🟢13سفارش به بنیآدم در حدیثقدسی 🟢
🔻نقل است مرحوم آیه الله بروجردی این روایت را زیاد می خواند و اشک می ریخت💔
یَابْن َآدَمَ!
1- أکْثِرْ مِنَ الزّادِ، فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ.
2- وَجَدِّدِ السَّفیْنَهَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ.
3- وَخَفِّفِ الْحَمْلَ، فَإِنَّ الصِّراطَ دَقیقٌ دَقیقٌ.
4- وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ.
5- وَأخِّرْ نَوْمَکَ إِلَى الْقَبْرِ.
6- وَفَخْرَکَ إِلَى الْمیْزانِ.
7- وَشَهْوَتَکَ إِلَى الْجَنَّهِ.
8- وَراحَتَکَ إِلَى الاَّْخِرَهِ.
9- وَلَذَّتَکَ إِلَى الْحُورِ العینِ.
10- وَکُنْ لى ، أکُنْ لَکَ.
11- وَتَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَهِ الدُّنْیا.
12- وَتَبَعَّدْ عَنِ النّارِ بِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.
13- فَإِنَّ اللّهَ لایُضیعُ أجْرَ الْمُحْسِنینَ.
الجواهر السّنیّه / شیخ حر عاملی /ص 80
ای بنی آدم!
1- توشهی آخرتت را زیاد کن، پس به درستی که راه دور است دور.
2- و کشتی را آماده کن که دریا عمیق است.
3- بارت را سبک کن زیرا که صراط دقیق است، دقیق.
4- و عملت را خالص کن ، پس حسابرس بسیار داناست.
5- و خوابت را برای قبر به تاخیر بینداز
6- و فخرت را برای میزان،
7- و خواستهات را برای بهشت
8- و راحتیت را برای آخرت،
9- و لذّتت را برای حور العین
10- و باش برای من آنگونه که من برای توام.
11- و تقرّب جو به سوی من با ضعیف شمردن دنیا
12- و دوری کن از جهنّم به وسیلهی بغض دشمنان و دوستی نیکان«اهل بیت علیهم السلام» ؛
13- پس به درستی که خداوند اجر نیکوکاران را از بین نمیبرد.
#حدیث_روز
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عطر_نماز❣
🌼🍃 امام مهدی عجل الله تعالی فرج الشریف
به یکی از مشتاقان دیدارش به نام «زُهَری» که به زیارت آن حضرت موفّق شده بود ، دو بار فرمود : از رحمت خدا دور است کسی که #نماز_صبح را چندان به تأخیر بیاندازد که ستاره ها ناپدید شوند ،
و #نماز_مغرب را قدری به تأخیر بیاندازد که ستاره ها ظاهر شوند .
📚 داستان های صاحبدلان ، ج 1 ،ص 131
#نماز_اول_وقت 📿
#التماس_دعای_فرج 🤲
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حدیث_روز
#رسول_اكرم فرمودند:
ترک غيبت از ده هزار ركعت نماز مستحبى پيش خدا محبوبتر است.
📚 بحار الانوار 75: 261 ح 66
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨✨✨✨✨✨✨
🌸🍃🌸🍃
مردى ازامام حسن عليه السلام پرسيد: چرا سفر_مرگ براى ما ناخوشایند است و از او استقبال نمى کنيم؟! حضرت فرمودند
شما خانه آخرت را خراب کرده اید و خانه دنیا را آباد، طبیعى است که انتقال از اقامتگاه آباد به جایگاه خراب براى شما ناخوشایند است.
#بحارالانوار
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
توضيح دادن نشانه ى ضعف است!
وقتى سعى كنيد مطلبى را
به كسى كه دركى از آن ندارد بفهمانيد ،
اتفاقى مثل
ريختن پارچ آب در يك ليوان مى افتد
ليوان از نداشتن گنجايش كافى
سر ريز مى شود
آدم ها هم همين طور...
اگر مى خواهيد هميشه در آرامش باشيد
انتظارتان از آدم ها را به صفر برسانيد
نه توضيحى به كسى بدهيد
و نه انتظارى داشته باشيد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#بدوݩ_ٺعارف🖐🏻‼️
هشتاددرصددخترایمحجبہفضایمجازی
یہدوربینبایدحتمادستشونباشہ
باروسریگلمنگلے
نهایتکارهنریشونم
عکساز
نصفچشموچالدوستچادریشونہ:/
#نکن_خواهرمـ🤦🏻♀️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💐🍃💐
💐🍃
💐
علامه حسن زاده آملی :
🐐اگر آدمى میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد "بهيمه" (چهار پایان غیر درنده) است
🐅و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد "سبع" (حیوانات شرور و درنده ) است.
👺و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ و از اين گونه امور با بندگان خدا دارد "شيطان" است.
