30.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حال و هوای منزل شهید صداقت در قم
شهید صداقت عصر دوشنبه ۱۳ فروردین در حمله رژیم صهیونیستی به سفارت ایران در دمشق به شهادت رسید.
وی از مهندسان پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
#شهید_محسن_صداقت
#وحدتیه #دشتستان
#دمشق_سوریه #مدافع_حرم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
در یکی از دستنوشتههای این شهید تبلیغ بینالملل آمده است: مدارا با مردم نصف عقل است. باید با مردم محبت کرد و ارشاد، توحید، تذکر، امربهمعروف و نهی از منکر باید در سایه محبت و مدارا باشد. طبیعی است که در زندگی اجتماعی حسادت خیلی متوجه انسان است. با این حسادت چگونه باید مبارزه کرد؟
خیرخواه همه باشید، مؤمن باید جاذبه و دافعه داشته باشد.
و درجایی دیگر نوشته است: بهای بهشت را باید پرداخت تا بهشت نصیب ما گردد. مبارزه با نفس و انگیزههای شیطانی رمز موفقیت است
#شهید_محمد_حسن_ابراهیمی
#خورموج #دشتی
#گویان_آمریکای_جنوبی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
سه یا چهار روز قبل از عزیمت شهید به جبهه مادرش دو شب متوالی خواب میبیند که فرزندش شهید عبدالرضا لباسی کاملاً سفید به تن کرده و وارد خانه میشود.
فردای آن روز این خواب را برای شهید عبدالرضا توضیح میدهد و شهید آن را این گونه تعبیر میکند که این بار آخرین سفر من به جبهه است و دیگر برنمیگردم و همین طور هم شد و دیگر برنگشت و شهید شد.
شهید عبدالرضا می گفت:
الهی من را زودتر به شهادت برسان تا زمانی که امام رحمةاللهعلیه به رحمت خدا میرود، نبینم.
#شهید_عبدالرضا_جمهوری
#بوشهر
#سوسنگرد
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
آن روز برای حمل سلاح و خوار و بار به پادگان رفته بودم، وقتى برگشتم همسرم با چهرهاى باز و بشاش گفت: محمدباقر گفته: «مادر اگر شما شهيد شديد خداوند بهشت را به شما عطا مىكند اما اگر ما شهيد شويم خداوند به ما اسباب بازی مىدهد». اين حرف کودک چهارسالهمان براى فاطمه نويد شهادت شد.
شهر از زمين و آسمان زير آتش بود. دوباره از خانه براى خريد نان بيرون رفتم و مقدار زیادى نان خريدم که اگر نانوايیها تعطيل شد نانی براى خوردن باشد. وقتي برگشتم همسرم ناراحت شد گفت: «ما هم مثل بقيه مردم؛ نبايد نان اضافى مىگرفتی» چند روز بعد کينه و قساوت بعثيان فاطمه را از ما گرفت و او شهيد راه حق شد.
بعدها همسايهها برايم تعريف کردند ساعتى قبل از عروج فاطمه بار ديگر محمدباقر به او گفته: «مادر! اگر شهيد شدى چه کسى به ما غذا مىدهد و چه کسى لباسهايمان را مىشويد؟»
🔻راوی: همسر شهیده
#شهیده_فاطمه_پیرو
#دیلم
#اهواز
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وصیتنامه شهید اسدالله آهنجان.mp3
5.21M
🔊 وصیتنامه شهید اسدالله آهنجان
🔻گوینده: خانم مریم روایی
#شهید_اسدالله_آهنجان
#جم
#جزیره_مجنون
#صوت_وصیت_نامه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هر چند که من آن کسی نیستم که شایسته باشم به درجه ی رفیع شهادت نائل گردم ولی چند کلمه ای به عنوان وصیت نامه خواهم نوشت. از خداوند می خواهم که تمام دوستان و همسایگان و کسانی که در راه اسلام زحمت می کشند و وفادار به این جمهوری اسلامی می باشند در آخرت، از نور ایمان خالص و تقوا به اینان بزرگی و منزلت کرامت گرداند.
🔻وصیت نامه شهید
#شهید_محمد_باران
#سیراف #کنگان
#عین_خوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
خيلی ساده، رفت. فقط با يك صلوات...
تازه از خانه خدا برگشته بود. مىگفت: دلم مىخواهد تا گناهى مرتكب نشدهام و تا پاك هستم شهيد بشوم.
