◾️به مناسبت اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام....
(این شعر در سال1396سروده شده است)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره هر که عزیز است دستچین شده است
مسافر سفر عشق اربعین شده است
دوباره هر که دلش سوخت انتخاب شده
ملازم قدم حضرت رباب شده
فرشتگان خدا هر که را جدا کردند
برات داده و راهی کربلا کردند
هر آنکه در حرمش سر بر آستان دارد
به روی پا ز ملک بوسه ای نشان دارد
خوشا کسی که گرفته برات با دل شاد
زدست معجزه آسای پنجره فولاد
هر آنکسی که برات از امام هشتم داشت
نه یک پیاله، جواز تمامی خم داشت
خوشا کسی که رضا کرده صاحب نظرش
دعای حضرت معصومه توشه ی سفرش
مسیر عشق پر از پیچ وتاب و باریک است
سواره نه که به پای پیاده نزدیک است
در این سفر که سلوکی به مقصد نور است
بحکم "فاخلع نعلیک" وادی طور است
تواضع و ادب اینجا به کار می آید
پیاده زودتر از هر سوار می آید
پیادگان حریمی که محترم شده اید!
شما که همسفر بانوی حرم شده اید!
"معاشران ز حریف شبانه یاد آرید"!۱
ز ماندگان سفر در میانه یاد آرید
به جای ما دلتان چون شکست گریه کنید
به پای کودکی تاول نشست گریه کنید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
دوباره نوبت روضه به اربعین افتاد
سلام ما به زنی که ز دور می آید
شکسته است ولی با غرور می آید
دوباره پرچم سرخ قیام در دستش
می آید و سند فتح شام در دستش
سلام کشته ی لب تشنه خواهر آمده است
نه زینب است که زخمی مکرر آمده است...
اگر چه سخت ولی با شکوه آمده ام
شبیه صاعقه رفتم چو کوه آمده ام
تمام راه به عشق سر تو آمده ام
فقط ببخش که بی دختر تو آمده ام
رقیه ماند که در شام انقلاب کند
که خواب شب زدگان را پر اضطراب کند
اگر چه با جگر پاره پاره آمده ام
هزار سال پس از تو دوباره آمده ام
به پاست تا به ابد خطبه خوانی زینب
لهیب شعله ی جنگ جهانی زینب
ببین چقدر برای تو لشکر آوردم
چقدر عاشق عباس و اکبر آوردم
پیادگان حریمت ز خاک هر وطنند
مدافعان قسم خورده ی حریم منند
چقدر دور ضریح تو جابر آمده است
به پیشواز بیا خیل زائر آمده است
۱- از حافظ
#اربعین
#حضرت_زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
نامتان با غربت، الفتی دیرینه دارد که دختران "غریبِ مدینه" اید؛ یادگارانِ "حَسن"...
باید چند گامی گذشته باشید از بلوغ، آنگاه که شیرینی رؤیاهای دخترانه تان در تلاطم یک سپیده تا غروب، محال می شود..
دو نام هستید در تاریخ، کم نشان، که غروبی قد می کشید در ازدحام غارتیان بی باور و اسب ها از نازکای قامتتان می گذرند، آنگونه شتابان که شکستنتان به گوشی نمی رسد، مگر "عمه" که در غروبی نباید، از خارهای بیابان کودک می چیند...
و صحرا می داند که شام غریبان با داغ یادگاران "حسن" غریب تر است...
سلام بر ام الحسن و ام الحسین،دختران مجتبی علیه السلام...
از همین رنگ های شاد و قشنگ،روسری سرخِ آب اناری بود
اول صبح،نو، سرِ دختر...سر شب،پاره، دورِ خاری بود...
این نمایی ست کلّی از قصّه، می توان از همین نما فهمید
بین آن شیهه های پی در پی، چه قَدَر وضع، اضطراری بود!
دور خیمه کسی نبود، اما...اسبِ آخر که بی سوار آمد
دورتادورِ خیمه غلغله شد، هر طرف اسبی و سواری بود..