🕊 و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد ولى صفات سبعى و شيطانى ندارد يعنى مردم و خلق خدا از او آسوده اند، "ملك" است
🙍♂و اگر علاوه بر مقام ملكى بسوى معارف و ادراك حقايق عوالم وجود و سير در آنها و سير الى اللّه و في اللّه گرايش دارد انسان است.
🔹خلاصه اینکه بشر به پنج گونه تقسیم میشود : بهيمه، سبع، شيطان، فرشته و انسان .
حال هر کسی با مطالعه این جملات میتواند بفهمد که در باطن به چه صورت است. نیازی نیست انسان به نزد کسی برود که چشم برزخی دارد و از وی بخواهد باطن او را بگویند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
﷽؛
💥 عواقب سستی و ترک نماز ؛ عذاب جهنم 1 💥
🔥 بعد از دو عذاب انسان بی نماز (زندگی سخت در دنیا و کور محشور شدن در قیامت) خدا به عذاب جهنم که شدید تر و ماندگار تر است اشاره می کند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي ... وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى» (طه: 127)
🔥 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود در جهنّم، درّه اى است كه اهل جهنم، روزى هفتاد هزار بار از عذاب آن به خدا شکایت مى كنند. در آن درّه، اتاقى از آتش است و در آن اتاق، چاهى از آتش و در آن چاه، صندوقى از آتش و در آن صندوق، مارى هزار سر است ... و یکی از کسانی که در آن دره عذاب می شوند، بی نماز ها هستند.
🔥 «أَنَ فِي جَهَنَّمَ وَادِياً يَسْتَغِيثُ مِنْهُ أَهْلُ النَّارِ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعِينَ أَلْفَ مَرَّةٍ وَ فِي ذَلِكَ الْوَادِي بَيْتٌ مِنَ النَّارِ وَ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ جُبٌّ مِنَ النَّارِ وَ فِي ذَلِكَ الْجُبِّ تَابُوتٌ مِنَ النَّارِ وَ فِي ذَلِكَ التَّابُوتِ حَيَّةٌ لَهَا أَلْفُ نَابٍ كُلُّ نَابٍ أَلْفُ ذِرَاعٍ قَالَ أَنَسٌ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَنْ يَكُونُ هَذَا الْعَذَابُ قَالَ لِشَارِبِ الْخَمْرِ مِنْ أَهْلِ الْقُرْآنِ وَ تَارِكِ الصَّلَاةِ» (إرشاد القلوب؛ ج1؛ 173)
#سستی_و_ترک_نماز #آیات_نماز #استاد_علی_اکبر_وحیدی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #سرگرد_سهند #قسمت_43 -سلام بابا ... نه من یه کاری برام پیش اومد .. نم
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #سرگرد_سهند
#قسمت_44
-تو وظیفه ات رو می دونی سهند . حدت رو و مرزی که برات مشخص شده . من زیاد سخت نگرفتم بهت و همیشه سعی کردم پشتیبان کنم ازکارات ؛ با اینکه متوجه کله شقی و سرخودیت بودم . اما گاهی خیلی خستها م می کنی ! چند لحظه مکث کرد و به صورت سهند که بی تفاوت به شیشه ی جلو دوخته شده بود، نگاه کرد: -جریان این دزدی چیه ؟ نمی فهمم چرا باید برای یه دزدی ساده ، تو این قدر پرونده رو کش بدی ؟ چرا این قدر پرونده های باز هنوز توی پایگاه هست ؟ می شه بهم توضیح بدی برای چی سرخود می ری دنبال پرونده ای که هنوز حکم قطعی نداره ؟ تو هنوز نمی دونی که حق نداری پرونده هات رو انتخاب کنی ؟ سهند بی آنکه جوابی بدهد، کنسول کنار دستش را باز کرد و پاکت سیگارش را برداشت. خیلی خوب می دانست این مورد اصلا قابل قبول سرهنگ نیست. همیشه هم سعی می کرد، جلوی او سیگار نکشد. اما آن لحظه کاملا بی فکر ، دنبال فندک می گشت! شیشه را پایین داد و دود اولین پک بیرون رفت، سرهنگ هم آهی کشید: -سهند من مسئولم .. چند بار بهت گفتم همین رابطه ی فامیلی ما، مشکل بزرگیه .. می دونی چند دنبال اینن که جاتو بگیرن؟ -واسه اونا ! -همین فکر رو می کنی که این جور خونسردی !