رفت و خيلى زود به آرزويش رسيد.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_حاج_عیسی_باقری
#حصار #گناوه
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
🔻بیستمین یادواره شهدای روستای درازی و بزرگداشت شهدای گمنام شهرستان دشتی
🎙سخنران: سردار علی رزمجو
🎙راوی: حجت الاسلام ناصر جلالیان
🎙گروه همخوانی: معراج روستای چارک
🎙مجری: دکتر سید نیام الدین حسینی
🔹زمان و مکان: پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰
حسینیه عاشقان ثارالله روستای درازی
#یادواره_شهدا
#درازی #دشتی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
📸اولین تصویر از پیکر مطهر شهید القدس محسن صداقت(شهید ساختمان کنسولگری ایراندر دمشق سوریه) در معراج شهدای تهران
#شهید_محسن_صداقت
#وحدتیه #دشتستان
#دمشق_سوریه #مدافع_حرم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
اسماعیل خیلی علاقه به اقوام و خویشان و آشنایان و غریبه داشت، اخلاق بسیار خوبی داشت. پس از اتمام تحصیلات گفت که میخواهم به جبهه بروم و اصلا عشق به جبهه به دل من نشسته است.
گفتم اختیار با خودت است ولی ما دلمان میخواست دامادت کنیم بعد از خدمت سربازی برایت مراسم عروسی بگیریم.
در جواب ما گفت که: باشد تا من بروم هر وقت برگشتم در اختیار شما هستم.
خدمتش چابهار بود. اعلام کردند هرکس که می خواهد به جبهه برود اعلام آمادگی نماید. او دستش را بالا کرد و سپس وی را به جبهه اعزام نمودند. بعد از دوماهی به مرخصی آمد و گفت: جبهه عجب حال و هوایی دارد. یک روز به خانه آمد تا لباسهایش خونی است.
گفت که مجروح داشتیم آنان را جابجا کردهایم لباسهایم خونی شده است. بعد از دو سه روز به جبهه رفت و دیگر از او خبری نشد تا اینکه یک روز برادر بزرگترش آمد و گفت چرا نشستهاید تمام مردم میدانند که اسماعیل شهید شده شما نمیدانید؟ (با گریه) جنازهاش را آورده بودند و در تابوت گذاشته بودند به من اجازه ندادند او را ببینم.
گفتند: طاقت نداری اما برادرش که او را دیده بود می گفت: نیمی از بدنش با خمپاره از بین رفته بود.
ما هم از اینکه خداوند این قربانی را از ما قبول کرده خوشحالیم و خدا رو شکر میکنیم او هم مانند اسماعیل قربانی شد در راه خدا و اگر لازم باشد هنوز هم داریم که در راه خدا قربانی کنیم.
🔻راوی: پدر شهید
#شهید_اسماعیل_روشن_روان
#دیلم
#ابوقریب
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
عصر روز شانزدهم تيرماه سال ۶۳ ما را با تجهيزات تمام به خط كردند. ۳۰۰ متر از مقر خارج شديم و به ما اعلام مانور دادند. دستور دادند به داخل سنگرهايمان برويم و تا بعد از نماز فرصت استراحت داريم.
باپوتين خوابيديم و ساعت ۱۱:۳۰ شب به خط شديم و ساعت ۱۲ به ستون يك حركت كرديم و بعد از طى مسافت ۱۱ كيلومتر به ميدان مين رسيديم. اعلام كردند اگر تيری شليك كردند در ميدان مين نخوابيم.
با اولين تيرهای رسام، كلاش و كاليبر سكوت دشت به هم خورد و حدود يك كيلومتر در ميدان مين، زير آتش آر پی جی و تيربار دويديم. از ميدان مين كه گذشتيم، پشت يك جاده كه شبيه يك جاده محلى بود خوابيديم و پدافند كرديم.
آن قدر خسته بوديم كه فقط به خاطر خدا تحمل میكرديم. سپس به دستور فرمانده، يواش يواش حركت كرديم.
نخل و خارهای خيلى فراوانى بود كه تا كمربندهايمان ارتفاع داشت.
به نخلستان كه رسيديم تيربارها و آر پی جی ها هنوز كار میكردند. امر به خاموش كردن آتش دادند.
به دهكده اى رسيديم. پاك سازى كرديم.
ساعت پنج صبح خسته به رودخانه كارون رسيديم. پس از آشاميدن آب وضو گرفتيم و نماز خوانديم. بعد از صرف صبحانه مقدارى استراحت كرديم.
ساعتى بعد به خط شديم و دستور حمله دادند. از ساختمان ها گذشتيم و پشت جاده آرايش نظامی كرديم. سپس به كندن سنگر مشغول شديم و مقدار ۳ كيلومتر به ميدان مين رفتيم و مجدداً دستور عقب نشينی دادند. مجبور به دويدن در ميدان مين شديم و پشت جاده آرايش گرفتيم.
