#پاسخی_به_وهابیها_در_مورد_نبرد_علی_ع_با_عمرو_بن_عبدود
🤔#پرسش
❔مبارزه علی با عمرو بن عدود عادی بوده ، عمرو بن عبدود هم پهلوان نبوده یک پیرمرد صدساله بوده
ابن کثیر رحمه الله میگوید
فقتله الله على يديه وكان عمرو لا يجاري في الجاهلية شجاعة، وكان شيخاً قد جاوز المائة يومئذ.
خدا عمرو بن عبدود را بدست علی رضی الله عنه کشت واین شخص در جاهلیت به شجاعت مشهور نبود وان وقت هم بیش از 100سال عمر داشت.
کتاب : الفصول في السيره نویسنده : ابن كثير جلد : 1 صفحه : 168
پس میبینیم که یک پیرمرد صدساله بوده است!
🔅هیچ روایت صحیحی درمورد جنگ حضرت علی عبدود باآن آب وتابی که نقل میشه وجود نداره بلکه همه آنها افسانه های شاهنامه مءابانه هستند که اصل واساسی ندارند. صرفا برای بت ساختن از حضرت علی است.
🔻دریکی از نقل ها نحوه کشته شدن عمرو بن عبد ود چنین نقل شده
حضرت علی باو گفته پشت سرت را نگاه کن
اوهم نگاه کرده
حضرت علی هم از فرصت استفاده کرده وباشمشیر اون رو زده😐😅
اینم منبعش⬇️
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
🔻بعضی از افراد هم که گول این افسانه جات را خورده اند می آیند و به شیخین (رضی الله عنهما) ایراد میگیرند میگویند آن وقت شیخین کجا بودند؟
یکبار شیعه ای به من گفت چون شیخین با عمروبن عبدود جنگ نکرده اند پس شجاع نیستند.
منهم گفتم آیا پیامبرص با عمروبن عبدود جنگید؟
گفت نه
گفتم:پیامبر(ص) شجاع نبود پس؟طبق معیارتو
شیعه ساکت شد و رفت ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌وهابی های جاهل و ناصبی فضای مجازی ، در صدد هستند تا نبرد علی علیه السلام با عمر بن عبدود در جنگ خندق را کم رنگ و بی اهمیت جلوه دهند ، تا به وسیله آن ، ننگ و عاری که شیعه بر ابوبکر و عمر در این رابطه روا می دارند را دفع کنند ، چرا که ابوبکر و عمر ، از ترس جهت مقابله با عمرو بن عبدود نرفتند ، و علی ع بود که به مبارزه با او رفت و او را شکست داد .
❕عمر بن عبدود ، از جنگ آوران و نیرومندان سپاه شرک بود ، چنان که خود علی ع می فرمود ؛
« من عمرو بن عبدود را كه برابر هزار مرد شمرده مى شد، كشتم. » « إنّي قَتَلتُ عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ، وكانَ يُعَدُّ بِأَلفِ رَجُلٍ. »
📚الخصال ، ج 2 ص 579 _ بحار الانوار ج 31 ص 445
❕حاکم نیشابوری ، از «ابن اسحاق» روايت مى كند كه ؛
«عمرو بن عبدودّ» سومين دلاور قريش بشمار مى آمد و در روز بدر در گروه كفار قريش بود و با مسلمانان نبرد كرد و جراحتى برداشت و همان جراحت و ناتوانى سبب شد كه در جنگ احد شركت ننمايد. در روز خندق براى اينكه حضور خود را نشان بدهد، با نشان ويژه اى از جمع لشكريان خود بيرون آمد. در اين هنگام كه او و همراهانش بر سر خندق ايستاده بودند ، على ع خطاب به او، فرمود:
شنيده ام كه تو با خدا عهد كرده بودى كه هيچ مردى از قريش، يكى از دو كار را از تو نخواهد مگر آنكه آن را از او بپذيرى. «عمرو» گفت: آرى چنين است. على فرمود: تقاضاى نخستين من اين است كه تو را بسوى خدا و رسول او و پذيرش اسلام دعوت مى كنم. «عمرو» گفت: اين تقاضا را نمى پذيرم و نيازى به آن ندارم.
على فرمود: تقاضاى دوم من آنست كه تو را به مبارزه با خود مى خوانم! «عمرو» گفت: چرا چنين تقاضائى دارى؟ به خدا سوگند! دوست نمى دارم تو را بدست خويش از پاى درآورم . على عليه السّلام در پاسخ فرمود:
ليكن، به خدا قسم من دوست دارم تو را بكشم. «عمرو» از شنيدن اين سخن كه در حدّ انتظارش نبود ناراحت شده از اسب پياده شد و اسب خود را پى كرد. آنگاه به جانب على عليه السّلام آمد. پيش از آنكه على عليه السّلام با «عمرو بن عبدودّ» روياروى شود، رسول اكرم خطاب به همراهان فرمود: كداميك شما حاضر است كه با «عمرو» بجنگد و دين اسلام را با كشتن او پشتيبانى نمايد؟ حاضران كه از دلاورى او با خبر بودند پاسخى ندادند. على پيشقدم شد و گفت: من حاضرم، يا نبى الله! رسول خدا فرمود: بنشين! دوباره «عمرو» مبارز طلبيد. و صداى «الا رجل»( آیا مردی برای مبارزه است ) ، او پشت مسلمانان را به لرزه درآورد. در اين هنگام، رسول خدا به على ع اجازه داد تا خود را براى مبارزه با او آماده سازد ... »
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
«ابن اسحاق قال: كان عمرو بن عبدود ثالث قريش و كان قد قاتل يوم بدر حتى اثبتته الجراجة و لم يشهد احدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مشهده، فلما وقف هو و خيله قال له علىّ عليه السّلام: يا عمرو قد كنت تعاهد اللّه لقريش أن لا يدعوك رجل الى خلتين إلا قبلت منه أحداهما، فقال عمرو أجل فقال له علىّ عليه السّلام فانى أدعوك الى اللّه عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، فقال لا حاجة لى فى ذلك، قال فانى ادعوك الى البراز، قال يا بن أخى لم؟
فو اللّه ما أحب أن أقتلك، فقال علىّ لكنى و اللّه أحب أن أقتلك فحمى عمرو فاقتحم عن فرسه فعقره ثم أقبل فجاء الى على عليه السّلام و قال: من يبارز؟ فقام علىّ و هو مقنع فى الحديد فقال: أنا له يا نبى اللّه، فقال إنه عمرو بن عبدود أجلس فنادى عمرو ألا رجل؟ فاذن له رسول اللّه صلى اللّه عليه (و آله) و سلم فمشى اليه علىّ عليه السّلام ... »
📚مستدرک علی الصحیحین ، ج 3 ص 32
❕یا در کتاب السنن الکبری ، به نقل از ابن اسحاق آمده است ؛
« عمرو بن عبد ود، در جنگ خندق، [از لشكرگاه،] بيرون آمد و فرياد برآورد: چه كسى به مبارزه مى آيد؟ على عليه السلام در حالى كه غرق در آهن و فولاد بود، برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من هماورد اويم. پيامبر فرمود: «او عمرو است. بنشين!». عمرو ندا داد: آيا مردى [در ميان شما] نيست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: كجاست آن بهشتى كه مى پنداريد كشتگان شما به آن وارد مى شوند؟ آيا مردى به پيكار من در نمى آيد؟ پس على برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من!
فرمود: «بنشين!». عمرو، بار سوم فرياد زد و شعرى خواند. على عليه السلام برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من! فرمود: «او عمرو است». على عليه السلام گفت: حتّى اگر عمرو باشد [، من آماده ام].پيامبر خدا به او اجازه داد و على عليه السلام به سوى او رفت ... »
« خَرَجَ يعنِي يَومَ الخَندَقِ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ فَنادى: مَن يُبارِزُ؟ فَقامَ عَلِيٌّ رضى الله عنه وهُوَ مُقَنَّعٌ فِي الحَديدِ فَقالَ: أنَا لَها يا نَبِيَّ اللّهِ، فَقالَ: إنَّهُ عمَرٌو، اجلِس. ونادى عَمرٌو: ألا رَجلٌ! وهُوَ يُؤَنِّبُهُم ويَقولُ: أينَ جَنَّتُكُمُ الَّتي تَزعُمونَ أنَّهُ مَن قُتِلَ مِنكُم دَخَلَها؟ أفَلا يَبرُزُ إلَيَّ رَجُلٌ؟! فَقامَ عَلِيٌّ رضى الله عنه فَقالَ: أنَا يا رَسولَ اللّهِ، فَقالَ: اجلِس. ثُمَّ نادَى الثّالِثَةَ وذَكَرَ شِعرا، فَقامَ عَلِيٌّ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أَنا، فَقالَ: إنَّهُ عَمرٌو! قالَ: وإن كانَ عَمرٌو! فَأَذِنَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَمَشى إلَيهِ حَتّى أتاه ... »
📚السنن الکبری ، ج 9 ص 223 ح 18350
❕می بینیم که كلمات عمرو بن عبدود ، نداى مرگ بود ونعره هاى پياپى او چنان ترسى در دلها افكنده بود كه گويى گوشها بسته و زبانها براى جواب از كار افتاده بود ، واقدى در مغازى خود به اين حقيقت و ترس اصحاب از جمله ابوبکر و عمر اشاره مىكند و مىگويد: «كان على رؤوسهم الطّيرُ» ( گویی بر سرشان پرنده بود که تکان نمی خوردند که پرنده نپرد .... )
📚المغازى، ج 2، ص 470
❕این مضمون را بزرگان اهل سنت و صاحبان سیر و تاریخ به همین تفصیلی که بیان داشتیم ، نقل کرده اند ؛
📚شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج 19 ص 63 و 64 _ حبيب السير ج 1 ص 361 و السيرة النبوية لدحلان ج 2 ص 6 و 7 و السيرة الحلبية ج 2 ص 319 و (ط دار المعرفة) ج 2 ص 641 و شجرة طوبى ج 2 ص 287- 288 و الطبقات الكبرى لابن سعد ج 2 ص 68 و إمتاع الأسماع ج 1 ص 236 و سبل الهدى و الرشاد ج 4 ص 377 _ تاریخ الخمیس ، ج 1 ص 486 _ کنز العمال ج 10 ص 456 _ تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ص 77 _ ( جعل یقول هل من مبارز و سکت اصحاب محمد ) و ....
🔸ادامه 👇
❕شیخ مفید از علمای شیعه نیز چنین نقل می کند ؛
« در جنگ احزاب، عمرو بن عبدِوَد و عِكرَمة بن ابى جهل و هُبَيرة بن ابى وَهْب و نَوفَل بن عبد اللّه بن مُغَيره و ضرار بن خطّاب، به سوى خندق آمدند و گِرد آن گشتند تا جاى باريكى بيابند و از آن بگذرند تا آن كه به جايى رسيدند و اسبهايشان را وادار كردند كه از آن بجهند. پس، از خندق عبور كردند و با اسبهايشان در ميان خندق و [ناحيه] سَلع، جولان دادند و مسلمانان ايستاده بودند و هيچ كس به سوى آنان نمى رفت و عمرو بن عبدوَد، هماورد مى طلبيد و به مسلمانانْ طعنه مى زد و مى گفت: و بى گمان، صدايم از اين ندا گرفت: آيا در ميان شما مبارزى هست؟!
