eitaa logo
رکیذ
53.2هزار دنبال‌کننده
449 عکس
133 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5994319463699189974.mp3
11.29M
صدای قلب من چرا، غمت نمی‌کُشد مرا، چرا هنوز ادامه داری؟!
دستش را توی دست او گذاشت؛ این عمل صمیمانه‌تر از بوسه بود.
أثقلُ شیء قد تحملهُ فی صدرك: الكلام الّذی ضاعت فرصتُه… گاهی چیزی که بیش از همه بر سینه‌ات سنگینی می‌کند، حرفی‌ست که فرصتِ گفتنش از دست رفته...! - عربیات🌱
کی شود خالی دلم از درد اگر تا روز حشر روید از خاکم نی و از نی فغان آید برون..! ‌
2_5289861448955082068.mp3
2.25M
چه قدر حالِ دل است . .
دلبسته‌ کسی شو، که «غمگین شدنِ تو» بزرگ‌ترین دل‌ نگرانی‌اش باشد...
باید به حسّ خوب تو ایمان بیاورم باید برای هر تب تو جان بیاورم
گاهی برای گریه‌ی تو خودزنی کنم باید برای موج تو طوفان بیاورم
طوفان تو را به ساحل ما سوق داده است باید کنارِ اسکله قرآن بیاورم
حالا که شهر پر شده از های و هوی تو رفتم برای جرم تو تاوان بیاورم
اما چه سود کشتی در گِل نشسته‌ای باید برای دفن تو باران بیاورم ...!
4_5983098986192441403.mp3
3.35M
برایِ شب‌ هایی که غم ازش چکه می‌‌ کنه . .
آن تکه که از من به یغما بردی، دلم بود...
🌱 بعضی وقت‌ها چند تا گل یاس از توی باغچه می‌چیند و می‌گذارد لای موهاش یک بار گفتمش: "منیژ کاش من یاس بودم. خوش به حال یاس‌ها"
خواب اگر نبود چقدر آدم‌ها دق می‌کردند! همان‌هایی ک به عشق دیدار کسی چشم‌هایشان را می‌بندند...
enc_16642244251611013794043.mp3
5.16M
من دلم تنگ شده برات حسین . .
تسأل ما هو الفرق بينه وبين الآخرين؟ اختارك الآخرون، أرادك بمزهريه می‌پرسی مگر فرق او با دیگران چه بود؟ دیگران تو را چیدند؛ او تو را با گلدان می‌خواست...
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود
حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیم؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
چایِ مرا حبه‌ی لبخندِ تو بس...
بی تو دنیای مرا بدجور غم برداشته بعد تو حتی خدا دست از سرم برداشته
با تو بودن حس ناب مادری را داشت که بار اول دیده فرزندش قدم برداشته