eitaa logo
از تبار رئیسعلی
539 دنبال‌کننده
420 عکس
106 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
اولين باری كه شاهرخ مجروح شده بود و براى گذراندن دوره‌ ‌نقاهتش به بوشهر آمده بود، در منزل بسترى بود اما تنها دغدغه‌ خاطرش جبهه بود و مى ‌گفت: «همه‌ بچه‌ها در جبهه هستند و من توى خانه در حال استراحت كردن!» انگار فقط جسمش توى خانه بود و روحش در جبهه‌هاى جنگ پرواز مى ‌كرد. هر چه به او مى ‌گفتيم: «تو فعلاً پاى رفتن ندارى، حتى نمى ‌توانى با اين پاى مجروحت پوتين بپوشی.» قبول نمى ‌كرد و قصد رفتن داشت. اصلاً گوشش بدهكار اين حرف‌ها نبود. بالاخره هم قبل از بهبودی كامل راهى جبهه شد. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
او بدون تعقيبات نماز، از آن جدا نمی‌شد. روزه‌هاى مستحبی فراوان مى‌گرفتند و از آنجا كه عاشق امام حسين و اهل بيت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بودند با نصب پرچم‌های سياه و نوشته‌هايى در اين باره در حسينيه و مسجد چهره روستا را واقعاً محرمی كرد. 🔻راوی: فرزند شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اسم نادر مهدوی برای آمریکایی‌ها خیلی ترسناکه روایتی کامل و شنیدن نشده از ماجرای نفتکش آمریکایی بریجتون که با فرمان امام، رشادت شهید نادر مهدوی و رزمندگان در سال ۱۳۶۶ نابود شد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از عمليات والفجر۱، در منطقه فكه در كانالی نشسته بوديم. غروب بود. وضو گرفتيم و آماده شديم برای نماز مغرب و عشا. پنج نفر پشت سر جهانگير ايستاديم و نماز را به او اقتدا كرديم. نماز را شروع كرده بوديم كه صدای سوت خمپاره ۱۲۰ آمد. چند لحظه بعد خمپاره درست كنارمان منفجر شد. همه خيز رفته بوديم. يكی از بچه ها به نام آقای شبيری ازبچه های جهرم تركش خورد و مجروح شد. _ البته ايشان بعدها شربت شهادت را نوشيد _ گرد و خاك كه فرو نشست، ديديم يك نفر ايستاده و آنچنان غرق در نماز است و آنچنان حمد و سوره می خواند كه... و مثل باران بهاری اشك می‌ريزد، كی بود؟ جهانگير. السلام عليكم و رحمه الله و بركاته. سر را چرخاند. ديد بچه ها نماز نمی خوانند. پرسيد: چيزی شده؟ خمپاره ۱۲۰ كنارش منفجر شده بود، يكی از بچه ها هم مجروح شده بود اما او متوجه نشده بود. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از اينكه به سربازى برود، چون معلم در اين بخش كم بود، داوطلبانه براى تدريس به روستاى مغدان مى‌رفت و بدون هيچ چشم داشتی در مدرسه ابتدايی آنجا تدريس مى‌كرد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فرزندم كه در حوزه تحصیل می کرد، یک روز به استان بوشهر آمد و در سپاه با من ملاقات نمود و از من برای حضور در جبهه اجازه خواست، من به او گفتم: فرزندم، اگر حوزه علمیه به تو اجازه می دهد برو و من مانع تو نمی شوم؛ زیرا فردای قيامت نمی توانم جوابگوی آقا اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) باشم. وقتی سخنم به پایان رسید او درحالی که اشک در چشمانش موج می زد، گفت: پدر! امام فرموده هر کس که توانایی دارد باید به جبهه برود و من توانایی دارم. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
عیسى را در دو موقعيت حساس زندگى ‌اش در تعليق قرار داديم يك بار براى رفتم به زيارت خانه خدا و ديگر بار براى رفتن به جبهه. بار نخست نامش جزء ليستی بود كه بایستى به خانه خدا مشرف مى ‌شد. خوشحال بود و سر از پای نمى‌شناخت. ما به او پيشنهاد كرديم كه مادرمان پير است اجازه بفرما تا او را به جاى شما به زيارت خانه خدا بفرستيم. دمی سكوت كرد و با چشمان اشكبار روى مادرى را بر خود چيره ديده و سر تسليم فرود آورد و پذيرفت و مادرمان را به جاى او به مكه فرستاديم. اما عشق زيارت خانه خدا او را واداشت تا يك سال بعد خود عاشقانه به خانه خدا عزيمت نمايد. دوم بار هم هنگام رفتن به جبهه بود كه به او پيشنهاد كرديم اگر امر بسيار واجبی است شما بمانيد تا ما برويم. چون بالاخره شما سرپرست خانواده هستيد. اما اين بار با قاطعيت ايستاد و گفت:‌ اين يكى را حتى با ديدگانم هم عوض نمى‌كنم. رفت،‌ و به آرزويش هم رسيد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