سهند به وضوح متوجه کنایه اش شد .تند به سمتش برگشت و با اخم هایی که هر لحظه بیشتر روی پیشانی اش می نشست ، گفت: -دایی جان شما اصلا توی موضوع نیستین . من گزارش هام رو مو به مو بهتون میدم . یه پرونده ی پیچیده رو شده دو روزه جمعش کردم . یه بارم این طور می شه . به من مربوط نیست که کی می خواد جای منو بگیره . به من مربوط نیست شما و مافوق های شما چه تصمیمی برای من و امثال من بگیرن . من تا هر وقت لازم باشه ؛ تا هر جا که باشم ،همین طور کارم رو می کنم . کمی صدایش را بالا برده بود . متوجه شد و کلافه از این بی احترامی و عصبانی از شرایطش، لب زد: -متاسفم -سهند ... -دایی ، پرونده ای که می گی، ابهامات زیادی داره ؛ خود شاکی هم همکاری نمی کنه . به من پیشنهاد بستن پرونده رو داده ! من خواستم اعتماد کنه بهم . می دونم موضوع رو نباید کش بدم . منم اصلا نمی خوام این کارو کنم . در مورد پرونده ی ادم ربایی هم بله حق باشماست . من می خواستم باهاتون صحبت کنم اما ماموریت داشتم دیروز . می دونین توی چه وضعی بودم که . امروزم .... من مقصرم میدونم . سرهنگ دستش را بالا برد و سهند سکوت کرد، اما رویش به سمت پنجره کرد. -دستت چه طوره ؟ مشکل جدی نیست ؟! تو چرا هیچ وقت نمی ری بیمارستان ؟ -چیزی نیست در حد خراشه!
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: سارا هاشمی
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
🍂 @Reyhaneh_show 🍃
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #سرگرد_سهند
#قسمت_45
-ببینم ! دستش را به سمت بازوی سهند برد و سهند با واکنشی غیر ارادی دستش را سریع کشید اما انگشتان سرهنگ زودتر بازوی زخمی اش را فشار داد! آخی که سهند گفت، سرهنگ دستش را از روی بازویش برداشت اما عصبانی تر از قبل، از مچ دستش گرفت و آستین پیراهنش را بالا زد. روی زخم کمی بسته شده بود، اما هنوز متورم و قرمز بود . سرهنگ سری از روی تاسف تکان داد: -سهند تو خیلی بیشعوری !این خراشه ؟ احمق می خوای با خودت چی کار کنی ؟ چرا ولش کردی همین طوری ؟ سهند با بی حوصلگی، دستش را کشید: -خوبه دایی .. زخمه دیگه! سرهنگ اما کوتاه نیامد.. -پاشو بیا این ور بشین .. باید بریم بیمارستان .. پانسمان می خواد.. -دایی .. خواهش می کنم. -دایی و بگم چی؟ خسته ام کردی دیگه بچه! همین ماردت سر این زخم به نظر تو کوچیک منو مقصر می دونه ! هزار بار گفتم مراقب خودت باش ؛ نه واسه خاطر خودت ، واسه خاطر خانواده ات ، کسایی که دوستت دارن .. صدای تلفن سرهنگ، جمله اش را ناتمام گذاشت. با دیدن شماره ی همسرش، کلافه جواب داد: -بله ... چشم خانوم .. بله اینجاست . باشه داریم می یایم . تلفن که قطع شد، نفس عمیقی کشید.
-پاشو بریم تو من به هومن می گم بیاد بالا ، لوازم پانسمان داری ؟ سهند سرش را فقط تکان داد . سهند برای او، کمتر از پسرانش نبود که گاهی حتی عزیز تر هم بود. مخصوصا با راهی که جلوی او گذاشته بود. همیشه خودش را مسئولش می دانست. -سهند بفهمم چرا اینا رو بهت می گم . نگرانتم . نمی خوام اتفاق بدی بیفته . می دونم از پس کارات برمی یای مثل همیشه ، من بهت اعتماد دارم پسر . اما تو هم منو بفهم . مواظب خودت بیشتر باش . اگر نیرو کم داری بگو برات می فرستم. تو بخواه از من . اما به خواسته ی منم توجه کن . پرونده ای طول می کشه ؛ چند تا ادم مزخرف به ما فشار می یارن .مابرای شما ؛ خیلی هزینه کردیم . همه چیز طبق خواسته تون فراهم کردیم که مشکلات رو کم کنیم . من روز اول بهت گفتم که خیلی خیلی سخته ؛ اما تو می تونی . هنوزم می گم می تونی . یه کم فقط به جز قوانین خودت ؛ به قوانین ما هم توجه کن ! سهند که به سمتش برگشت، با لبخندی گفت: -من برات درستش کردم و گفتم با من هماهنگ کرده بودی و من یادم رفته حکم بدم ! از جیب بغل کتش ؛ کاغذی را در آورد و به طرف سهند گرفت: -بیا ؛ اما یادت باشه زود جمعش کنی ! خیلی زود سهند برگه را گرفت و با شرمندگی سرش را پایین انداخت -متاسفم دایی ؛ من خیلی بی فکرم . معذرت می خوام اذیتتون می کنم . قول می دم ..... سرهنگ با اخمی تصنعی در ماشین را باز کرد و نگذاشت سهند ادامه بدهد!
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: سارا هاشمی
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
🍂 @Reyhaneh_show 🍃