eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال👇 @reyhane_al_hossein «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
اونیکه درس خونده به جایی نرسیده میگه درس و دانشگاه وقت تلف کردنه اونیکه تو رشته تحصیلیش موفق بوده میگه فقط با درس پیشرفت میکنی اونیکه ازدواج ناموفق داشته میگه ازدواج نکنیا بدبخت میشی اونیکه همسر خوبی نصیبش شده میگه زود ازدواج کن خوشبختی تو ازدواجه میبینی ؟ هرکس براساس شرایط و موقعیت خودش برای تو هم نسخه میپیچه... اما هیچ نسخه ای وجود نداره که برای همه یکسان باشه! تو برو سراغ درست و غلط خودت این انتخاب های تو ان که خوب و بد رو تعیین میکنن:))))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ تلاش کن تا به دستش بیاری ؛ بچه مذهبی با الفبای باخت ، ناآشناست . ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
گاهي خدا شمارو نجات مي ده ولي اسمشو مي ذارين شكست : ) . [ دربارش فكر كن! ]
اینطوری‌عاشق‌شید :)))! ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
خوش آمدی..... ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
«الذى إبتكر العناق كان أخرساً، أراد أن يقول کل شي دفعة واحدة» آنكه آغوش را كشف كرد، لال بود! می‌خواست همه چيز را به يكباره بيان كند:)
بچه ها دعا میکنید برام؟ محتاج دعاهای خیرتونم :)
- به‌ جای‌ اینکه‌ عکس‌ خودتونو بزارید پروفایل‌‌، تا‌ بقیه‌ با دیدنش‌ به‌ گناه‌‌ بیفتن، یه‌ تلنگر قشنگ‌‌ بزارید‌ که‌ با دیدنش‌ به‌ خودشون‌ بیان .🚶🏻 ــــــــــ ـــــ ـ -شهید‌ابومهدی‌المهندس .
تازمانی‌که⏳ همنشینِ‌گناه‌باشیم همنشینِ‌امام‌ِزمان‌نخواهیم‌بود...✋🏻 تا‌زمانی‌که🌱 گرفتارِ‌نَفس‌باشیم هم‌نَفَسِ‌امام‌ِزمان‌نخواهیم‌بود...💔 ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
سلامتی رهبر دلاور حزب الله سید حسن نصرالله صلوات 🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🍃 🍃وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃
این‌شب‌‌حال‌منودقیقامثل‌شب‌گم‌شدنشهیدرئیسی‌میندازه💔، اگه میشه برا سلامتی سیدحسن نصرالله یه صلوات بفرستید .
برایِ سلامتی فرزندانِ حضرت زهرا ، مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله صلواتی ختم کنیم ، ان شاءالله که خیره :)
ما از انتظار خاطره خوبی نداریم .
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا 💛 ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دیدنت آرامش دنیا؛ کجایی🙃❤️‍🩹؟.. الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَــرَج امامِ زمانم🌱.. ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
رفتارت ، کِردارت ، نوع صحبتت و از این دسته ها ارزشت رو مشخص میکنه ! هرچقدر رفتار و کردار بهتر ارزش هم بیشتر؛ ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
دلمان تنگ شهیدان است امشب...💔
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 با شنیدن صدای خنده ی ازاده ک همراه کمیل وارد خانه میشد اخمی کرد و سمت انان رفت :هیچ معلوم است شما دوتا کجا بودید؟ کمیل خنده اش را قورت داد ک مادرش پوزخندی زد و گفت :من از نگرانی اینجا داشتم دیوونه میشدم اونوقت شما رفتید دنبال خوش وبش کردنتون نگاه تندی به کمیل انداخت ک نرگس از اتاقش گفت:وا مامان چیکارشون داری -تو درستو بخون نرگس شانه ای بالا انداخت و کتابش را ورق زد ازاده نگاهی به کمیل انداخت ک گفت :تقصیر من شد مامان جان اصلا نفهمیدیم چجوری ساعت گذشت -کجا رفتین یهویی از بعد از ظهر تا حالا کجا بودین ساعت نه شبه -هیچی تو خیابونا ول میگشتیم واسه خودمون لحن شوخ کمیل بعد از مدتها لحظه ای ارامش را به قلبش بخشید ولی با یاداوری ازاده دوباره ابروهایش را بهم گره زد و گفت :خوشی هاتون واسه بقیس نگرانی هاتون واسه منه سمت اتاقش رفت و در را محکم بست ازاده ارام گفت: _معذرت میخوام _تو چرا معذرت میخوای از صبح تا به حال چپ و راست از من معذرت میخوای تورو کجای دلم بزارم اخه یکی از اونور قهر میکنه یکی از این ور معذرت میخواد نرگسم ک الان چونش گرم میشه میاد منو سوال پیچ میکنه ک کجا بودی ازاده از لحن شاد کمیل تعجب کرد و سعی کرد خنده اش را کنترل کند در همین حین نرگس از اتاقش بیرون امد و پاورچین پاورچین سمت کمیل امد : _حالا ک مامان رفته اتاقش بگو ببینم کجا رفته بودین نه به اون اخمات نه به این خندیدنات کمیل نگاهی به ازاده انداخت ک با یاداوری حرف های او درباره نرگس و پیش بینی درست او خندید نرگس رو به ازاده با لحن حرص داری گفت : _وا چرا میخندی کمیل سمت دستشویی رفت و گفت: _تو برو درستو بخون خدا تو رو فوضول و پرحرف افریده -عع ببخشید ک نظر شما نپرسید!! درحالی ک دست هایش را میشست با صدای بلند گفت: _دلم از حالا برای شوهر بیچارت میسوزه ....
