eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
304 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 میگن: جمعه ها برای حاجت باید دست به دامن 💚ـمهدی 💖ـفاطمه شد... خدایا: به حرمت امان زمان هر کس این پستو میخونه هر حاجتی هر آرزوی داره برآورده کن 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 #دعا #مستجاب #اجابت #مهدی_فاطمه #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
خیالم راحته که اگه زمستونم بیاد و هرچقدرم سرد باشه، 🌹رفقایی🌹 مثل شما دارم که دمشون خیلی گرمه … #رفیق #دوست #بامرام #رفیق_شهیدم #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیم🌹🌹 🌺 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌺 🌹 🌹 ✋نیت کنید و حاجتهاتون رو طلب کنید مهمان 🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن هر کسی با هر شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت برای آشنایی بیشتر شهدا در نشر مطالب کوشا باشیم زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست ‍ ‍ ‍ 🌺زیارت نامه شهدا 🌺 بسم الله الرّحمن الرّحیم اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً، فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعکم 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
نام:محمدحسین نام خانوادگی:بشیری تولد:۱۳۶۰/۴/۲۹ محل تولد:همدان شهادت:۱۳۹۵/۸/۲۲ محل شهادت :حومه حلب سوریه http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#زندگینامه #زندگی_نامه شهید محمد حسین بشیری #سومین_شهید_تخریبچی #استان_همدان و #دوازدهمین_شهید_مدافع_حرم از #دار_المجاهدین و از دامن مردم #شهید_پرور همدان میباشد #شهید_محمد_حسین_بشیری درسال۱۳۶۰در#همدان متولدشد. پس از#فارغ_التحصیل شدن ازد#بیرستان با وجود اینکه در #ورزش #تکواندو داری #مهارت زیادی شده بود در سن ۱۹ سالگی به #خدمت #سپاه_پاسداران درآمد . حس #مسئولیت_پذیری وسخت کوشی اش باعث #اقتدار و #درایت در فرماندهی اش بود... او در سال ۸۶ وارد #کمیته_تخریب شد و شروع به #کسب 'تجربه و #موفقیت های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به #استاد_نمونه_تخریب_و_انفجارات تبدیل گشت. #ارادت خاصی به #حضرت_زهرا(س)داشت #عاشق #ولایت بود حضور همیشگی #چفیه او بردوشش نشان از همرنگی بامقام #معظم_رهبری داشت. #مسئول #کمیته_تخریب شد و مسئول #آموزش_یگانهای_نیرو_زمینی و #مقاومت در یکی از قرارگاهای #سوریه بود #متولی_اموزش #تخریب_وانفجارات درحزب الله لبنان/عراق/افغانستان/سوریه و….بود. استاد به تمام معنا در رشته ی #تکواندو ، ودر رشته های #جودو #غواصی #صخره_نوردی #یخ_نوردی و#کوه_نوردی بود و در #طب_سنتی #تبحر خاصی داشت.. وسرانجام در سن ۳۵ سالگی در #اعزام اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش #پرواز کرد و #حسینی شد. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