و بارها، على بن ابى طالب عليه السلام از ميان مسلمانان برخاست تا با او بجنگد و هر بار، پيامبر خدا فرمان مى داد كه بنشيند، به انتظار آن كه كس ديگرى تحرّكى از خود، نشان دهد. مسلمانان به خاطر ترس از عمرو بن عبد وَد و كسانى كه به همراه او بودند، هيچ حركتى نمى كردند، چنان كه گويى پرنده بر سرشان نشسته بود!
چون نداى مبارز طلبى عمرو بالا گرفت و امير مؤمنان، مكرّر برخاست، پيامبر خدا به او فرمود: «اى على! نزديك من بيا». او نزديك آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله، دستارش را از سر برداشت و بر سر على عليه السلام گذاشت و شمشير خود را به او داد و گفت: «كارت را انجام ده!». سپس فرمود: «خدايا! او را يارى كن». ... »
« جاءَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ وعِكرِمَةُ بنُ أبي جَهلٍ وهُبَيرَةُ ابنُ أبي وَهبٍ ونَوفَلُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغيرَةِ وضِرارُ بنُ الخَطّابِ في يَومِ الأَحزابِ إلَى الخَندَقِ، فَجَعَلوا يَطوفونَ بِهِ؛ يَطلُبونَ مَضيقا مِنهُ فَيَعبُرونَ، حَتَّى انتَهَوا إلى مَكانٍ أكرَهوا خُيولَهُم فيهِ فَعَبَرَت، وجَعَلوا يَجولونَ بِخَيلِهِم فيما بَينَ الخَندَقِ وسَلعٍ، وَالمُسلِمونَ وُقوفٌ لا يُقدِمُ واحِدٌ مِنهُم عَلَيهِم. وجَعَلَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ يَدعو إلَى البِرازِ ويُعَرِّضُ بِالمُسلِمينَ ويَقولُ:
ولَقَد بَحِحتُ مِنَ النِّدا ءِ بِجَمِعِهم هَل مِن مُبارِزٍ
في كُلِّ ذلِكَ يَقومُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ مِن بَينِهِم لِيُبارِزَهُ، فَيَأمُرُهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالجُلوسِ؛ انتِظارا مِنهُ لِيَتَحَرَّكَ غَيرُهُ، وَالمُسلِمونَ كَأَنَّ عَلى رُؤسِهِمُ الطَّيرَ؛ لِمَكانِ عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ، وَالخَوفِ مِنهُ، ومِمَّن مَعَهُ ووَراءَهُ.
فَلَمّا طالَ نِداءُ عَمرٍو بِالبِرازِ وتَتابَعَ قِيامُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ادنُ مِنّي يا عَلِيُّ، فَدَنا مِنهُ، فَنَزَعَ عِمامَتَهُ مِن رَأسِهِ وعَمَّمَهُ بِها، و أعطاهُ سَيفَهُ، وقالَ لَهُ: امضِ لِشَأنِكَ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ أعِنه ... »
📚الارشاد ، ج 1 ص 100
❕امیر مومنان به میدان نبرد رفت ، و عمروبن عبدود را به هلاکت رساند ، و پیامبر در وصف او فرمود ؛
« بى گمان، رويارويى على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، برتر از [همه] اعمال امّتم تا روز قيامت است. »
« لَمُبارَزَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لِعَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ يَومَ الخَندَقِ أفضَلُ مِن أعمالِ امَّتي إلى يَومِ القِيامَةِ »
📚المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 34 ح 4327، تاريخ بغداد: ج 13 ص 19 الرقم 6978، شواهد التنزيل: ج 2 ص 14 ح 636، المناقب للخوارزمي: ص 107 ح 112
❕یا فرمود ؛
« تمام ایمان یا اسلام در برابر تمام شرک قرار گرفت » « برز الإسلام أو الإيمان كله، إلى الشرك كله »
📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 13 ص 261 _ 285 _ ج 19 ص 61 _ ینابیع الموده ، ص 94 _ 95
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕در کتاب فروغ ولایت ، در مورد این تعابیر پیامبر گرامی ، در مورد نبرد علی ع در خندق و برابر عمرو بن عبدود ، تحلیل جالبی آمده و می گوید ؛
«فلسفۀ اين ارزيابى روشن است. زيرا اگر اين فداكارى واقع نمىشد آيين شرك سراسر جهان را فرا مىگرفت وديگر مشعلى باقى نمىماند كه ثقلين دور آن گرد آيند و در پرتو فروغ آن به عبادت وپرستش خدا بپردازند. اينجاست كه بايد گفت امام عليه السلام با فداكارى بى نظير خود مسلمانان جهان وپيروان آيين توحيد را قرين منّت خود قرار داده است وبه سخن ديگر، اسلام و ايمان در طىّ قرون واعصار گذشته مرهون فداكارى امام عليه السلام بوده است. بارى، علاوه بر فداكارى، جوانمردى حضرت على عليه السلام به حدّى بود كه پس از كشتن عمرو به زره پرقيمت او دست نزد ونعش و لباس او را به همان حال در ميدان ترك كرد. با اينكه عمرو او را در اين كار سرزنش كرد ولى حضرت على عليه السلام به سرزنش او اعتنا نكرد. از اين رو، هنگامى كه خواهر عمرو بر بالين برادر آمد چنين گفت: هرگز براى تو اشك نمىريزم زيرا به دست فرد كريمى كشته شدى كه به جامههاى گرانبها وسلاح جنگى تو دست نزده است. » ( مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 وبحار الأنوار، ج 20، ص 33)
📚فروغ ولایت ، سبحانی ، ص 101
❕مطابق نصوص و روایات اهلسنت ، خداوند نیز ، نبرد علی ع مقابل عمر بن عبدود را در قرآن ستوده و در آیه 25 سوره احزاب می فرماید ؛
«وَرَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَروا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ المُؤمنينَ القِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزيزاً: «و خدا كافران را با دلى پر از خشم (از ميدان جنگ احزاب) باز گرداند بى آن كه نتيجه مطلوبى (از كار خود) گرفته باشند؛ و خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان كرد)؛ و خدا توانا و شكست ناپذير است.»
❕بسيارى از محدثان و مفسّران گفته اند« كَفَى اللَّهُ الْمُؤمِنينَ الْقِتال » «خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت» اشاره به على عليه السلام و ضربه بسيار مؤثرى است كه بر پيكر عمربن عبدود زد و مسلمانان را از جنگ با كفار بى نياز نمود.
👌از جمله كسانى كه اين موضوع را نقل كرده اند عبداللَّه بن مسعود است؛ هنگامى كه آيه فوق را مى خواند در تفسير آن مىگفت: وَكَفَى اللَّهُ المُؤمِنينَ القِتالَ «بِعَلِىّ بنِ ابى طالِبٍ عليه السلام». ( خداوند به وسیله علی بن ابی طالب ، مومنان را از جنگ بی نیاز ساخت )»
📚شواهد التنزیل ، ج 2 ص 3
❕حاكم حسكانى چندين حديث به همين مضمون از عبداللَّه بن مسعود نقل مى كند.
📚همان مدرک
❕و نيز از ابن عباس نقل مى كند كه هنگامى كه آيه وَكَفى اللَّهُ المُؤمِنينَ القِتالَ را خواند. گفت: «كَفا هُمُ اللَّهُ القِتالَ يَوْمَ الخَنْدَقِ بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، حَينَ قَتَلَ عَمْرَوبنَ عَبْدَوَد» «خداوند مؤمنان رادر روز خندق به وسيله على بن ابى طالب در آن زمان كه عمر وبن عبدود را كشت بى نياز ساخت. »
📚همان مدرک ، ص 5 ح 633
❕و نيز از حذيفه صحابى معروف حديث مفصلى درباره پيكار على عليه السلام با عمروبن عبدود و كشتن او نقل كرده، سپس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بَشِّرْ يا عَلِىُّ! فَلَو وُزِنَ الْيَومُ عَمَلُكَ بِعَمَلِ امَّةِ مُحَمَّد صلى الله عليه و آله لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِمْ وَ ذلِكَ انَّهُ لَمْ يَبْقَ بَيت مِنْ بُيُوتِ المُسلِمِنَ الّا وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ عَمْرو» «بشارت باد بر تو اى على! اگر اين كار تو را امروز با عمل امت محمد مقايسه كنند عمل تو بر اعمال آنها، برترى خواهد داشت؛ زيرا خانه اى از خانه هاى مسلمانان نبود مگر اينكه به خاطر قتل عمرو بن عبدود عزّتى در آن وارد شد».
📚همان مدرک ، ص 7
👌سيوطى در الدّر المنثور از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از ابن مسعود نقل مى كند كه وقتى آيه فوق را مى خواند در (توضيح آن) چنين مى گفت: وَكَفى اللَّهُ المُؤمِنينَ القتالَ: «بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِب. عليه السلام»
📚الدر المنثور ج 5 ص 192 _ ینابیع الموده ص 94
❕حال وهابی بیسواد به سخن ابن کثیر ناصبی استناد می کند که نبرد علی ع با عمر بن عبدود ارزشی نداشته است و عمر بن عبدود یک پیرمرد فرتوت بوده است ❗️این قدر اینان وقیح و بی پروا و دروغ گویند ❕
👌اگر سخن ابن کثیر را هم قبول کنیم ، باز ابوبکر و عمر ، بی آبرو تر می شوند که از نبرد با یک پیرمرد فرتوت ترسیدند و به نبرد با او نرفتند ❗️
❕ابوبکر و عمر هم در سایر نبردهای پیامبر هم از ترسویان و فراریان صف اول بودند ، چنانکه در ذیل توضیح داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3397
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/2105
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕وهابی در پایان ، مدعی شده است که علی ع با فریب و نیرنگ ، عمر بن عبدود را کشته است و این فضیلتی برای علی ع نیست ، در حالی که خودشان از علی ع نقل می کنند که ایشان به نقل از پیامبر می فرمود ؛ « نبرد نیرنگ است » ، در روایت مذکور چنین آمده است ؛
«آنگاه كه از پيامبر خدا سخنى براى شما نقل مى كنم، به خدا سوگند، اگر از آسمان فرو افتم، برايم دوست داشتنى تر است از اينكه بر او دروغ ببندم؛ و [نيز] آنگاه كه ميان خود و شما سخن مى گويم: «به درستى كه جنگ، نيرنگ است»
« الإمام عليّ عليه السلام: إذا حَدَّثتُكُم عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَديثا، فَوَاللّهِ لَأَن أخِرَّ مِنَ السَّماءِ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكذِبَ عَلَيهِ. وإذا حَدَّثتُكُم فيما بَيني وبَينَكُم، فَإِنَّ الحَربَ خُدعَة »
📚صحيح البخاري: ج 6 ص 2539 ح 6531 و ج 3 ص 1322 ح 3415، صحيح مسلم: ج 2 ص 746 ح 1066، سنن أبي داوود: ج 4 ص 244 ح 4767، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 177
❕بر همین اساس ، عدى بن حاتم می گوید ؛
« به درستى كه اميرمؤمنان، هنگامى كه در صفّين با معاويه رو در رو شد، صدايش را بلند مى کرد تا يارانش بشنوند ومى فرمود: «به خدا سوگند، معاويه و يارانش را خواهم كُشت!». آنگاه در آخر سخن، صدايش را آهسته مى كرد و مى گفت: «إن شاء اللّه!». من نزديك ايشان بودم و گفتم: اى اميرمؤمنان! به درستى كه سوگند ياد كردى بر آنچه انجام مى دهى. آنگاه «ان شاء اللّه» گفتى. مقصودت از اين، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نيرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نيستم. خواستم تا يارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نكنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پيدا كنند. پس در آينده، داناترين آنان، از اين سخنْ سود بَرَد. إن شاء اللّه!».
« إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ يَومَ التقَى هُوَ ومُعاوِيَةُ بِصِفّينَ ورَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ: وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: إن شاءَ اللّهُ يَخفِضُ بِها صَوتَهُ. وكُنتُ قَريبا مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنَّكَ حَلَفتَ عَلى ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذلِكَ؟! فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن احَرِّض أصحابي عَلَيهِم؛ كَيلا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّه »
📚الكافي: ج 7 ص 460 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 6 ص 163 ح 299
❕و بر همین اساس ، در نبرد علی ع با عمرو ، چنین آمده است ؛
« اميرمؤمنان فرمود: « [خواسته] سوم، آن است كه فرود آيى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره اى و من پياده». آنگاه از اسبش پايين پريد و آن را پى كرد وگفت: اين، خصلتى است كه گمان نمى كردم يكى از عربها مرا بدان وادار نمايد.
آنگاه [كارزار را] شروع كرد و با شمشير بر سرِ على عليه السلام زد. اميرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشير] سپر را بُريد و بر سرش نشست.
❕على عليه السلام بدو فرمود: «اى عمرو! آيا همين كه من با تو كارزار مى كنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نيست براى مبارزه با من، از ياورْ كمك گرفتى؟».
عمرو به پشت سرش نگاه كرد. اميرمؤمنان، به سرعت ضربه اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غبارى از ميان آنان بلند شد. منافقان گفتند: على بن ابى طالب، كشته شد. سپس گَرد و غبار خوابيد و نگاه كردند. در اين هنگام، امير مؤمنان را بر روى سينه عمرو ديدند كه ريش او را گرفته و مى خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُريد و آن را گرفت و به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشيرش خون مى چكيد، و در حالى كه سرِ عمرو در دستش بود، چنين رجز مى خواند: «من، على و پسر عبدالمطّلبم مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است». آنگاه پيامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نيرنگ كردى؟». گفت: بلى اى پيامبر خدا! جنگ، نيرنگ است. »
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
«ثُمَّ بَدَأَ فَضَرَبَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِالسَّيفِ عَلى رَأسِهِ، فَاتَّقاهُ أميرُ المُؤمِنينَ بِدَرَقَتِهِ، فَقَطَعَها، وَثَبَتَ السَّيفُ عَلى رَأسِهِ. فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: يا عَمرُو، أما كَفَاكَ أنّي بارَزتُكَ و أنتَ فارِسُ العَرَبِ، حَتَّى استَعَنتَ عَلَيَّ بِظَهيرٍ؟! فَالتَفَتَ عَمرٌو إلى خَلفِهِ، فَضَرَبَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مُسرِعا عَلى ساقَيهِ [فَ] قَطَعَهُما جَميعا، وَارتَفَعَت بَينَهُما عَجاجَةٌ، فَقالَ المُنافِقونَ: قُتِلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. ثُمَّ انكَشَفَتِ العَجاجَةُ فَنَظروا فَإِذا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى صَدرِهِ، قَد أخَذَ بِلِحيَتِهِ يُريدُ أن يَذبَحَهُ، فَذَبَحَهُ، ثُمَّ أخَذَ رَأسَهُ و أقبَلَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالدِّماءُ تَسيلُ عَلى رَأسِهِ مِن ضَربَةِ عَمرٍو، وسَيفُهُ يَقطُرُ مِنهُ الدَّمُ، وهُوَ يَقولُ وَالرَّأسُ بِيَدِهِ:
أنَا عَلِيٌّ وَابنُ عَبدِ المُطَّلِبِ المَوتُ خَيرٌ لِلفَتى مِنَ الهَرَبِ
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ياعَلِيُّ ما كَرتَهُ؟ قالَ: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ؛ الحَربُ خَديعَةٌ. »
📚تفسير القمّي: ج 2 ص 183، بحار الأنوار: ج 20 ص 226.
❕وهابی در ادامه اشکال کرده است که چرا پیامبر ، ندای عمر و بن عبدود را اجابت نکرد ، آیا این به آن معنا است که پیامبر گرامی ص هم می ترسیده است ❗️
👌در پاسخ او می گوییم که پیامبر گرامی ص ، شجاع ترین افراد بوده است ، چنان که شاگرد بزرگ مكتب آن حضرت اميرمؤمنان على ع درباره وضع پيامبر ص در ميدانهاى جنگ مى گويد: «كُنَّا اذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَلَقَى الْقَوْمُ الْقَومَ اتَّقَيْنا بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَمايَكُونُ احَدٌ اقْرَبَ الَى الْعَدُوِّ مِنْهُ» : «هنگامى كه آتش جنگ بر افروخته مى شد و دو گروه در مقابل هم قرار مى گرفتند ما به رسول خدا پناه مى برديم، و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود.»
📚بحار الانوار، ج 16، ص 232- همين مضمون با كمى تفاوت در نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 9 آمده است.
❕در نقل دیگر فرمود ؛
«لَقَدْ رَأَيْتُنِي يَوْمَ بَدْرٍ وَنَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَهُوَ أَقْرَبُنَا إِلَى الْعَدُوِّ وَكَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأْساً « من در روز جنگ بدر شاهد و ناظر بودم كه ما به پيامبر پناه مى برديم و او از همه ما به دشمن نزديكتر و از برجسته ترين جنگجويان در آن روز بود».
📚بحارالانوار، ج 16، ص 232
❕بنابراین ، این که پیامبر گرامی ص به نبرد عمرو بن عبدود نرفت ، از این جهت نبوده است که ایشان معاذ الله ترسی داشتند ، بلکه ایشان می خواستند ، فضل و شجاعت و فداکاری علی ع ، به جهانیان نشان دهند و در مقابل ، ترس و بزدلی خلفای اهلسنت را به رخ همگان بکشند ، تا جهانیان تا روز قیامت بدانند که شایسته ترین افراد ، برای جانشینی پیامبر ص ، علی ع ، است که شبیه ترین افراد به پیامبر ص از تمام جنبه ها خصوصا ، شجاعت در نبرد و مبارزه با دشمنان است .
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
#توضیحاتی_در_مورد_خدعه_و_فریب_در_جنگ ؛
👌پس از پاسخ امروز ما به وهابیون در مورد خدعه و فریب در جنگ و عملکرد علی ع در مقابله با عمر بن عبدود ، معاندین که پس از پاسخ ما ، تازه متوجه این حکم اسلامی شده اند ، نسبت به این حکم ، اشکال و اعتراض کرده اند ، و آن را ناجوانمردی می دانند .
❕در حالی که « عملیات فریب » در جنگ ، از مسائل مسلم نظامی است و تمام ارتش های دنیا ، بر روی آن تکیه و تاکید دارند .
👌در اسلام نیز « خدعه و فریب » در جنگ ، جایز شمرده شده است تا انسان با فریب دشمن خونخوار ، از جان و مال و ناموس خود و مسلمین دفاع کند . روشن است خدعه زدن به دشمن جانی که به ممالک مسلمین مثلا حمله کرده است و قصد ویرانی و کشتار وسیع دارد ، هیچ قبح عقلایی و موجه ندارد ، بلکه امری پسندیده و مورد تاکید عقلاء نیز می باشد ، بر همین اساس امام باقر ع فرمود ؛
« به درستى كه على عليه السلام مى فرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبايند، برايم دوست داشتنى تر است از اينكه چيزى را به پيامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پيامبر خدا شنيدم كه در روز [جنگ] خندق مى فرمود ؛ « جنگ، نيرنگ است » ، مى فرمود « هر گونه كه مى خواهيد، سخن بگوييد ».
« الإمام الباقر عليه السلام: إنّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: لَأَن تَخَطَّفَنِي الطَّيرُ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقولَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما لَم يَقُل، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في يَومِ الخَندَقِ: الحَربُ خُدعَةٌ. يَقولُ: تَكَلَّموا بِما أرَدتُم. »
📚تهذیب الاحکام ، ج 6 ص 162
👌امام على عليه السلام در یکی از حكمتهاى خود فرمود ؛
« در نبرد، به نيرنگ خويش بيشتر اعتماد كن تا به نيرويت، و [نيز] به پرهيز و احتياط خود، شادمانتر باش تا به كارزار و دليرى ات؛ چرا كه جنگ، جنگِ بى باكان، و غنيمتِ محتاطان است. »
«كُن فِي الحَربِ بِحيلَتِكَ أوثَقَ مِنكَ بِشِدَّتِكَ، وبِحَذَرِكَ أفرَحَ مِنكَ بِنَجدَتِكَ؛ فَإِنَّ الحَربَ حَربُ المُتَهَوِّرِ، وغَنيمَةُ المُتَحَذِّر »
📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 20 ص 312
❕قرآن نیز به گونه ای به مساله نیرنگ دشمن در جنگ ، صحه می گذارد و می فرماید ؛
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ _ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير »
« اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد به آنها پشت نكنيد _ و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و ماواى او جهنم و چه بد جايگاهى است. » ( انفال 15 _ 16 )
👌یعنی می توان به دشمن پشت کرد ، و دشمن گمان کند که انسان از نبرد فرار کرده است ، اما پشت کردن و فرار ظاهری برای حمله مجدد یا پیوستن به گروهی از مجاهدان باشد ، در این صورت پشت کردن به دشمن اشکالی ندارد ، و دشمن هم فریب می خورد و می توان بهتر به او ضربه زد ؛
« (إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ) أي تاركاً موقعه إلى موقع آخر أصلح للقتال من الأوّل، وكأنّه ينحرف عن وجه العدوّ ويُريه أنّه بصدد الفرار لكنّه يكرّ عليه ثانياً، وقد قيل: الحرب كرّ وفرّ. ويعدّ مثل ذلك خدعة عسكرية، وقد قيل: الحرب خدعة. »
📚منیة الطالبین في تفسیر القرآن المبین، سبحانی ، ج 12 ص 65
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕نمونه زیبای خدعه و فریب به دشمن را ما در نبرد احزاب شاهدیم ، جریان مذکور ، مطابق نقل کتاب « فروغ ابدیت ص 630 » ، چنین است ؛
« نعيم بن مسعود تازه مسلمان، در به هم زدن اتحاد ( یهود و مشرکین ) ، فوق العاده مؤثر بود. او مؤثرين نقشه را در متفرق ساختن سپاه شرك ريخت و عمل او از فعاليّتهاى جاسوسان زبردست عصر ما دستكمى ندارد، بلكه بالاتر و اهميت آن بيشتر است. وى خدمت پيامبر آمد و گفت: من يك فرد تازه مسلمانى هستم و با تمام اين قبايل دوستى ديرينه دارم، آنان از اسلام من آگاهى ندارند، اگر دستورى داريد بفرماييد اجرا كنم. پيامبر فرمود: كارى كن كه اين جمعيت پراكنده شود؛ يعنى اگر در اين راه براى حفظ يك سلسله مصالح عالى چارهجويى كنيد، مانعى ندارد، ( چرا که جنگ خدعه و فریب است ) .