علاقه‌اش به امام خمينی وصف ناپذير بود. اوايل انقلاب وقتی خبردآوردند كه امام به ايران بازگشته است ديگر آرام و قرار نداشت. آنچنان مشتاق ديدار امام بود كه به تهران رفت و شرفياب حضور امام شد. 🔻پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد علی عمرانی داراى يك ساعت مچی بود كه هر زمان از روى دست بر مى‌داشت كار نمى‌كرد و زمانيكه بر روى دست مى‌بستش بدون ثانيه اى اختلاف كار مى‌كرد. روزى كه براى ديدن جسد در سردخانه بوشهر رفتم اولين چيزى كه يادم آمد نگاه كردن به ساعتش بود. چون نگاه كردم ديدم ساعت در تاريخ ۱۹ از كار افتاده و فهميدم كه ايشان در مورخه ۱۹ اردیبهشت ۶۱ به شهادت رسيده است. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
28.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬«راهیــان نــادر» 🧷اردوی به یادماندنی! 🧷امید است این اردو در سطح استان و کشور رواج پیدا کند به یاد قهرمان بزرگ بوشهری،شهیدنادر مهدوی... 🔸۱۹مهر۱۴۰۳ 📣کانون محبین قمربنی هاشم(ع)بوشهر| حتما عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/3970433078C42249af1a4
وقتی در جبهه‌ی شوش بود، من چند بار به ايشان زنگ زدم، ولی ايشان گفتند: «به من زنگ نزن، چون بچه‌ها همه نشسته‌اند و منتظراند كه به آنها زنگ بزنند و وقتى شما زنگ مى‌زنى، من خجالت مى‌كشم!» من هم گفتم: «باشد، ديگر زنگ نمى‌زنم!» 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
احمد هرگز در مورد جبهه و مسئوليت‌هايش در جنگ چيزی نمى‌گفت. بعد از شهادتش، همرزمانش كه همگى اهل شهرستان‌هاى اطراف بودند، از شهامت و شجاعت او بسيار تعريف مى‌كردند. آن زمان بود كه ما تازه فهميديم او در جبهه، فرمانده گروه تخريب بوده است. چون همه همرزمان او در آن گروه، اهل شهرستان‌هاى ديگر بودند، عكس يا خاطرات او، به همرزمانش در استان هاى ديگر محدود مى‌شود كه معلوم نيست زنده هستند يا شهيد شده اند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
لَا يُعَمَّرُ فِي الدُّنْيَا مَنْ كَرِهَ لِقَاءَكَ... آن که به دیدار یار شوق ندارد مرده بنامش..‌. 🌱صحیفه‌ سجادیه 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
با وجود اينكه دوران نوجوانى و جوانى دوران رنگ به رنگ شدن و چشم ‌هم‌چشمى مى‌باشد، يكبار نشد كه همچون ما از پدر يا مادر درخواست خريد يك پيراهن نو داشته باشد. هميشه مى‌گفت: همين لباس‌های كنارگذاشته شما كه كهنه شده است براى من كافيست و جالب‌تر آنجاست كه، حتى در دوران حضور در جبهه نور عليه ظلمت نيز پیراهنی كه بر تن داشت و اعزام شده بود، هديه‌ی دایيم بود. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 شهید احمد بازیار نهم آبان ۱۳۴۰ در روستای فاریاب از توابع شهرستان دشتستان به دنیا آمد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت چهاردهم دی ۱۳۶۰ در گیلانغرب توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش قرار دارد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از آخرين سفرش زمينه ازدواجش را فراهم كرده بوديم. وقتی با خبر شد گفت: دست نگهداريد اين آخرين سفر است. شب قبل از شهادتش در خواب ديدم كه پسرم زخمی در خون دست و پا می زند. بيدار كه شدم به مادرش گفتم: پسرمان شهيد شده اما او قبول نكرد. صبح كه رفتم به بنياد شهيد خبر شهادتش را شنيدم. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
دنیا میدان موانع برای رسیدن به شهادت است... 💻طراحی پوستر: کوثر عبدالله پور 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