ناگهان خیمه داغ و روشن شد...ناگهان بوی "سوختن" آمد
وَ کسی داد زد:"فرار کنید"!..دخترک، خیمه ی کِناری بود...
شب شد آشوبِ اسب ها خوابید...دخترک برنگشت از صحرا
پیش از این، یادگارِ داغی سخت، بعد از این، داغِ یادگاری بود!...
کاروان بعد چلّه ای برگشت، بین آن خاطراتِ سردرگم
روسری زیر آفتاب هنوز، رنگ و رو رفته، دور خاری بود...
#ام_الحسن_ام_الحسین
#دختران_امام_حسن
#اربعین
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
--------------------------
@SayyedeAzamHoseini1
36.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا.....شیراز سومین حرم اهل بیت.... مردادماه1404
برای رباب و چهل روز سوختنش
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
#اربعین
#کربلا
#حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
..................................
@SayyedeAzamHoseini1
سیده اعظم حسینی
چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا.....شیراز سومین حرم اهل بیت.... مردادماه1404 برای رباب و چهل روز سو
◾برای "رباب" و چهل روز سوختنش....
بغل گشود به پهنای قبر و زانو زد:
"سلام هستیِ مادر! بیا بپر بغلم!
دوباره می شمرم مثل قبل؛یک، دو، سه...
دوباره کودکی ات را بریز در بغلم!
نشد عزیز دلم! قهر نه!... ببین مادر
برایت از سفر اسباب بازی آورده!
شکسته بسته و شیرین و با اشاره بگو
نبوده ام پسرم! کی اذیتت کرده؟
خدا نیاورد آن روز را که یک مادر
ز شیرخوارهی خود دور و بیخبر باشد
طبیعی است گلم، مادر است و دلشوره
اگر چه بچه روی سینه ی پدر باشد!
بدون تو که نشاط منی، به هر جایی
ولو به کاخ و به بازار، خسته می رفتم
برای آن که از آغوشم عطر تو نپرد
مسیر بادیه را دست بسته می رفتم!
تمام، دلهره بودم غروبی "عبدالله"
تو را بغل کند و پیش آب ها ببرد
سرش به بازی خود گرم باشد و آنگاه
فرات موج زند ناگهان تو را ببرد!
تمام، دلهره بودم پدر بخوابد و تو
به جست و خیز بیایی، بیافتی از یک تل
تمام، دلهره بودم،خدا خدا کردم
عمو حصار کشد دور خیمه حداقل!
تمام دلهره بودم بهانه گیر شوی
پدر اگر چه که پیش تو بود... اینجا بود
درست...گفتم شاید سرش شلوغ شود
سرش شلوغ؟!.. چه گفتم؟ سرش که با ما بود!
نرفته خار به پایت که؟چون غروب دهم
همین که دغدغه را از نگاه من خواندند
برای له شدن خار،نگذریم از حق،
چقدر اسب که اطراف خیمه تازاندند...
دلم برای تو و خنده هات لک زده بود
فدای این دو لب خوش تراش یاسیِ تو
هوای بادیه شب سرد می شود کم کم
چقدر دغدغه ام بود بی لباسی تو!
در آن غروب، سپاه حواس پرتِ عجول
چه چیزهای نباید که از خیام آورد
لباس های تو را اشتباهی از خیمه
یکی نهاده به خورجین خود به شام آورد!
سفر دراز شد و کم کمک در این صحرا
خصوصاَ آخر شب بادِ سرد می آید
به عمه گفتم اگر بچه ام مریض شود
زنی که نیست،چه کاری ز مرد می آید؟
شمایل تو به بابابزرگ رفته "علی"!
زمان گذشت و "علی" تر شدی عزیز دلم!
شنیده ام همه اش روی سینه ی پدری
نبوده ام بغلی تر شدی عزیز دلم!