❕«نعيم» مقدارى انديشيد، آنگاه سراغ قبيلۀ بنى قريظه رفت، كه در حقيقت ستون پنجم دشمن بوده و مسلمانان را از پشت سر تهديد مىكردند. وى وارد دژ «بنى قريظه» شد و مراتب دوستى و صميميت خود را به رخ آنها كشيد و قيافۀ همدردى و خيرخواهى گرفت و از هر درى سخن گفت؛ به طورى كه اعتماد «بنى قريظه» را به خود جلب كرد. سپس افزود: موقعيت شما با احزاب متفق (قريش و غطفان) تفاوت دارد ، زيرا مدينه مركز زندگى فرزندان و زنان شما است و تمام ثروت شما در اينجا قرار گرفته و به هيچ روى براى شما امكان ندارد از اين نقطه به جاى ديگر منتقل شويد، ولى احزاب متفق كه به جنگ محمد آمدهاند، مركز زندگى و تجارت آنها بيرون از مدينه و دور دست است.
❕اگر آنان فرصتى به دست آورده و در جنگ پيروز شوند، به هدف خود رسيدهاند و اگر در اين راه با شكست مواجه شدند بىدرنگ از اين نقطه كوچ كرده، راه خود را پيش گرفته و به مراكز خود، كه از تيررس محمد دور است، برمىگردند.
👌 پيشنهاد مىكنم در اين مورد فكر كنيد، اگر احزاب در اين جنگ پيروز نشدند و به مراكز خود بازگشتند، در اين صورت شما در چنگال قدرت مسلمانان قرار خواهيد گرفت. من تصور مىكنم، صلاح در اين است كه اكنون كه به احزاب پيوستهايد در اين تصميم باقى بمانيد، ولى براى اينكه احزاب در ميان جنگ، شما را تنها نگذارند و به محل خود برنگردند، چند نفر از اشراف و سران آنها را به عنوان گروگان بگيريد، تا در روز سختى آنان شما را رها نكرده و كار را به پايان برسانند، زيرا آنان ناچارند براى نجات شخصيتهاى خود، تا آخرين نفس با محمد نبرد كنند. نظر «نعيم» به اتفاق آرا تصويب شد و او مطمئن شد كه سخن وى در دل آنها كاملا مؤثر افتاد. سپس از دژ آنها بيرون آمد و به اردوگاه احزاب رفت. وى با سران قريش سوابق دوستى داشت، با آنان نيز تماس گرفت و چنين گفت: «بنى قريظه» از شكستن پيمان خود با محمد، سخت پشيمانند و اكنون به طريقى مىخواهند آن را جبران كنند.
❕آنان تصميم گرفتهاند چند نفر از اشراف شما را گروگان بگيرند و تحويل محمد دهند و از اين راه صداقت خود را تثبيت كنند و محمد آنها را بلافاصله بكشد. اين مطلب را قبلا با محمد در ميان گذاشته و به او قول دادهاند كه بعد از اين او را پشتيبانى كرده و با شما تا آخرين نفس مبارزه كنند و محمد نيز با اين قرارداد موافقت كرده است. بنابراين، اگر يهود از شما گروگان بخواهند، مبادا موافقت كنيد؛ بدانيد كه عاقبت آن خطرناك است. گواه روشن بر اين كار آنكه شما فردا از آنها بخواهيد وارد جنگ شوند و از پشت سر به محمد حمله كنند، خواهيد ديد كه هرگز قبول نخواهند كرد و مطالبى پيش خواهند كشيد. سپس از آنجا به اردوگاه «غطفان» رفت و در آنجا با شيوه مخصوصى سخن را آغاز كرد. وى گفت: شما قبيله غطفان ريشه و اصل من هستيد. گمان نمىكنم مرا در گفتارم متهم كنيد؛ من با شما سخنى خواهم گفت، ولى تمنا دارم كه آن را با كسى بازگو نكنيد، همه او را به صداقت و دوستى پذيرفتند. سپس او مطلبى را كه به قريش گفته بود، به طور مشروح بازگفت و آنان را از عواقب كار بنى قريظه برحذر داشت و گفت: مبادا به خواهش آنها پاسخ مثبت بگوييد. وى مأموريت خود را به نحو احسن انجام داد، سپس مخفيانه به اردوگاه مسلمانان آمد. اين شايعه را كه يهوديان بنى قريظه مىخواهند از نيروهاى عرب گروگان بگيرند و آنها را تحويل مسلمانان بدهند، در ميان ارتش اسلام پخش كرد. البته منظور از پخش شايعه اين بود كه مطلب از كرانههاى خندق تجاوز كرده و به گوش لشكر عرب برسد.
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕ابو سفيان، شب شنبه تصميم گرفت كه كار را يك سره سازد. از اينرو، سران قريش و غطفان، نمايندگانى به دژ «بنى قريظه» اعزام كرده و به آنها گفتند: اينجا منطقه زندگى ما نيست، چارپايان ما دستخوش هلاك شدهاند، شما فردا از پشت سر حمله كنيد، تا كار را يكسره سازيم. فرمانده «بنى قريظه» در پاسخ نمايندگان احزاب گفت: فردا روز شنبه است و ما ملت يهود در چنين روزى دست به هيچ كارى نمىزنيم، زيرا گروهى از گذشتگان ما در چنين روزى دست به كار زدند و گرفتار عذاب الهى شدند. علاوه بر اين ما در صورتى اقدام به جنگ مىكنيم كه عدهاى از بزرگان احزاب، به عنوان گروگان در دژ ما باشند، تا شما براى نجات آنها تا آخرين نفس جنگ كنيد و ما را در ميان كار تنها نگذاريد. نمايندگان قريش بازگشتند و مطالب را به سمع سران احزاب رسانيدند. همگى گفتند: دلسوزى «نعيم» درست بوده و «بنى قريظه» مىخواهند با ما از در حيله وارد شوند. بار ديگر نمايندگان قريش با سران بنى قريظه تماس گرفتند و گفتند: اين مطلب كه ما اشراف خود را گروگان بدهيم عملى نيست؛ حتى ما حاضر نيستيم يك نفر را در اختيار شما بگذاريم. اگر شما مايليد، فردا حمله كنيد و ما شما را يارى مىكنيم. سخنان نمايندگان، آن هم با اين لحن كه ما حتى يك نفر هم گروگان در اختيار شما نمىگذاريم، ترديدى در صدق گفتار نعيم براى بنى قريظه نگذاشت و همگى گفتند: حق همان است كه نعيم مىگفت. قريش مآلانديش است، اگر خود را در اين جنگ موفق و پيروز نديد، راه خود را پيش خواهد گرفت و ما را در چنگال مسلمانان رها خواهد كرد. »
📚سيرۀ ابن هشام، ج 2، ص 229-231 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 242-243.
👌می بینیم که نعیم بن مسعود به زیبایی ، مطابق با راهنمایی پیامبر ص ، از عملیات فریب و خدعه استفاده می کند و اتحاد دشمن خونخوار را در هم می شکند .
❕با توجه به آن که نبرد در اسلام دفاعی است ، چنان که در ذیل توضیح داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3421
👌جواز خدعه و فریب ، تنها در برابر دشمن جانی و مهاجمی ، مصداق پیدا می کند که قصد نابود سازی افراد مسلمین و به تاراج بردن اموال آنان را دارند ، در چنین حالتی می توان با خدعه و فریب ، او را به عقب راند و از کشتار و تاراج وسیع او جلوگیری نمود ، چنین خدعه و نیرنگی ، مورد تایید و تاکید عقلای عالم می باشد .
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
#پاسخی_به_معاندین_که_مدعی_تناقض_گویی_ما_شده_اند
🤔#پرسش
❔آخوند شیاد حوزه علمیه به شیکترین شکل ممکن نشان داده که کل مناقشاتش در مورد صحت و ضعف روایات، هیاهویی بر سر هیچ است و در عمل، خودش هرجا که نفعش اقتضا کند روایتی را ضعیف یا تقیه معرفی میکند و بالعکس!
به عنوان مثال در بحث محدودیت نگاه مالک به کنیز شوهردارش، چون نفعش اقتضا میکند به روایتی از قرب الاسناد استناد میکند که بر طبق آن، از زیر ناف تا زانوی کنیز، جزو عورت کنیز محسوب شده و مالک کنیز حق ندارد به آن نظر کند
اما در جای دیگر میگوید: در اسلام حد عورت کنیز از زیر ناف تا زانو نیست و ملحدینی که حد عورت کنیز در اسلام را از زیر ناف تا زانو معرفی میکنند بیسوادی بیش نیستند . چرا که روایت مذکور ضعیف بوده و اساساً امام تقیه کرده
به راستی که دروغگو کم حافظه است ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌معاندین جیره خوار با تقطیع پاسخهای ما و تناقض تراشی ، در صدد خوش رقصی در برابر اربابان آمریکایی و اسرائیلی خود هستند تا اندک جیره بیشتری از دست آنان ارتزاق کنند ، که نمونه این تقطیع و تدلیس ، در مطلب فوق نمایان است .
❕در مباحث گذشته ، دو بحث مورد توجه ما قرار گرفته است ؛
1⃣ما در گذشته یاد آور شدیم که مقصود از « عورت » که پوشاندن آن حتی در برابر محارم ، لازم است ، شامل « قبل و دبر در زن و قبل و دبر و بیضتان در مرد » می شود ، آن هم به حسب روایات متعددی که در این زمینه از اهلبیت ع داریم ؛
📚وسائل الشیعه ج 2 ص 34 باب 4
❕و مرحوم صاحب عروه و فقهایی که بر عروه تعلیقه زده اند ، همین قول را پسندیده اند ؛ « العوره فی الرجل القبل و البیضتان و الدبر ، و فی المراه القبل و الدبر »
📚العروه مع التعلیقات ، ج 1 ص 138
❕نقلی هم که عورت را ما بین ناف و زانو می داند ، از روی تقیه و موافق با عقاید اهلسنت ، صادر شده است و راوی روایت هم ، فردی سنی مسلک است ؛
📚الحدائق الناضره ، ج 7 ص 7
2⃣اگر ارباب ، کنیز خود را به عقد دیگری در آورد ، دیگر حق ندارد که به بدن کنیز نگاه کند و با او معامله همسری کند و با نگاه به او یا لمس او ، از او لذت ببرد .
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕راوی می گوید ؛
« به امام صادق ع گفتم ؛
« اگر انسان كنيز خود را با غلام خود تزويج كند، آيا كنيز او مى تواند مانند سابق به خدمات ارباب قيام كند و اندام عريان ارباب را ( بشويد ) ؟ و يا ارباب مى تواند مانند سابق بدن عريان كنيز را ببيند؟ امام صادق ع اظهار كراهت كرد »
« سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُزَوِّجُ مَمْلُوكَتَهُ عَبْدَهُ أَ تُقَوَّمُ عَلَيْهِ كَمَا كَانَتْ تُقَوَّمُ فَتَرَاهُ مُنْكَشِفاً أَوْ يَرَاهَا عَلَى تِلْكَ الْحَالِ فَكَرِهَ ذَلِك »
📚الکافی ج 5 ص 480
❕در روایت دیگر فرمود ؛
« ارباب حق لمس کنیز را دیگر ندارد » « لا ینبغی له ان یمسها »
📚التهذیب ، ج 7 ص 457
❕همینطور در روایات دیگر ، تصریح شده است که تمام بدن زن نامحرم ، چه زن آزاد و چه کنیز ، پوشاندن آن لازم است ، که طبیعتا غیر محرمشان ، حق نگاه به اندام و بدن آنها را ندارند ، در ذیل توضیح داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/1830
❕این دو مقدمه و دو مطلب مسلم در فقه شیعه است ، حال به بررسی ادعای معاند می پردازیم . در روایتی از امام باقر ع آمده است ؛
« زمانی که مرد ، کنیزش را به ازدواج دیگری در می آورد ، به عورت او نباید نگاه کند ، و عورت ما بین ناف تا زانو است »
« إِذَا زَوَّجَ الرَّجُلُ أَمَتَهُ فَلَا يَنْظُرَنَّ إِلَى عَوْرَتِهَا وَ الْعَوْرَةُ مَا بَيْنَ السُّرَّةِ وَ الرُّكْبَةِ »
📚قرب الاسناد ص 49 _ وسائل الشیعه ، ج 21 ص 148
❕در این روایت دو حکم بیان شده است ؛
1⃣مالک دیگر حق نگاه کردن به کنیز شوهر دار خود را ندارد ، چرا که کنیز به او نامحرم است .