برادرم اکبر با این که هنوز دوران جوانی را هم تجربه نکرده بود اما از نظر فعالیت های اجتماعی سرآمد بود. از یک طرف در پایگاه مقاومت شرکت فعال داشت و از طرف دیگر در مراسمات مذهبی حضور می یافت و همچنین تا جایی که می توانست به مردم کمک می کرد. او تعصب عجیبی روی ارزشها و همچنین تعالیم اسلام داشت و حاضر بود ساعت ها با کسی در این مورد به بحث و گفتگو بنشیند. او سرشار از احساسات معنوی و اخلاقی بود. پاکی و صداقتش در کنار جرات و شجاعتش موجب تعجب و حیرت ما بود. اکبر در خانه فرد مرتب و منظمی بود و با وجود سن کمش کارهایش را با دقت و نظم خاصی انجام می داد. سحر خیزی او زبانزد بود. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شب قبل از شهادت شاهرخ، خواب ديدم كه من و او در ميدان جنگ هستيم. در يك صف، عده زيادى از رزمندگان ايستاده بودند و در طرف ديگر عده كمتری قرار گرفته بودند. آتش دشمن لحظه‌اى خاموش نمى‌شد. شاهرخ در قسمتى كه عده‌ كمتری ايستاده بودند، ميان نيروهاى دشمن گير افتاده بود و با دست به من اشاره مى‌كرد كه چه كار كنم؟ من هم به سمت كربلا اشاره مى‌كردم و به او مى‌گفتم: «برو آن طرف!» 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وقتی شب از مناطق جنگى برمى‌گشت ما را بيدار نمى‌كرد تا وقتى صبح بلند مى‌شديم متوجه مى‌شديم او در كنار ما خوابيده و استراحت مى‌كند. به برادر كوچكش ابراهيم خيلى علاقه داشت. وقتى به مرخصی مى‌آمد به نزد همه قوم و خويشان مى‌رفت و به همسايه ها سر مى‌زد. و ما به او متذكر مى‌شديم كه فرزندم آنها بايد به ديدار شما بيايند. مى‌گفت: مادر چه فرقى مى‌كند من مى‌روم و اين را وظيفه خويش مى‌دانم.  🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید آهنجان در حفظ اموال بیت المال بسیار کوشا بودند و هیچ وقت به یاد ندارم که کارهای شخصی خود را با اموال بیت المال انجام دهند. روزی که برادر ایشان به علت پرتاب شدن از کوه وفات کرده بودند ایشان در محل خدمت خود یعنی سپاه جم بودند، من با آنکه باردار بودم و مسافت خیلی زیاد بود برای خبردار کردن ایشان پای پیاده به سپاه رفتم و به ایشان خبر دادم. در آن زمان شهید آهنجان موتورسیکلتی در اختیار داشت که با آن کارهای سپاه را انجام می داد و هنگام برگشت به خانه آن را در سپاه می گذاشت. من از ایشان تقاضا کردم که به خاطر اینکه من باردار هستم و مسافت زیاد است و من خسته شده‌ام با موتور برویم اما در عین ناباوری ایشان با اینکه خبرفوت برادرش را شنیده بود و می خواست زود به خانه برگردد حاظر نشد که از اموال بیت المال استفاده کند و ما پیاده به خانه برگشتیم. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
محمد بخاطر علاقه زیادی که به حضرت امام(ره) داشت از ایشان (امام) خواسته بود عکسی یادگاری به او بدهد. امام به محمدگفته بودند: عکس دادن به شما برای من زحمتی ندارد، ولی بخاطر جوانی‌ات میترسم برای شما دردسر ایجاد شود. شهید گفت: دردسر را به جان می‌خرم و عکسی از امام می‌اندازد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وقتی ما به اسارت در آمديم در حالى كه همه گرسنه و سرما خورده و زخمى بوديم شهيد در بين همه بلند شدند و گفتند: كه يك نفر از ما زخمى شده و در فلان جاست، و تقاضاى كمك كرد. عراقى‌ها هم يك برانكارد به ايشان دادند و به همراه يكى از بچه‌ها -كه چند روز بعد در اسارت بر اثر تصادف دار فانى را وداع گفت- رفتند و آن برادر زخمي را -كه دايی خودم مى‌باشد- آوردند. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 شهید حیدر چاهشوری سوم فروردین ۱۳۳۴ در روستای چاوشی از توابع شهرستان دشتی به دنیا آمد. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ۲۳ تیر ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر شهید شد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
روزى موقع سحر به مسجد رفتم ديدم شهيد روزگرد با حالت معنوى خاصى سر به سجده گذاشته و با حالتی گريان، دائماً‌ اين ذكر شريف را با خود زمزمه مى‌كند: «الهى العفو»، «الهى العفو»، «الهى العفو»... 🔻راوی: دوست شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir