه » مى‏ گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است‏ . 🔸ادامه 👇