2⃣حد عورت ، ما بین ناف تا زانو است .
❕فراز اول روایت ، مورد قبول ما و موافق روایات ما است ، زیرا ارباب حق نگاه به بدن کنیز شوهر دار خود را ندارد ، چه عورت باشد ، چه ناف و زانو و سایر نقاط بدنش ، لذا ما در گذشته به این روایت در موضوع « ممنوعیت نگاه ارباب به کنیز ازدواج کرده » ، استناد کرده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/2365
2⃣بخش دوم روایت در موضوع حد عورت است ، که این بخش موافق روایات ما نیست ، و ما گفتیم که مطابق تقیه و موافق روایات اهلسنت صادر شده است ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3699
❕بنابراین استدلال ما به این روایت ، در یک موضوع نبوده است ، تا تناقض گویی در کلام ما رخ داده باشد ، بلکه در دو موضوع بوده است ، آنجایی که بحث ممنوعیت و نامحرم بودن ارباب به کنیز ازدواج کرده و نظر و نگاه به بدنش را مطرح می کند ، مورد قبول ما و موافق روایات ما است ، لذا به فراز ممنوعیت استدلال کرده ایم ، و آنجایی که بحث حد عورت را بیان می کند ، خلاف روایات ما است و گفته ایم این فراز از روی تقیه صادر شده است .
معاندین بیسواد نمی دانند که برای تحققق تناقض در کلام ، وحدت موضوع شرط است ، چنان که منطقیین می گویند ؛
« در تناقض، هشت وحدت شرط دان ، وحدت «موضوع» و «محمول» و «مكان» ، وحدت «شرط» و «اضافه»، «جزء و كلّ» «قوه» و «فعل» است در آخر «زمان» »
📚فلسفه اسلامی و اصول دیالک تیک ، سبحانی ، ص 110
👌و در بحث ما و روایت مورد نظر ، وحدت موضوع نبوده است ، دو موضوع مد نظر بوده و مورد بحث واقع شده است ، اما معاندین با تدلیس و تقطیع ، وانمود می کنند که یک موضوع بوده و تضاد و تناقض در کلام ما رخ داده است و با آب و تاب و فحاشی این مساله را در کانالهای خود مطرح می کنند ، غافل از آنکه راه به جایی نمی برند .
❕معاند مدلس ، مدعی شده است که در گذشته نیز ما دچار دروغگویی و عوام فریبی شده ایم و مچ ما را گرفته است ، در حالی که همان موقع که اشکال مورد نظر را مطرح کرد ، پاسخش را دادیم ، اما چه کنیم که نانش در مفت خوری و دروغ گویی و خوش رقصی در برابر اربابان است و چاره ای جز این تقطیع و وارونه جلوه دادن مطالب ندارد ، در ذیل بخوانید ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3620
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
🧐پرسش
❗️استیون هاوکینگ: این سوال که «آیا خدا جهان را خلق کرده» سوالی بی معنیست؛ چرا که اساساً زمانی قبل از بیگ بنگ وجود نداشته که خدا بخواهد جهانی را خلق کند! درست مانند کسی که میپرسد «لبه زمین کجاست؟!»؛ حال آنکه اساساً زمین گرد است و لبه ندارد!
💠پاسخ را در ذیل بخوانید 💠
https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3720
#پاسخی_به_هاوکینگ_در_مورد_خلقت_جهان_توسط_خداوند
🤔#پرسش
❔استیون هاوکینگ: این سوال که «آیا خدا جهان را خلق کرده» سوالی بی معنیست؛ چرا که اساساً زمانی قبل از بیگ بنگ وجود نداشته که خدا بخواهد جهانی را خلق کند! درست مانند کسی که میپرسد «لبه زمین کجاست؟!»؛ حال آنکه اساساً زمین گرد است و لبه ندارد!
برخی از مسلمین علاقه مند به فلسفه سعی کردهاند با این توجیه که «خدا فرای از زمان و مکان است» بگویند مسئله عدم وجود زمان قبل از بیگ بنگ، خدشهای به آفریننده بودن خدا وارد نمیکند!». در پاسخ میگوییم: متاسفانه بیسوادی محمد در قرآن کارتان را خراب کرده، چرا که او دقیقا به تقلید از کتب یهود و مسیحیت، در توصیف نحوه خلقت جهان گفته که الله جهان را در ۶ روز خلق کرده! (یعنی برای قبل بیگ بنگ قائل به زمان شده!):
▪️آیه ۳۸ سوره ق: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» ← «ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريديم » ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌چه ارتباطی بین عدم وجود زمان و شب و روز قبل از بیگ بنگ و خالقیت خداوند وجود دارد تا بتوان عدم وجود زمان را دلیلی بر عدم خالقیت خداوند دانست ؟
❕زمان و مکان و عالم هستی وجود نداشت و توسط خداوندی که ما فوق زمان و مکان است ، از نیستی به هستی آمد و آفریده شد ، این سخن چه اشکالی دارد ❗️
👌پرودگار ما خالق زمان و مکان و شب و روز و پدید آورنده آن است و محدود به زمان و مکان نیست تا کسی بخواهد این مساله را دلیلی بر نفی خالقیت او بگیرد .
❕امام صادق عليه السلام فرمود ؛
« خداوند والا و بلند مرتبه، با زمان و مكان و با حركت و جابه جايى و سكون، وصف نمى شود؛ بلكه او آفريدگار زمان و مكان و حركت و سكون است. خدا از آنچه مى گويند، برترىِ سترگى دارد. »
« إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُوصَفُ بِزَمانٍ ولا مَكانٍ ولا حَرَكَةٍ ولَا انتِقالٍ ولا سُكونٍ، بَل هُوَ خالِقُ الزَّمانِ وَالمَكانِ وَالحَرَكَةِ وَالسُّكونِ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَقولونَ عُلُوّا كَبيرا »
📚امالی صدوق ، ص 279 _ توحید صدوق ص 184
❕و در نقل دیگر فرمودند ؛
«إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يُوصَف ُبِمَكانٍ وَ لاٰ يَجْري عَلَيْهِ زَمٰانٌ » «خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او حاکم نیست »
📚توحید صدوق ص 175
❕امام على عليه السلام در پاسخ به اين سخن كه خداوندگار ما پيش از آن كه آسمانى و زمينى بيافريند، كجا بود؟ فرمود ؛
«كجا ، پرسش از مكان است، حال آن كه خدا بود و مكانى نبود. »
« لَمّا قيلَ لَهُ: أَينَ كانَ رَبُّنا قَبلَ أَن يَخلُقَ سَماءً و أَرضا؟: «أَينَ» سُؤالٌ عَن مَكانٍ، وكانَ اللّهُ ولا مَكان »
📚الكافي: ج 1 ص 90 ح 5، التوحيد: ص 175
❕امام كاظم عليه السلام فرمود ؛
« خداوند والا و بلند پايه، همواره بى زمان و بى مكان بوده است و او اكنون همان سان است كه بود؛ جايى از او تهى نيست و مكانى او را [از مكانى ديگر] باز نمى دارد و در مكانى فرو نمى آيد. »
« إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى كانَ لَم يَزَل بِلا زَمانٍ ولا مَكانٍ، وهُوَ الآنَ كَما كانَ لا يَخلو مِنهُ مَكانٌ، ولا يَشغَلُ بِهِ مَكانٌ، ولا يَحُلُّ في مَكان »
📚التوحيد: ص 178 ح 12 _ بحار الأنوار ، ج 3 ص 327 ح 27.
❕بر همین اساس ، در کتاب « اعتقاد ما » می خوانیم ؛
« ما معتقديم ، او وجودى است بى نهايت از هر نظر ، از نظر علم و قدرت، حيات ابديّت و ازليّت و به همين دليل در زمان و مكان نمى گنجد، چرا كه زمان و مكان هر چه باشد محدود است، ولى در عين حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چرا كه فوق زمان و مكان است.
👌«وَ هُوَ الَّذى فِى السماءِ اله وَ فِى الارْضِ اله وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليم؛ او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است». ( زخرف 84 ) «وَهُوَ مَعَكُمْ ايْنَما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلونَ بَصير؛ او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست». ( حدید 4 )
👌آرى او به ما از ما نزديكتر است، او در درون جان ماست و او در همه جاست، و در عين حال مكانى ندارد: «وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛ و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم»! ( ق 16 )
❕«هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىءٍ عَليم » « اوست آغاز و پايان، و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست». ( حدید 3 )
📚اعتقاد ما ، مکارم شیرازی ، ص 15
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕در رابطه با خلقت آسمانها و زمین هم ، خداوند در آیاتی تصریح می کند که این خلقت در شش روز و شش دوره بوده است و می فرماید ؛
« إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْش »
« پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت » ( اعراف 54 )
❕بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ، ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، « ما بينهما » (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است .
( آيه 3 يونس و 7 هود و 59 فرقان و 4 سجده و 38 ق و 4 حديد. )
❔در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد ❗️
👌ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه « يوم » (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى شود كه « يوم » به معنى « يك دوران » به كار مى رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان مى دهد يكى از معانى « يوم » همان « دوران » است فراوان مى باشد ؛
1⃣ در قرآن صدها بار كلمه يوم و ايام به كار رفته است، و در بسيارى از موارد به معنى شبانه روزى معمول نيست، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به « يَوْمَ الْقِيامَةِ » نشان مى دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان « روز قيامت » شمرده شده است، از پاره اى از آيات قرآن استفاده مى شود كه روز رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى كشد (سوره معارج آيه 4) .
2⃣ در متن كتب لغت نيز مى خوانيم كه « يوم » گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار بوده باشد .
« راغب در مفردات مى گويد: اليوم يعبر به عن وقت طلوع الشمس الى غروبها و قد يعبر به عن مدة من الزمان اى مدة كانت »
📚مفردات الفاظ القرآن ، ماده یوم ، ص 894
3⃣ در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه « يوم » به معنى دوران بسيار آمده است، چنان كه امير مؤمنان على ع در نهج البلاغه مى فرمايد ؛
« الدهر يومان يوم لك و يوم عليك » « دنيا براى تو دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو »
📚نهج البلاغه ، نامه 72
4⃣در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز مى خوانيم كه امام ع فرمود ؛
« فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ يعنى فى ستة اوقات » « شش روز يعنى شش وقت و دوران »
📚تفسیر قمی ج 1 ص 236 _ تفسیر البرهان ، ج 2 ص 559
5⃣در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم و معادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده مى شود، مثلا مىگوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى شود.
