eitaa logo
رشدانه
228 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
415 فایل
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود. 📝نظرات مشفقانه خود را در باره مطالب کانال با نشانی زیر درمیان بگذارید. ممنونم صفری https://eitaa.com/Tebyan_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷«انتظار سازنده» ✅ بنویسید امید دل زهرا مهدیست ✅ چارۀ کار همه مردم دنیا مهدیست..
🌺انتظار مهدوی و امید درمانی اینکه همواره در زندگی امیدوار باشیم یک رویکرد روان‌درمانی است که با استفاده از مفاهیمِ ✅ در زندگی ✅ برای رسیدن به هدف ✅ متناسب بودن برنامه‌ها بر اساس افراد باعث می‌شود تا بسیاری از بیماری‌های روحی نظیر و کاهش پیدا کند و عوامل مثبتی مثل احساس ، و در افراد افزایش پیدا کند 🔹 به فرد کمک می‌کند تا باور کند که زندگی او، برعهده خودش می‌باشد و باید با به دست گرفتن کنترل امور، تلاش کند تا شرایط بهتری را فراهم کند. 🌸 زیباتری امید را خداوند معرفی نموده است:وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین(قصص،۵) در فرهنگ انتظار بهداشت روانی تأمین شده و اکسیر امید موجود در آن، انسان را به رشد و کمال میرساند. ✅ شب جهارشنبه و نسیم جمکران https://eitaa.com/Rooshdaneh/16954
🔷 ترس سازنده من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
. 🔷انتظار فرج 🔹منتظر واقعی چون هدف والایی دارد، تلاش می‌کند در چشم انداز آینده و نگاه به افق‌های دور، موجب تغییر سرنوشت جهان شود. او مسیر بندگی کردن و بهتر شدن را در تنگ‌راه‌های زندگی می‌پیماید و امید به آینده‌ای روشن، چراغ راهِ پُر ابهامش است. او این‌گونه منتظر ظهور است و این چنین انتظاری، افضل اعمال می‌شود! 🔹امام جواد علیه‌السلام می‌فرماید:«برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است. هر کس این امر را بداند و آن را بشناسد، با همین انتظار در کارش گشایش و فرج مى‌شود» ✅ای پرده‌دار عالم در پرده چند پنهان بازآ و روشنی‌بخش دل‌های باصفا را 📗بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۱۰ 🖌نجمه صالحی، دکترای تاریخ اسلام 🛎🛎🛎 رشدانه دریچه ای بر دلنوشته های شما
🔹تکیه بر کعبه بزن جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی‌تو چندی‌ست که در کار زمین حیرانم مانده‌ام بی‌تو چرا باغچه‌‌ام گل دارد شاید این باغچه دَه قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد جمکران نقطۀ امید جهان شد که در آن هرچه دل، سمت خدا دست توسل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد 🖌سیدحمیدرضا برقعی
🔷نشانی ظهورت پیداست 🔹آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اُویسم که شبی راه قَرَن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد 🖌سیدحمیدرضا برقعی
🔹شـوق تکامل جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی‌تو چندی‌ست که در کار زمین حیرانم مانده‌ام بی‌تو چرا باغچه‌‌ام گل دارد شاید این باغچه دَه قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد جمکران نقطۀ امید جهان شد که در آن هرچه دل، سمت خدا دست توسل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد 🖌سیدحمیدرضا برقعی
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟ بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟ در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🖌قیصر امین پور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌"اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)"
🔷 کودکان غزه چشم میبندم نبینم جسم خونین تو را می‌کشم بر شانه‌هایم داغ سنگین تو را دل ندارم در هیاهوی مهیب شعله‌ها عکس بردارم به پلکی داغ تدفین تو را حسبنا اللهِ تو در لبخند آخر محو شد کاش من هم داشتم یک شمّه از دین تو را ای بخشکد ریشه‌ی شادی که یک لحظه ندید در طی این سال‌ها چشمان غمگین تو را! شک ندارم طبق قانون الهی می‌خورد این جهانِ بی‌تقیّد سنگ نفرین تو را می‌رسد یک روز مردی از تبار آفتاب تا که پس گیرد ز اهریمن فلسطین تو را 🖌 مشاور، روانشناس: سیدمحمد بابامیری