هنوز وقت نکردم بپرسم از پدرت
چرا مردّد و با شرمساری ات آورد
به جای آب مگر آبمیوه ات دادند؟
سفید برد چرا آب اناری ات آورد؟
من از همان دم اول که آب را دیدی
و گونه های تو از فرط شوق گل انداخت
یقین نمودم از اینجا تکان نخواهی خورد
فرات، قدّ تو مادر! به هیچ بچه نساخت!
بدون تو بروم؟یا بدون تو بروم؟
مرا گلوی تو بین دو انتخاب گذاشت
که جا نهادن یک شیرخواره رسم نبود
بگو به حرمله این رسم را "رباب" گذاشت!"....
غروب بود و دو تا دستِ بی نتیجه ی زن
به سمت سینه ی او ناامید برمی گشت
زن از تهاجم بی رحم و تلخ خاطره ها
به روی شانه ی عمّه، شهید برمی گشت!
میان خاطره های خیالی اش می دید
که خاطراتِ دگرگونه دور می گیرند
نگاه کرد به زینب وَ گفت:" بانو جان
برای بچه، چهلّم چطور می گیرند؟"
-------------------------------
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
#اربعین
#کربلا
#حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
..................................
@SayyedeAzamHoseini1
"تذکره" و "ریاحین" و "مقاتل" را ورق می زنم و تو در تمام آن ها همان روضه ی مجسّمی،که نباید...
و آغاز می شوی آنگاه که پدر مشتاقانه شهادتین گفت و تو بر دل "حسین" نشستی...
بلندای نامت،غزلی شد عاشقانه بر لبان "حسین" که تاریخ گواهی میدهد:" کانت الرباب من خِیار النساء جمالاً و ادباً و عقلاً"...
هر چند خانه ات که خانه ی محبوب "حسین" بود،به ویرانی کشید تا در تاوان این عشق مقدس،سهیم باشد...
راستی،از کربلا بازگشته بودی یا نه؟ وقتی والی یزید،خانه ات را همانند خانه ی علی(ع) و "عقیل"،ویران کرد و کاش،خانه خرابی ات همین بود!
باور ندارم کسی از کنار نامت،بی اشک گذشته باشد...
و شگفت است تاب آوردن یک سال،که شامهایش همه غریبانند و روزهایش عصر دهم...
و شگفت نیست که از سایه گریزان بوده ای که مأنوس بوده ای به همنشینی با "آفتاب"...
و مرگ،آن آرزوی بایسته بود که علی کوچکت را پس از یک سال،به آغوشت هدیه کرد...
◾️ سلام بر داغ ترین روضه ی شام غریبان
سلام بر بانو رباب...
بیا رویم به جایی که بحث آب نباشد
"رباب" باشد و مرثیه ی "رباب" نباشد!
تمام بادیه را خیمه کن! که بعد محرّم
به هر کجا بنشیند در آفتاب نباشد!
بیا و خط بزن از هر سیاهه حرمله ها را
که در ادامه ی این قصه اضطراب نباشد!
رسیده ایم درِ خانه و خدا کند اما
که شیرخواره ی این خانواده،خواب نباشد!
چه خانه ای! چه حیاطی! چه سادگی و نشاطی!
خدا کند که به تقدیر او "خراب" نباشد!
چه مشک ها به شتر بسته اند و روز مبادا
خدا کند که در این مشک ها سراب نباشد!
به خواب دیده کسی بانویی...که تَنگِ غروبی...
خدا کند که عروس "ابوتراب" نباشد!
سلام حضرت بانو! مسافر شب صحرا!
برای از تو نوشتن،اجازه می دهی آیا؟
اگر چه چند قدم بیش نیست فاصله با تو
کشیده قصه ی دلتنگی اش ولی به کجا؟ تو..
کمی کنار بزن پرده را،که سختیِ صحرا
به یک نگاه شود لحظه های خاطره با تو
خوشا دوبیتی دلدادگان و حال و هوایش
خوشا "لَعَمرُک اِنّی" ! خوشا "حسین"! خوشا تو!۱
شگفت نیست به هر خشتِ خانه دل بسپارد
به شرط این که در آن خانه یا تو باشی و...یا تو!