👌يا اينكه مى گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى گردد.
❕از مجموع بحث فوق چنين « نتيجه » مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است .
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕در اينجا سؤال ديگرى نيز مطرح مى شود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهايى كه دارد مى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد؟
👌پاسخ اين سؤال را از يك نكته مى توان دريافت و آن اينكه آفرينش اگر در يك لحظه مى بود، كمتر مى توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه در مراحل مختلف، و چهره هاى گوناگون، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنترى براى شناسايى آفريدگار خواهد بود، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مى شد، آن قدر نمى توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه، هر روز در مرحله اى، و هر ماه به شكلى، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه هاى تازه اى از عظمت آفريدگار بدست دهد.
📚تفسیر نمونه ج 6 ص 203
❕بر همین اساس امام رضا ع فرمود ؛
« آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، هرچند مى توانست آنها را در چشم بر هم زدنى بيافريند؛ امّا آنها را در شش روز آفريد تا آنچه را از آنها مى آفريند، تدريجاً به فرشتگان بنماياند، و فرشتگان از طريق پيدايش آنچه پديد مى آيد، تدريجاً به قدرت خداوندِ بلندنام پى ببرند».
« كانَ قادِراً عَلى أن يَخلُقَها في طَرفَةِ عَينٍ، ولكِنَّهُ عز و جل خَلَقَها في سِتَّةِ أيّامٍ؛ لِيُظهِرَ لِلمَلائِكَةِ ما يَخلُقُهُ مِنها شَيئاً بَعدَ شَيءٍ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما يُحدَثُ عَلى اللَّهِ تَعالى ذِكرُهُ مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ »
📚التوحيد: ص 320 ح 2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 1 ص 134 ح 33، الاحتجاج: ج 2 ص 393 ح 302،
❕و علی ع فرمود ؛
«خداوند ، قوانين اديان و آيات احكام را در اوقاتى مختلف فرو فرستاد، همچنان كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد. اگر مى خواست كه آنها را در كمتر از چشم به هم زدنى بيافريند، هر آينه مى آفريد؛ امّا او درنگ كردن و مدارا نمودن [خويش] را نمونه اى براى امينان خود و تأكيد حجّتش بر بندگان قرار داد. »
« إنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ وآياتِ الفَرائِضِ في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ، كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ وَالمُداراةَ مِثالًا لِامَنائِهِ، وإيجاباً لِلحُجَّةِ عَلى خَلقِه »
📚الاحتجاج ، ج 1 ص 254
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
#مقبره_علی_علیه_السلام_در_مزار_شریف_افغانستان
🤔#پرسش
❔آیا میدانید مزار شریف کجاست ؟ بله در افغانستان است سؤال دوم چرا اسم مزار شریف را بر این شهر گذاشتهاند؟ چون علی ابن ابیطالب در آنجا دفن شده است. لذا به مزار ایشان مزار شریف میگویند و اسم این شهر را به همین نام قرار دادند ❗️❗️
💠#پاسخ💠
❕در ذیل مفصل توضیح داده ایم که جسد مطهر امیر مومنان علیه السلام ، در نجف ، در جایگاه کنونی که به عنوان مرقد علی ع ، شناخته می شود ، به خاک سپرده شده است و همانجا مرقد ایشان می باشد ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/3173
❕بر همین اساس ، علامه مجلسی می نویسد ؛
« بدان كه در برخى زمانها بين مخالفان در جاى قبر شريف آن حضرت اختلاف بود. عدّه اى معتقد بوده اند كه آن حضرت در صحن مسجد كوفه مدفون است و عدهاى گفته اند در دارالحكومه دفن شده است. نيز گفته اند كه امام حسن عليه السلام او را به مدينه برده و در بقيع دفن كرده است. برخى از جاهلان شيعه هم او را در آرامگاهى در كَرْخ زيارت مى كردند.
👌اجماع شيعه بر آن است كه آن حضرت در غَرى ( نجف ) در جايگاهى كه ميان عام و خاص معروف است، دفن شده و اين نزد شيعه از متواتره است و نسل در نسل از ائمّه دين عليهم السلام آن را روايت كرده اند. سبب اين اختلاف هم پنهان داشتن قبر آن حضرت از بيم خوارج و منافقان بوده است و جاى قبر را جز شيعيان خاصْ كسى نمى شناخت، تا آن كه در زمان سَفّاح، امام صادق عليه السلام وارد حيره شد و قبر آن حضرت را براى پيروان او آشكار ساخت. از آن روز تاكنون همه شيعيانْ او را در همين مكان زيارت مى كنند. عبد الكريم بن احمد بن طاووس، كتابى در تعيين جايگاه قبر آن حضرت نوشته و گفته هاى مخالفان را رد كرده است. نام كتاب را فرحة الغرىّ ناميده و در آن اخبار متواترى را آورده است كه ما در ابو اب مختلف كتاب خود آن را پراكنديم. »
« ... قد اجتمعت الشيعة على أنه ع مدفون بالغري في الموضع المعروف عند الخاص و العام و هو عندهم من المتواترات رووه خلفا عن سلف إلى أئمة الدين صلوات الله عليهم أجمعين ...»
📚بحار الانوار ج 42 ص 337
❕در مزار شريف مقبرهاى است كه به نام امام على عليه السّلام ساخته شده، و مردم عوام (شيعه و سنى) از راههاى دور و نزديك به زيارت آن مىروند و آن را به نام سخى (امام على) زيارت مىكنند. مىگويند در گذشته فردى به نام «سيد على» در اين مكان مدفون بوده و مردم ازسر اعتقاد به زيارت وى مىرفتهاند، تا اينكه بارگاه و مقبرهاى به نام امام على بر روى آن قبر ساختند.
📚شیعیان افغانستان ص 380
❕واقعيت اين است كه مزار شريف ، مرقد يكى از سادات، يعنى يكى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السّلام بوده كه به نه واسطه به آن حضرت پيوند داشته و مدتى در خطۀ بلخ حاكم بوده است « ابى الحسن على بن ابى طالب بن عبيد الله بن على بن حسن بن حسين بن جعفر بن عبيد اللّه بن حسين اصغر بن على بن الحسن السبط عليه السّلام »
📚انساب آل ابى طالب، به نقل از: ريحانة الادب، ج 8، ص 127؛ آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، ص 77.
❕که به خاطر اشتراکی در لقب و اسم و کنیه و اسم پدر به امیر مومنان علی ع ، داشته است ، برای مردم اشتباه شده است که مرقد او ، مرقد علی ع است ؛
« الاشتراك في اللقب و الاسم و الكنية و اسم الأب أوجب اشتباه عوام الناس في نسبتهم له إلى أمير المؤمنين ع »
📚الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 2، ص: 376
❕بر همین اساس ، در کتاب اعیان الشیعه چنین آمده است ؛
«علامه بزرگوار ابو الحسن على ابن ابى طالب از علماى برجسته اماميه است و تأليفاتى نيز دارد. در لوح مزار او اين عبارت آمده است: ان هذا قبر امير المؤمنين ابى الحسن على بن ابى طالب بن عبيد اللّه بن على بن الحسن بن الحسين بن جعفر بن عبيد اللّه بن الحسين الاصغر بن على بن الحسن السبط ابن امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع).
❕لقب امير المؤمنين را شايد بدان جهت آورده اند كه سادات و علويان در بلخ داراى تشكيلات دفترى بودند و ابو الحسن على بن ابى طالب حسينى بلخى سمت نقابت سادات و علويان را به عهده داشت، لذا به او نسبت امير المؤمنين داده اند، و عوام الناس مزار اين عالم بزرگوار را با مزار امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) اشتباه كرده اند».
📚اعيان الشيعة، ج 3، ص 40.
❕صاحب كتاب اختران تابناك نیز چنین مى نويسد ؛
«روضه مبارك بلخ يكى از اولاد و احفاد امام چهارم حضرت زين العابدين على بن الحسين (ع) را در خود جاى داده است. او از فرمانروايان نواحى بلخ بود و در ضمن نقابت سادات را نيز به عهده داشت، صوفيان قديم و عوام امّت گمان كرده اند كه آن بارگاه حضرت على بن ابى طالب (ع) است.»
📚اختران تابناك، ج 2، ص 520
🔸ادامه 👇
❕در کتاب « تاریخ علمای بلخ » هم به این نکته تصریح شده و می نویسد ؛
«يكى از خدماتى كه در دوران تيموريان صورت گرفت، بناى مزار ابو الحسن على بن ابى طالب بن عبيد اللّه بن على بن حسن بن حسين بن جعفر بن عبيد اللّه بن حسين الاصغر بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (ع) است. »
📚تاريخ علماى بلخ، ج1، ص: 39
❕جای تعجب است که برخی معتقدند که امام صادق ع به ابومسلم خراسانی امر کرد که جسد مطهر علی ع را نجف خارج کند و به بلخ در مزار شریف منتقل کند و ابو مسلم هم چنین کرد ، چنان که این نکته را مرحوم آقا بزرگ تهرانی از آنان نقل می کند ؛
« حمل الصندوق الى بلخ في المزار الشريف و أن النقل كان بأمر ابى مسلم الخراساني »
📚الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 26 ص 140
❕در حالی که چنین جریانی در هیچ یک از کتابهای مستند و تاریخی شیعه و سنی و روایات معصومین علیهم السلام گزارش نشده است و به تعبیر مرحوم آقا بزرگ تهرانی از اباطیل و اساطیر ، محسوب می شود ؛
📚همان مدرک
👌و امام صادق ع ، ابو مسلم خراسانی جانی را دشمن خود می دانسته است ، چگونه معقول است که این ماموریت را به او واگذار کرده باشد ❗️
❕« راوی می گوید نزد امام صادق (ع) بودم، پيك ابو مسلم خراسانى آمد، امام ع فرمود : نامه ات جواب ندارد ، برو بيرون »
« كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا »
📚الکافی ج 8 ص 274
❕در نقل دیگر آمده است که امام ع ، نامه ابومسلم را آتش کرد و گفت این پاسخ نامه اوست ؛ «فَبَدَأَ بِجَعْفَرٍ فَلَمَّا قَرَأَ الْكِتَابَ أَحْرَقَهُ وَ قَالَ هَذَا الْجَوَاب »
📚مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 229
❕و در نقل دیگر آمده است که امام ع خطاب به ابومسلم فرمود ؛
« نه تو از مردان منی و نه زمانه ، زمانه من است » « ما انت من رجالی و لا الزمان ، زمانی »
📚الملل و النحل ، شهرستاني: ج 1 ص 142
❕امام صادق ع صراحتا تصریح می کند که هیچ ارتباطی با ابومسلم ندارد ، چرا که ابو مسلم از جانیان و خونریزیان سفاک زمان خود بوده است تا جایی که مورخان مىنويسند ؛
« تعداد كسانى كه ابومسلم در دوران حكومت خود به قتل رساند، بالغ بر ششصد هزار نفر بود »
📚 البداية والنهاية، ج 10، ص 72 _ وفيات الأعيان، تحقيق: دكتر احسان عباس، ج 3، ص 148 _ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 476 _ تاريخ الأمم والملوك، ج 9، ص 167.