هوا خيلي گرم بود به پاك سازى رفتيم از خارها گذشتيم و به ساختمان رسيديم. بعد از اقامه نماز و صرف ناهار به سمت سنگر حركت كرديم و غروب به سنگر رسيديم.
🔻خاطراتی از زبان شهيد
#شهید_سید_رسول_پناه
#درازی #دشتی
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
بچههايم خيلى كوچك بودند كه پدرشان شهيد شد. هرگاه مىديدند كه ماشين پدرشان درب خانه پارك شده است، مىگفتند: چرا ماشين پدرمان همينطور درب خانه گذاشته است؟ دائماً از من سراغ پدرشان را مىگرفتند و من هم به آنها مىگفتم كه پدرتان به مسافرت رفته و...
نمیگذاشتم ناراحت شوند. بعدها به آنها گفتم كه پدرتان شهيد شده است...
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_علی_نادری
#بنک #کنگان
#دارخوین
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هدفم شهادت در راه آزادی و دين مبين اسلام است.
هر كسی هدفى داشته باشد به هدف خويش نايل مىآيد.
اگر شهيد شدم مرا در گلزار شهداء كنگان دفن كنيد و از پدر و مادرم مىخواهم براى من گريه نكنند و از خدا بخواهند كه عمر امام بيشتر كند.
هر شب جمعه تا مدت سه هفته در منزل ما دعای كميل بخوانيد. من مىخواهم با شهادت خود مشت محكمی به دهان آمريكا بزنم.
🔻فرازی از وصیتنامه شهید
#شهید_محمد_نامدار
#کنگان
#شوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
27.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خلیج فارس برای ما امن نباشد، برای هیچکس امن نخواهد بود...
روایتی از دلیرمردان بوشهری
#انیمیشن
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
سلیمان گاهی از جبهه که برمیگشت؛ ساعت ۲ یا ۳ شب بود؛ وقتی در میزد اهل خانه میدانستند که سلیمان است. چرا که او ۳ بار در را میکوبید. می گفتیم سلیمان چرا سه بار در را می کوبی؟ میگفت: «به خاطر اینکه این رمز «یا علی مدد» است.»
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_سلیمان_خزاعی
#زیارت #دشتستان
#زبیدات
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
خانمش وارد حیاط پدر شهید شد، پدر شهید حاج کرم توپال گفتند:
مشهدی محمد خودش را روی کف سیمانی جلو درب خانه داخل حیاط انداخته و داره غلت میزنه...
این کار انجام داده بخاطر آن که ناخواسته نماز صبحش قضا شده.
همیشه هم در کنار پدر مشغول کار بود، کشورهای قطر و بحرین هم سفر کرده بود برای کمک به خانواده جهت تامین معاش.
شخصیت دوست داشتنی داشت، و اقوام دوست بود و به بچهها خیلی محبت میکرد.
🔻راوی: رضا شاکری (دوست شهید)
#شهید_محمد_توپال
#بادوله #دشتی
#آبادان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
یادم هست روزی برای تشییع ۱۳ شهید از جمله شهیدان «یونسی «کامکاری» و... رفته بودیم؛ با دیدن جنازه ها بسیار ناراحت شد و گفت: ای کاش، من به جای آنها بودم.
خلاصه با مشورت و موافقت من به جبهه رفت. یک شب در حالی که خواب بود، متوجه شدم که چاووشی میخواند.
او را بیدار کردم و گفتم که چه شده است؟
گفت: خواب دیدم که دارم به کربلا میروم.
بعد از ۲۰ روز ثبت نام کرد و حدود ۴۵ روز در شیراز آموزش دید. پس از پایان دورهٔ آموزشی، سه یا چهار روز به مرخصی آمد و بعد از آن جبهه رفت.
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_حیدر_عوضی
#بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
📸 وصیتنامه به خط مبارک خود شهید
#شهید_احمد_احمدی
#ریز #جم
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
به مرخصی آمده بود اما كمك به كارگران در حسينيه را به استراحت ترجيح مىداد.
وقتى كه خواست به محل خدمت برگردد بناى حسينيه هنوز تمام نشده بود و از اين بابت آزرده خاطر بود كه اين جمله را ادا كرد:
"انشاءالله كه برگردم، و حسينيه را تمام شده ببينم"
مهدى شهيد شد و هرگز بناى تمام شده حسينيه را نديد.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_مهدی_پولادی
#باغک #تنگستان
#ایرانشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وصیتنامه شهید حسین غلامی.mp3
1.6M
🔊 وصیتنامه شهید حسین غلامی
🔻گوینده: خانم مریم روایی
#شهید_حسین_غلامی
#کنگان
#فیاضیه
#صوت_وصیت_نامه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
موسی از دوران ابتدایی به نماز علاقه خاصی داشت، بعضی از وقت ها مسائلی که در رابطه با نماز در توضیح المسائل مراجع تقلید بود برای ما میخواند، شکیّات نماز را از حفظ برای ما بازگو میکرد.