به رسم عشق،نگفتی :" در این مسیر،چرا من؟"
به رسم عقل،مکرر شنیده ای که:" چرا تو؟"
هزار بار دلش تنگ بود دیدنِ خود را
هزار بار در آیینه دید عشق،تو را،تو..
تو را چگونه بگویم که شکل روضه نباشد؟
تو را چگونه؟ بگو! ای تمام مرثیه ها تو..
ورق زدم به هوایت تمام "تذکره" ها را
به خون نشست نگاهم، مرور خاطره ها را!
چنان به چشم افق مسخ شد زمان و زمین هم
که کاش ساعتِ گودال،آن نمانَد و این هم!
دو راه بیش نمانده؛عطش-تلظّی،عطش-تیر
برای کودک نوپا چنان مباد و چنین هم!
نه شرم آب فقط ماند در نگاه اباالفضل
که شرمسار نگاه تو خانه زادترین هم!۲
که ایستادی و دیدی بلندمرتبه شاهی
ز صدر زین به زمین خورد در شلوغی و...زین هم!
که می بری پس از این با خودت غروب دهم را
و شام های غریبانه ی پس از دهمین هم
مباد رسم شود دست خالی از دل این دشت..
چهار قبر بیاور برای "امّ بنین" هم!
دوباره سوزش خورشید و سوزهای مکرر
که داغدیده ی عاشق،مباد سایه نشین هم!
کشاند شعر مرا باز هم به خانه ی اول
ولی کجاست دگر حال شاعرانه ی اول؟
رسیده ایم به ویرانه ای...سلام غریبه!
سلام و عرض ادب،عرض احترام،غریبه!
در این محله زنی بود و خانه ای..به گمانم
درست خانه همین بود...نه؟ کدام؟ غریبه؟
نشان به آن که ز هر خشت،می رسید شمیمی
شبیه رایحه ی سیب بر مشام،غریبه!
زنی شبیه تو.. اما بهارتر،سرِپاتر!
زنی شبیه تو در بانویی تمام،غریبه!
نه حرف زلزله بود و نه سیل آمده..اما
چرا شکسته در و ریخته ست بام،غریبه!
زنی شبیه تو را دیده اند اهل "مقاتل"
که بازگشته ز بازارهای شام،غریبه!
مباد خانه همان خانه باشد و تو همان زن..
که روضه خوان شده ای بین ازدحام،غریبه!
کنار غربت خاموش خشت های شکسته
شروع می شود این روضه با صدای شکسته
شب است و روضه ی موزون:"فَلا نسیتُ حسیناً"۳
دوباره گریه ی خاتون:"فلا نسیت حسینا"!
قسم به ثانیه های عطش،به زخمِ مکرر
که رنگ چهره دگرگون..." فلا نسیت حسینا"!
قسم به دست حسین و به مُشتِ خون که کشید از
مدارِ جاذبه بیرون،" فلا نسیت حسینا"!
قسم به صید بلند آشیان عرش نشینی
که دست و پا زده در خون،"فلا نسیت حسینا"!
قسم به آن سرِ بر نی که در مقابل چشمم
گذشت از دل هامون، " فلا نسیت حسینا"!
به واژگونیِ زینی که صبح یازدهم را
نمود نقلِ به مضمون،" فلا نسیت حسینا"!
به عشق-قدرت محضی- که تا همیشه نشسته
ورای منطق و قانون،" فلا نسیت حسینا"!
زنی شبیه تو در عاشقی تمام،غریبه!
که سایه ات به سر عشق،مستدام،غریبه!
۱- لعَمرُک اننی لاُحبّ داراً
تکون بها السکینة و الرباب...
۲- اشاره به کسانی مثل جناب منحج بن سهم...
۳-( به خدا هرگز) حسین را فراموش نمی کنم... جمله ی حضرت رباب...
#علی_اصغر
#بانو_رباب
#عطش
#اربعین
.................................
@SayyedeAzamHoseini1