ویژگی حس مسئولیت پذیری وسخت کوشی اش باعث اقتدار و درایت در فرماندهی اش بود.. به نمازاول وقت اهمیت خاصی میدادندودرهمه حال نماز را اول وقت بجا می اوردندواحترام زیادی به والدین خودمی گذاشتند علایق به دلیل علاقه ی زیادایشان به شهیدعمادمغنیه وشال سبزرنگی که همیشه همراه ایشان بودنام جهادی (سیدعماد) برای ایشان انتخاب شد. #خصوصیات #خصلت #ویژگی #علایق_شخصی http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره #خاطرات #محبت #پدر_فرزندی یک روز جمعمان ،جمع بود وهر کس سخنی می گفت وتعریفها به سمت #ایران و#خانواده #والدین کشیده شد هرکس مطلبی و#نکته ای گفت،تا رسید به محمد حسین، محمد حسین مکثی کرد وبه صورت سئوال وجواب از جمع ما که همگی چشم به دهان او‌دوخته بودیم پرسید،؟ بچه ها شما کدامتان تا بحال دست وپای پدر ومادرتان را بوسیده اید؟ جمع ما عده ای جوابشان سکوت و عده ای مثبت بود. با افتخار فرمودند من دست وپای والدینم را بوسیده ام، ونگاهی با آه وحسرتی که از #عمق وجودش در می آمد،رو کرد به جمع وگفت :«بچه ها تا وقتی پدر ومادرتان زنده و در قید #حیات هستند قدرشان را بدانید، من پدرم را از دست دادم ای کاش زنده بود پاهایش را بوسه باران می کردم.» محمد گرچه محبت اهل بیت را به همه چیز ارجعیت می داد ولی به هر مسئله ای در جای  خودش عمل می کرد. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
  فکر شهادتش را کرده بودید؟ محمدحسین همیشه از من می‌خواست برای شهادتش دعا کنم. می‌گفت من چیز زیادی از شما نمی‌خواهم همین که از ته دل برایم دعا کنی کفایت می‌کند. من هم وقتی برخورد محمدحسین را می‌دیدم و صحبت‌هایش را می‌شنیدم به یاد (س) می‌افتادم. بار دوم هم در اسفند ماه 94 رفت. ایام عید در بود و بعد از دو ماه برگشت. اوضاع سوریه و مردم مسلمان، حال مجهول محمدحسین را عوض کرده بود. محمدحسین می‌گفت اگر ما نرویم آنها وارد کشور ما هم خواهند شد. اگر بیایند وارد خاک کشور ما شوند و بخواهند جسارتی به ناموس ما کنند، چه باید کنیم. بنابراین برای بار سوم هم رفت. این بار آخرین اعزامش بود که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. 12 آبان ماه سال 1395 اعزام شد و 22 آبان سال 1395 در حلب سوریه به همراه شهیدان جهانی و حریری به شهادت رسید. محمدحسین مزد مجاهدت‌هایش را با شهادت از خدا گرفت. گفتید آخرین وداع را فراموش نمی‌کنید، آن روز چه گذشت؟ این بار وداع من و پسرم با محمدحسین خیلی با دفعات قبلی فرق داشت. محمدحسین بار سوم رفتنش را یکباره به من گفت. گفتم چرا یک دفعه به من خبر اعزامتان را می‌دهی. گفت چون یکباره جور شد. بعد شروع کرد از حرف زدن. می‌گفت وقتی خبر شهادتم را شنیدی صبوری کن. راضی نیستم که گریه و زاری کنی. نمی‌خواهم نامحرم صدای گریه و ناله شما را بشنود. من هم وقتی خبر شهادت محمدحسین را دادند یاد سفارشش افتادم. نمی‌خواستم او از من ناراضی باشد. برخی می‌گفتند گریه کن خودت را بیرون بریز، اما من بودم و گریه و زاری را در خانه دور از چشم نامحرم انجام می‌دادم. آخرین مرتبه‌ای که محمدحسین قرار بود شود دقیقاً بعد از چهلم شهید الوانی بود. شهید الوانی از دوستان و همرزمانش بود. شب قبل از اعزام رفت گلزار شهدا. گفتم این وقت شب کجا؟ خندید و گفت زود برمی‌گردم. می‌‌دانستم که می‌خواهد کجا برود. او با دوستان شهیدش عهدی بسته بود که گویا با شهادتش به آن عهد پایدار ماند. علیرضا در رفتن پدرش بی‌قراری می‌کرد؟ همان شب وقتی پسرم علیرضا می‌خواست بخوابد به او گفتم بابا فردا صبح می‌خواهد برود. علیرضا از من خواست تا وقت رفتن پدرش او را هم بیدار کنم. صبح وقتی محمدحسین خواست برود رفت تا علیرضا را بیدار کند. همین که یک بار گفت علیرضا بلند شو، علیرضا بیدار شد و بدون هیچ حرفی رفت سمت آشپزخانه. کاسه‌ای را پر از آب کرد و را آورد. علیرضا با قلبی امیدوار و محکم خیلی مردتر از سن و سالش با بابا محمدحسینش خداحافظی کرد. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4