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 -دلسوز نخواستیم من میرم شام بکشم بعدا از زیر زبون ازاده میکشم ک کجا بودید کمیل رو به ازاده گفت:یه کلمه گفتی نگفتیا بزار تو خماری بمونه دلم خنک شه ازاده خندید ک نرگس گفت:شرمندتم خاانوم حوریه خانوم با دیدن حال و هوای انها ک متفاوت با شب های قبل بود ناخوداگاه لبخندی زد و از پنجره ی اتاق به بیرون خیره شد *** -اینو اینجا بزار -نه همینجا خوبه -خوب کنار اون یکی بزاری قشنگ تر میشه بوته ی گل مورد نظرش را داخل خاک فرو برد و اطراف انرا با دست هایش خاک پوشی کرد -اب بریز روش نرگس اب پاش را کمی روی بوته ی تازه کاشته شده خم کرد: وقتی بهار بیاد اینا رشد کنن حیاطمون خیلی خشگل میشه کمیل با لبخند گفت: _اره یادمه اقاجون عاشق این گلا بود نرگس با حسرت سرش را تکان داد ک حوریه خانوم سینی چایی بدست وارد حیاط شد و گفت: _گفتم حسابی کار کردید خسته شدید واستون چایی اوردم _کار خوبی کردی طی این مدت رفتار نرگس با ازاده خیلی بهتر از قبل شده بود و دیگر اورا به عنوان عضو جدید خانواده پذیرفته بود -وای باورم نمیشه یه هفته دیگه دوباره عید میشه کمیل سرش را با تاسف تکان داد و در جواب نرگس گفت _ناسلامتی بیست سالت شده ها مثل دخترای هشت ساله واسه عید ذوق میکنی -وا تو فقط زخم زبون بزن بمن خندید و گفت : _بزرگ شدی از سرت میپره از جایش بلند شد و دستکش هایش را در اورد نگاهش روی پنجره ی اتاق ازاده چرخید ک متوجه تکان خوردن پرده شد... ....
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 در همین حین صدای زنگ بلند شد در را باز کرد که قامت مادر منصور جلوی رویش نقش بست اخم ریزی کرد و گفت: _سلام خاله شرمسار به زمین نگاه کرد: _سلام پسرم خیلی با خودم کلنجار رفتم ک بیام یا نه روم نمیشد بیام. گفتم شاید به خاطر نادونی پسرم منو خونه راه ندید و سنگ روی یخ بشم. کمیل نگاهی به صورت چروک افتاده خاله اش انداخت ک در نگاه نگران مادرانه اش گره خورد لبانش را به اجبار کش داد و سعی کرد لبخند بزند: _این چه حرفیه خاله، تو ک تقصیری نداشتی. منصور سه چهار ساله ک دیگه با شما رفت وامد نداره. -درسته دیر اومدم ولی،باور کن خیلی شرمندم کمیل جان. منصور اگه اون کوفت و زهرماری هاشو کنار میزاشت ک الان کنار پدرش بود نه کنار دوستای لات و لوتش. بغض ش را فرو خورد وچادرش را جلوتر کشید: -هوا یکم سرده خاله،بیا داخل. مهم خود منصوره ک اگه گیرش بیارم ... خاله اش با گریه جلوی در زانو زد و گفت: _درسته پسرم خطاکاره درسته سرت کلاه گذاشته ولی منم مادرم توروخدا ببخشش، تورو به جدت قسم. مادر کمیل ک دورتر ایستاده بود دیگر نتوانست طاقت بیاورد و سمت او خیز برداشت: _چی از جون پسرم میخوای خواهر. پسرت حسابی حقشو گذاشت کف دستش. من جای تو بودم اسم همچین بچه ای رو از شناسنامم خط میزدم تا اینکه براش طلب بخشش کنم. در را محکم کوبید و با تشر گفت: _تا وقتی من نخوام کمیل حق نداره کسی رو ببخشه. یبار از مهربونی پسرم سواستفاده کردید بسه. کمیل دو زانو روی زمین نشست که مادرش گفت: _کمیل؟ پسرم خوبی؟ سرش را تکان داد و گفت: _میخوام تنها باشم. سینی چایی را برداشت و به استکان دست نخورده کمیل خیره شد. *** نرگس با شنیدن صدای بهم خوردن در از جایش بلند شد و پرسید: _خاله رفت؟ -اره. مامان کو؟ -تو اشپزخونس، از وقتی اومده تو نیم ساعته با استکانا ور میره. من که میگم اصلا حواسش اینجا نیست. صدای زنگ گوشی نرگس بلند شد که سراسیمه قطع کرد. کمیل متعجب پرسید: _چرا جواب ندادی؟ دست پاچه گفت: _هیچکی نبود داداش،من میرم تو اتاقم. ....