به خاطر اینکه بداند که نمازهای ما به طور صحیح خوانده میشود روبروی ما مینشست و خود واجبات نماز را میخواند، نسبت به نماز اول وقت حساسیت زیادی نشان میداد.
بیشتر مواقع متوجه میشدم که موسی نیمههای شب بلند میشود و چنان با خضوع و خشوع مشغول نماز شب میشود و چنان ضجه و ناله میزند و العفو العفو میگوید که گویی گناه بسیار بزرگی مرتکب شده است.
🔻راوی: پدر شهید
#شهید_موسی_دوراهکی
#دوراهک #دیر
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
غلامرضا از زمان طفوليت و دوران كودكى علاقه زیادى به تفنگ داشت، اصرار زیادى داشت تا برايش موتور بخرم اما من مخالفت مىكردم ولى بعد از اينكه فهميدم قصد رفتن به جبهه را دارد، براى اينكه مانع رفتن او شوم گفتم: برايت موتور و تفنگ مىخرم به شرط اينكه به جبهه نروی و در پشت جبهه فعاليت داشته باشی.
ولى غلامرضا در برابر مخالفتهای من میگفت:
پدر من راه خود را انتخاب كردهام و به هر نحوی باشد به جبهه مىروم و اگر مشيت الهى است تا سرحد شهادت میجنگم.
پدر نيز وقتی اين همه اراده و عقيده را در اين سن كم مىبيند تسليم خواستههاى او مىشود و مىگويد:
چه بهتر از اينكه مردى داشته باشم و آن را فداى اسلام كنم.
🔻راوی: پدر شهید
#شهید_غلامرضا_خلیجی
#دیلم
#شوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
🔻وداع با ماه رمضان در جوار شهدا
🎙سخنرانی و مناجات: حجت الاسلام محسن اسماعیل پور
📌مکان و زمان:
گلزار شهداء شهر خورموج
یکشنبه ۱۹ فروردین، از ساعت ۲۳
غرفه کودک و خانواده مهیا میباشد.
#یادواره_شهدا
#خورموج #دشتی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هشت یا نُه سال بیشتر نداشتم که دیگر از تمسخر همکلاسیهایم خسته شده بودم.
دیگر طاقتم طاق شده بود؛ آمدم خانه، با لب و لوچهای آویزان و با چهرهای گریان.
در خودم بودم که پدرم دستی بر سر رویم کشید و با نگرانی پرسید: چرا گریه می کنی؟
با عصبانیت گفتم: من اسمم رو دوست ندارم! اصلاً چرا اسم من رو گذاشتید حرّ؟
پدر انگار انتظار چنین جوابی را نداشت پرسید: چرا؟
دوباره بغضم ترکید و گفتم: بچه ها مسخرهام می کنند. به من میخندند!
یک دفعه پدر زد زیر خنده!
با حرص گفتم: «بیا تو هم به من میخندی، بعد من از بچه های مدرسه چه انتظاری داشته باشم؟!»
پدر نشاندم روی پایش و به من گفت: یادت هست وقتی که ماه محرم می آمد با هم میرفتیم تعزیه می دیدیم؟
گفتم: خب!
پدر ادامه داد در بین سپاه امام حسین(علیهالسلام) یه نفر بود که اولش راه رو به امام بسته بود، بعد اومد یار امام شد و تا آخرین قطره خونش واسه امام و بچههاش جنگید و شهید شد.
گفتم: آره یادمه، اسمش "حر" بود.
پدر تبسمی کرد و گفت: «تو اسمش رو خوب یادت هست، تو میدانی او چقدر آدم خوبی بوده، پس چرا از این که اسمت حر است ناراحتی، ببین من و مادرت اگر اسمت رو گذاشتیم حر به این نیت بود که از یاران امام زمان شوی.
این ها را که شنیدم دیگر ناراحت نبودم، دیگر احساس سرشکستگی نمی کردم، حالا دیگر سینهام را سپر می کردم و با یک عالمه جواب به همکلاسی هایم منتظر فردایم شدم که چگونه یار امام زمان شوم.»
#شهید_حر_خسروی
#گناوه
#دشت_عباس
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
📌 شهدای شهرستان عسلویه
۱. #شهید_قنبر_قنبری
۲. #شهید_علی_افسری
۳. #شهید_عبدالله_ابراهیمی
۴. #شهید_یوسف_ابراهیمی
۵. #شهید_عبدالرحمن_رحمانی
ادامه دارد...