👌 ابو مسلم خود به اين جنايات اقرار مىكرد ، هنگامى كه از ناحيۀ منصور بيمناك شد، طى نامهاى به وى نوشت ؛
«برادرت (سفاح) به من دستور داد كه شمشير بكشم، به مجرد سوء ظنّ دستگير كنم، به بهانۀ كوچكترين اتهامى به قتل برسانم، هيچگونه عذرى را نپذيرم. من نيز به دستور وى بسيارى از حرمتها را كه خدا حفظ آنها را لازم شمرده بود هتك كردم، بسيارى از خونها را كه خدا حرمتشان را واجب كرده بود بر زمين ريختم، حكومت را از اهل آن ستاندم و درجاى ديگر نهادم...».
📚الإمام الصادق والمذاهب الأربعة، ص 533 _ تاريخ بغداد، ج 10، ص 208.
❕لذا امام رضا ع تصریح کرد که ابو مسلم خراسانی ، از دشمنان بارز اهلبیت ع بوده است ، چنان که راوی می گوید ؛
« نشسته بودم نزد حضرت امام رضا عليه السّلام با جماعتى از اصحاب آن حضرت كه محمد بن ابى عمير آمد و سلام كرد و نشست و بعد از آن گفت: يا بن رسول اللّه، خداى تعالى مرا فداى تو گرداند چه مى فرمائيد درباره ابو مسلم مروزى كه خروج كرد در زمان دولت و سلطنت مروان بن محمد بن مروان ... آن حضرت فرمود ؛
« نام او در آن نامه اى است كه نام دشمنان ما در آن نامه است از بنى اميه و غير ايشان. »
❕ محمد بن ابى عمير گفت قومى از مخالفان شما مى گويند كه او شيعه شما بود؟ آن حضرت فرمود ؛
« دروغ گفتند و فجور ورزيدند كه لعنت خداى بر ايشان باد! به درستى كه ابو مسلم سخت عناد بود بر ما و بر شيعه ما؛ پس هر كس دوست دارد او را، به تحقيق كه ما را دشمن داشته و هر كس قبول كند او را، به تحقيق كه ما را رد كرده است و هر كسى كه مدح گويد او را، به تحقيق كه ما را رد كرده است و هر كسى كه مدح گويد او را، به تحقيق كه ما را مذمت كرده باشد؛ اى پسر ابى عمير! هر آن كس كه خواهد از شيعه ما باشد مى بايد كه تبرّی و بيزارى نمايد از ابو مسلم و هر آن كس كه از او تبرّی نكند از شيعه ما نيست و بيزاريم ما از آن كس در دنيا و آخرت. » « ... کان شدید العناد علینا و علی شیعتنا فمن احبّه فقد ابغضنا و من قبل منه فقد ردّ علينا و من مدحه فقد ذمّنا يا ابن ابى عمير، من اراد ان يكون من شيعتنا فليبرأ منه و من لم يبرأ منه فليس منّا و نحن منه براء فى الدنيا و الآخرة»
📚حدیقه الشیعه ، مقدس اردبیلی ، ج 2 ص 739 _ مستدرکات رجال الحدیث ، ج 8 ص 452
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
کلیپی از یک جوان مسیحی منتشر می شود که مدعی است در قرآن پنح غلط علمی وجود دارد که یکی از آنها این است که قرآن می گوید آبزیان برای شما حلال شده است ، در حالی که در میان آبزیان صد نوع موجودات یافت شده است که خوردن آنها ، جان انسان را می گیرد و انسان می میرد ، با این وجود چگونه قرآن می گوید هر چه در دریا است برای ما حلال است ❗️❗️
👌پاسخ را در ذیل بخوانید ؛
https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3726
#پاسخ_به_اشکالات_معاند_مسیحی_و_حلال_بودن_آبزیان_در_قرآن
🤔#پرسش
❔کلیپی از یک جوان مسیحی منتشر می شود که مدعی است در قرآن پنح غلط علمی وجود دارد که یکی از آنها این است که قرآن می گوید آبزیان برای شما حلال شده است ، در حالی که در میان آبزیان صد نوع موجودات یافت شده است که خوردن آنها ، جان انسان را می گیرد و انسان می میرد ، با این وجود چگونه قرآن می گوید هر چه در دریا است برای ما حلال است ❗️❗️
💠#پاسخ💠
❕استناد معاند مسیحی به آیه ذیل است که می فرماید ؛
« أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ » « صيد دريا و طعام آن براى شما حلال است تا شما و مسافران از آن بهره مند شويد » ( مائده 96 )
❕خداوند در این آیه نمی گوید تمام آنچه در دریا است ، خوردنش برای انسان حلال است ، مثلا نمی گوید « احل لکم کل صید البحر » « تمام صیدهای دریایی برایتان حلال است »
👌بلکه می گوید صید دریا برایتان حلال است ، اما آیا تمام انواع صید دریایی حلال است ، یا بعض آن ؟ قرآن در این زمینه سکوت می کند و مطلب را مجمل بیان کرده و شرح و تفصیل بیشتر را به سنت و بیانات پیامبر گرامی و امامان علیهم السلام واگذار می کند و می فرماید ؛
« أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ » « ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند. » ( نحل 44 )
❕و می فرماید ؛
« وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » « ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها تبيين كنى و مايه هدايت و رحمت است براى گروهى كه ايمان دارند. » ( نحل 64 )
❕پیامبر گرامی و امامان ع ، آیه مذکور را شرح داده اند و تصریح کرده اند که تمام انواع صید دریایی حلال نیست ، بلکه از میان انواع آبزیان دریایی ، تنها ماهیانی یا آبزیانی که در حکم ماهی هستند ، حلال اند ، آن هم نه تمام انواع ماهی ، بلکه تنها ماهیانی خوردنشان حلال است که پولک داشته باشند ، چنان که امام صادق ع فرمود ؛
« خورده نشود از جانوران دريا جز آنچه پولك دارد و امام ع ناپسند داشت سنگ پشت و خرچنگ و جرّى و آنچه درون صدف باشد و آنچه هم جنس آن است. »
« لَا يُؤْكَلُ مِنْ دَوَابِّ الْبَحْرِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ قِشْرٌ وَ كَرِهَ السُّلَحْفَاةَ وَ السَّرَطَانَ وَ الْجِرِّيَّ وَ مَا كَانَ فِي الْأَصْدَافِ وَ مَا جَانَسَ ذَلِك »
📚دعائم الاسلام ، ج 2 ص 125 _ بحار الانوار ج 62 ص 195
❕و فرمود ؛
« آنچه روا است خوردنش از شكار دريا از انواع ماهى كه پولك دارند خوردنشان حلال است و هر آنچه پولك ندارند خوردنش حرام است »
«مَا يَجُوزُ أَكْلُهُ مِنْ صَيْدِ الْبَحْرِ مِنْ صُنُوفِ السَّمَكِ مَا كَانَ لَهُ قُشُورٌ فَحَلَالٌ أَكْلُهُ وَ مَا لَمْ يَكُنْ لَهُ قُشُورٌ فَحَرَامٌ أَكْلُه »
📚تحف العقول ص 338
❕على عليه السّلام استر رسول خدا ص را سوار ميشد و به بازار ماهى فروشان ميرفت و ميفرمود ؛ « نخوريد و نفروشيد آنچه پولك ندارد. »
«انَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَرْكَبُ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ يَمُرُّ بِسُوقِ الْحِيتَانِ فَيَقُولُ أَلَا لَا تَأْكُلُوا وَ لَا تَبِيعُوا مَا لَمْ يَكُنْ لَهُ قِشْرٌ »
📚المحاسن ج 2 ص 477
❕بنابراین ، تمام آنچه در دریا است ، خوردنش برای انسان حلال نیست تا شما اشکال کنید که چرا خداوند ، آبزیان مضر را بر انسان حلال کرده است ، خداوند هیچ چیز مضری را حلال نکرده است تا انسان با خوردن آن ، به مرگ نزدیک شود ، چنان که می فرماید ؛
« خود را با دست خود به هلاکت نیفکنید » « لَاتُلْقُوا بِايْديِكُمْ الَى التَّهْلُكَة » ( بقره 195 )
❕بلکه هر آنچه که مایه ضرر به نفس و جان است ، در اسلام حرام است ، چنان که امام رضا ع فرمود ؛
« هر آنچه در آن فساد نهفته شده و مایه ضرر برای جسم و نفس است حرام شمرده شده است» « َ كُلُّ أَمْرٍ يَكُونُ فِيهِ الْفَسَادُ مِمَّا قَدْ نُهِيَ عَنْه ... َ فَحَرَامٌ ضَارٌّ لِلْجِسْمِ وَ فَسَادٌ لِلنَّفْس »
📚بحار الانوار : ج 100 ص 51
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❔حال سوال ما از شما معاند مسیحی آن است که طبق تصریح عیسی مسیح ع ، تمام مندرجات تورات ، برای مسیحیان حجت است و باید به آن عمل کنند ، چنان که عیسی مسیح ع می گوید ؛
« گمان مبرید که آمده ام تا تورات و نوشته های پیامبران را نسخ کنم ، نیامده ام تا آنها را نسخ کنم ، بلکه آمده ام تا تحققشان بخشم »
📚انجیل متی فصل پنجم شماره 17
❕تورات خوردن تمام گوشت ها را بر انسان حلال کرده است ، جز گوشتی را که به چیز نجس برخورد کرده باشد ، چنان که می گوید ؛
« گوشتی را که به هر چیز نجس تر برسد ، ، نباید خورد ، باید آن را به آتش سوزانید ، ولی هر گوشت دیگری را همه اشخاص طاهر می توانند بخورند »
📚تورات ، لاویان ، فصل هفتم ، شماره 19
❔پاسخ شما نسبت به این فراز چیست که تمام انواع گوشت حیوانات اعم از پرندگان و آبزیان و ... را حلال می کند جز گوشت نجس را ❗️آیا اشکالی که به ما کردید به خودتان وارد نیست ❗️
👌یا می بینیم که انجیل می گوید عیسی مسیح ع از مروجان شراب خواری بوده است ، در حالی که مضرات شراب خوری ، مطلبی نیست که بر کسی پوشیده باشد .
❕مطابق انجیل ، عیسی ع روش نگه داری شراب را آموزش می داده است و می فرمود ؛
« شراب نو را در مشکهای کهنه نمی ریزند زیرا مشکها پاره می شوند و شراب میریزد و مشکها از بین می رود ، شراب نو را در مشکهای نو می ریزند تا هر دو محفوظ بماند »
📚انجیل متی فصل 9 شماره 17
❕و در انجيل يوحنّا تبديل شدن آب به شراب ناب را از نخستين معجزات مسيح معرّفى مى كند، آنجا كه مى گويد ؛
«عيسى و شاگردانش را نيز به عروسى دعوت كردند و چون شراب تمام شد مادر عيسى به او گفت شراب ندارند. (تا آنجا كه مى گويد) عيسى بديشان گفت: قدحها را از آب پر كنيد و آنها را لبريز كردند ، پس بديشان گفت: الان برداريد و به نزد رئيس مجلس ببريد پس بردند و چون رئيس مجلس آن آب را كه شراب گرديده بود بچشيد و ندانست كه از كجاست ليكن نوكران كه آب را چشيده بودند مى دانستند، رئيس مجلس داماد را مخاطب ساخته بدو گفت هر كسى شراب خوب را اوّل مى آورد چون مست شدند بدتر از آن را، ليكن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتى!! و اين ابتداى معجزاتى است كه از عيسى در «قاناى جليل» صادر گشت و جلال خود را ظاهر كرد و شاگردانش به او ايمان آوردند».
📚انجيل يوحنّا، فصل دوم، جمله هاى 2- 12.
❔اكنون اين پرسش پيش مى آيد مايعى كه آثار سوءِ آن بر جسم و جان انسان محسوس است و زيانهاى بهداشتى آن در تمام كتابهاى بهداشتى نوشته شده و از نظر مفاسد اخلاقى و اجتماعى نيز زيانهايى غير قابل انكار دارد و حتّى كسانى كه به آن آلوده هستند مانند معتادان به موادّ مخدر، در عين اينكه از اثر تخديرى آن لذّتى زودگذر مى برند به زيان آن معترفند، با اين حال چگونه مى توان پذيرفت پيامبرى كه راهنماى اخلاقى مردم است شرابسازى كند، سهل است، نخستين معجزه اش ساختن شراب باشد و او و شاگردانش در مجلس عمومى آنچنان ميگسارى كنند؟
❔آيا ممكن است كتابى كه محتويّاتش از اين قبيل است يك كتاب آسمانى و راهنماى بشر باشد؟
👌معاند مسیحی در ادامه سخنانش ، اشکالات دیگری را نیز نسبت به قرآن مطرح می کند که در گذشته پاسخ گفته ایم ؛
1⃣اشکال در مورد خروج منی از ما بین صلب و ترائب در سوره طارق که پاسخش را در ذیل داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3566
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3629
2⃣اشکال می کند که قرآن گفته است که تگرگ از کوهها ، فرود می آید ، در ذیل پاسخش را داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3178
3⃣اشکال می کند که قرآن گفته است همه چیز زوج آفریده شده اند ، در حالی که برخی از پدیده ها ، از قانون زوجیت خارجند ، در ذیل پاسخش را داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/3410
4⃣اشکال می کند که در قرآن آمده است که خورشید در چشمه ای فرو می رود ، در ذیل پاسخش را داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamaye_Behesht/2803
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
❕از اللهیاری پرسیده اند که چرا به انقلابیون ایران می گویی جماعت دجالیه ، می گوید چون در روایت آمده است که هر پرچمی که قبل قیام امام مهدی ع ، برافراشته شود ، باطل است و از دجال است .
👌در ذیل پاسخش را به طور مفصل داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3509
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3507
❕با مطالعه پاسخ فوق ، متوجه می شوید که این جماعت نو اخباریونی که در حال حاضر ظهور کرده اند و اللهیاری یکی از پرچمداران آنها است ، اندکی هم از اخبار و روایات نمی فهمند و با کژ فهمی و جمود فکری ، آبروی علمای بزرگ شیعه را که تکیه اصلیشان در فهم معارف دینی بر آیات و روایات بوده است را برده اند و آنان را بد نام کرده اند .
#توضیحی_در_مورد_بودن_عقل_زنان_در_جمال_و_زیبایی_آنها
#رابطه_زیبایی_چهره_با_عنایت_الهی
🤔#پرسش
❔خرد زنان در زیبایی آنهاست!!!
عُقولُ النِّساءِ في جَمالِهِنَّ ، و جَمالُ الرِّجالِ في عُقولِهِم .
خردِ زنان در زيبايى آنهاست و زيبايى مردان، در خردشان.
( معاني الأخبار : ۲۳۴/۱ )
2630.عنه عليه السلام : حُسْنُ وَجْهِ المؤمنِ مِن حُسنِ عِنايَةِ اللّه ِ بهِ .
2630.امام على عليه السلام : زيبايى رخسار مؤمن از حسن عنايت خداست به او.
کتاب : ميزان الحكمه نویسنده : المحمدي الري شهري، الشيخ محمد جلد : 2 صفحه 250
💠#پاسخ💠
👌روایتی است که در کتابهایی از علی ع نقل شده است که فرمود ؛
« عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم » « عقول زنان در جمال و زیبایی آنان است و جمال مردان ، در عقول آنها است »
📚امالی صدوق ، ص 228 _ معانی الاخبار ، ص 234
❕علمای بزرگ شیعه برای این روایت ، وجوه و تفاسیر متعددی عرضه داشته اند ، مانند شیخ حر عاملی که شش تفسیر برای این روایت می نویسد ؛
📚الفوائد الطوسیه ، ص 274
👌مرحوم عبد الله شبر نیز برای این روایت ، شش وجه تفسیری می نویسد ؛
📚مصابیح الانوار ج 1 ص 593
❕اما وجه تفسیری روشنی که موافق با سایر روایات است و مفهومی روشن دارد ، از قرار ذیل است که مطابق روایات متعددی ، بانوان موظفند که خود را برای همسران خود بیارایند ، و آرایش و زینت کنند تا مبادا به واسطه بی توجهی زن به شوهرش ، شوهر برای ارضای امیال نفسانی ، از طرق غیر مشروع اقدام کند .
❕امام باقر ع فرمود ؛
« شايسته نيست كه يك خانم از زينت دنيا عاطل و باطل بماند؛ حتى اگر با آويختن يك آويزه گردن باشد، خود را بيارايد. شايسته نيست كه دست يك خانم، گرچه پير و سالمند باشد، از خضاب خالى بماند- گرچه حنا را بر كفها بمالد و بعد از لحظه اى بشويد. »
« لَا يَنْبَغِي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُعَطِّلَ نَفْسَهَا وَ لَوْ تُعَلِّقُ فِي عُنُقِهَا قِلَادَةً وَ لَا يَنْبَغِي أَنْ تَدَعَ يَدَهَا مِنَ الْخِضَابِ وَ لَوْ تَمْسَحُهَا مَسْحاً بِالْحِنَّاءِ وَ إِنْ كَانَتْ مُسِنَّةً »
📚الکافی ج 5 ص 509
❕در روایت دیگر آمده است که پیامبر گرامی ، زنان شوهر دار را امر می کرد که خود را برای شوهرانشان تزیین و خضاب کنند ؛
«أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص النِّسَاءَ بِالْخِضَابِ ذَاتَ الْبَعْل ...ذَاتُ الْبَعْلِ فَتَزَيَّنُ لِزَوْجِهَا »
📚بحار الانوار ج 73 ص 102
❕تا جایی که امام صادق ع به نقل از پیامبر ص می فرمود که اگر شوهر زنی نابینا است ، باز هم زن نباید زینت کردن را ترک کند و حد اقل آن است که برای شوهرش ، بوی خوش استعمال کند و عطر بزند ؛
«أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا زِينَةُ الْمَرْأَةِ لِلْأَعْمَى قَالَ الطیب ... »
📚وسائل الشیعه ج 20 ص 166
❕بر این اساس ، علی ع فرمود که عقول زنان در جمال و زیبایی آنها است ، یعنی هر زنی که به جمال و زیبایی خود و تزیین خود برای شوهرش ، بیشتر توجه کند ، عاقل است ، زیرا به وظیفه دینی خود عمل می کند و افراد عاقل هستند که اهل عمل به دستورات دینی هستند ، چنان که امام صادق ع فرمود ؛
« هر کسی که عاقل باشد ، دارای دین است » « من کان عاقلا ، کان له دین »
📚الکافی ج 1 ص 11
👌و در مقابل ، جمال و زیبایی مرد ، به آرایش کردن و استفاده از ابزار و وسائل زینتی چون طلا و لباس حریر و شبیه سازی به زنان نیست ، چنان که پیامبر گرامی فرمود ؛
« پوشيدن حرير و طلا براى مردان امّتم حرام و براى زنانشان حلال گشته است »
« حُرِّمَ لِباسُ الحَريرِ والذَّهَبِ على ذُكورِ امَّتي واحِلَّ لإناثِهِم »
📚میزان الحکمه ج 10 ص 246
❕و فرمود ؛
« لعنت خدا بر مردى كه به طرز زنان لباس پوشد و بر زنى كه به شكل مردان لباس پوشد » « لَعَنَ اللَّهُ الرَّجُلَ يَلبَسُ لِبْسَةَ المَرأةِ، والمَرأةَ تَلبَسُ لِبسَةَ الرَّجُلِ. »
📚میزان الحکمه ج 5 ص 476
❕بنابراین ، جمال مرد به این نیست که خودش را به زنان تشبیه کند و چون زنان آرایش کند و از حریر و طلا استفاده کند ، جمال و زیبایی مرد ، به عاقل بودن او است و هر مردی که عاقل تر باشد ، جمیل تر است .
👌بر این اساس ، هر زنی که به زینت خود برای شوهرش توجه کند ، عاقل است و مردان عاقل هم ، جمیل بودن و زیبایی را در آرایش و شبیه سازی خود به زنان نمی بینند ، زیبایی و جمیل بودن مردان ، به بهره مندی بیشتر آنان از عقل و آگاهی است .
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕اما این که معاند در ادامه به روایتی از علی ع اشاره کرد که فرمود ؛
« نیکویی وجه و صورت مومن از حسن عنایت خداوند به او است »
📚غرر الحکم ح 4848
❕به آن معنایی که معاند تصور کرده است نیست که هر کس زیباتر باشد ، یعنی مورد عنایت الهی است ، بلکه مقصود از « حسن وجه » ( « نیکویی صورت » ) ، همان نورانی بودن صورت است ، چرا که صورت نورانی مومن ، نشان از بندگی او و عنایت الهی به او دارد ، چنان که عيسى ع در اندرز به قوم خود فرمود ؛
« حقيقتى را به شما بگويم، خوشا آنان كه شب را به عبادت گذرانند. اينان كسانى اند كه روشنايى هميشگى را به دست مى آورند؛ زيرا كه در تاريكى شب برمى خيزند. »
« بحَقٍّ أقولُ لَكُم: طُوبى لِلّذينَ يَتَهَجَّدونَ مِن اللَّيلِ، اولئكَ الّذينَ يَرِثونَ النُّورَ الدائمَ مِن أجلِ أ نَّهُم قامُوا في ظُلمَةِ اللَّيل »
📚تحف العقول ، ص 510
👌امام زين العابدين ع در پاسخ به اين سؤال كه چرا شب زنده داران نيكو روى ترين مردمان هستند؟ فرمود ؛
« چون آنان با خدا خلوت كرده اند و خداوند از نور خود بر [قامت] آنان پوشانده است. »
« لَمّا سُئلَ عَن عِلَّةِ كَونِ المُتَهَجِّدينَ باللَّيلِ مِن أحسَنِ النّاسِ وَجهاً-: لأنَّهُم خَلَوا باللَّهِ فكَساهُمُ اللَّهُ مِن نُورِهِ. »
📚علل الشرایع ج 2 ص 366
❕لذا امام صادق ع فرمود ؛
« روشنايى دل را جستم و آن را در انديشيدن و گريستن يافتم، و گذر از صراط را جستم و آن را در صدقه دادن يافتم، و نورانيت چهره را جستم و آن را در نماز شب يافتم. »
«طَلَبتُ نُورَ القَلبِ فوَجَدتُهُ في التَّفَكُّرِ والبُكاءِ، وطَلَبتُ الجَوازَ علَى الصِّراطِ فوَجَدتُهُ في الصَّدَقَةِ، وطَلَبتُ نُورَ الوَجهِ فوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ. »
📚مستدرک الوسائل ج 12 ص 173
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir