◾️سلام بر زینب سلام الله علیها
به شکوهِ رشک انگیز و دور از دسترسِ نامش، که جز کُرنش و لکنت قلم را برنمی تابد...
(قسمتی از یک مرثیه ی بلند)
----------------------
به نام مرثیه ها،داغ ها و خون جگرها!
به نام روضه ترین ها،به نام تعزیه ترها!
به نام نقطه ی آغاز بغض های شکسته!
به نام خاطره ی "کوچه" ها،روایت "در"ها!
به نام نامیِ دلشوره های پاک زنانه!
به نام گوشه ی چادر در ازدحام نظرها!
به نام دلهره ی مادرانه در تب طوفان!
میان ذوق تماشای رستخیز پسرها...
به نام آن جگرآور زنان پرده نشینی
که شرزگان صبورند در مسیر خطرها!
به نام طایفه ی برگ در تهاجم طوفان!
به نام هیمنه ی تاک در هجوم تبرها!
به نام اشک که همزاد دردهای نجیب است!
به نام تاول پا در مسیر سختِ گذرها!
به نام خیمه ی زیبای کهکشان که نشسته
به زیر سایه ی نورانی نگاه "قمر"ها!
به نام "کوه"ِ سراسیمه بر بلندی یک تل!
به ناگهانِ ترک خوردن ضریح کمرها!
به نام "قدر" بلندی که در کجاوه نشینی
به یک نگاه، عوض می کند قضای قَدَرها!
ببین عشیره ی "احلی من العسل" به کلامی
به کام دشت فشاندند شهدها و شکرها!
افق، بلندتر از حدّ پر کشیدن جبریل
افق ورای پریدن مگر به سوخته پرها!
بیا به بادیه تا بشنوی ز هر بُنِ خاری
نخوانده های حقیقت،نگفته های خبرها...
خوشا سرودن فصل شکفتنی که تو باشی!
به نام نامیِ مهرآفرین زنی که تو باشی!
" ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"
که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی
به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر!
به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی!
گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان
تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی!
عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر!
برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی!
تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم
ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی!
که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت
برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی!
چه سایه های بلندی که پشت کودکی تو
برای "واقعه" با کوچه کرده اند تبانی...
گدازه های کلامت،شراره خیزِ همیشه
مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟!
به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن
رسید موسم گودال و فصل جامه درانی
در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا
" تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"
تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو
هر آنچه مست سر بام،گرم سنگ پرانی!
و کوچه ها همه خمیازه های وا شده بر خواب
به نام هر چه سپیده،بمان که خطبه بخوانی
غبار مرده ی رخوت گرفته ایم و ملولیم
مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی...
شروع می شود این روضه با لهوف نگاهت
مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت
به یال اسب گره می زند زنی گله ها را
چنان صبور که کم کرده روی حوصله ها را
زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش
به هم زده ست برای ابد معادله ها را
بهارپوش زنی، همردیف هر چه صنوبر
که برگ ریخته کوچ غریب چلچله ها را
شب و قیام نشسته،هنوز هم نشکسته
گواه این نشِکستن،گرفته نافله ها را
از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب
به پای خسته دویده مسیر هلهله ها را
کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا
به دست خیمه گرفتند فاتحان صله ها را!
ز سنگهای سرِ بام ها نیامده پیداست
کشیده اند به شهر امتداد غائله ها را
آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی
بکش به شومی تقدیرشان مباهله ها را!
چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت
به شهر می کشی آخر تمام زلزله ها را
"سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی
که بیشتر بکند نیزه دار فاصله ها را
عجیب نیست ز بازار سر درآوری آخر
چنین که می شکنی رونق معامله ها را
به جز سوالِ " عمویم چرا به خیمه نیامد"
عقیله ای تو جواب تمام مساله ها را...
چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی
که داده است به دستت زمام قافله ها را
#حضرت_زینب
#آیینی
________
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
◾️به مناسبت اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام....
(این شعر در سال1396سروده شده است)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره هر که عزیز است دستچین شده است
مسافر سفر عشق اربعین شده است
دوباره هر که دلش سوخت انتخاب شده
ملازم قدم حضرت رباب شده
فرشتگان خدا هر که را جدا کردند
برات داده و راهی کربلا کردند
هر آنکه در حرمش سر بر آستان دارد
به روی پا ز ملک بوسه ای نشان دارد
خوشا کسی که گرفته برات با دل شاد
زدست معجزه آسای پنجره فولاد
هر آنکسی که برات از امام هشتم داشت
نه یک پیاله، جواز تمامی خم داشت
خوشا کسی که رضا کرده صاحب نظرش
دعای حضرت معصومه توشه ی سفرش
مسیر عشق پر از پیچ وتاب و باریک است
سواره نه که به پای پیاده نزدیک است
در این سفر که سلوکی به مقصد نور است
بحکم "فاخلع نعلیک" وادی طور است
تواضع و ادب اینجا به کار می آید
پیاده زودتر از هر سوار می آید
پیادگان حریمی که محترم شده اید!
شما که همسفر بانوی حرم شده اید!
"معاشران ز حریف شبانه یاد آرید"!۱
ز ماندگان سفر در میانه یاد آرید
به جای ما دلتان چون شکست گریه کنید
به پای کودکی تاول نشست گریه کنید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
دوباره نوبت روضه به اربعین افتاد
سلام ما به زنی که ز دور می آید
شکسته است ولی با غرور می آید
دوباره پرچم سرخ قیام در دستش
می آید و سند فتح شام در دستش
سلام کشته ی لب تشنه خواهر آمده است
نه زینب است که زخمی مکرر آمده است...
اگر چه سخت ولی با شکوه آمده ام
شبیه صاعقه رفتم چو کوه آمده ام
تمام راه به عشق سر تو آمده ام
فقط ببخش که بی دختر تو آمده ام
رقیه ماند که در شام انقلاب کند
که خواب شب زدگان را پر اضطراب کند
اگر چه با جگر پاره پاره آمده ام
هزار سال پس از تو دوباره آمده ام
به پاست تا به ابد خطبه خوانی زینب
لهیب شعله ی جنگ جهانی زینب
ببین چقدر برای تو لشکر آوردم
چقدر عاشق عباس و اکبر آوردم
پیادگان حریمت ز خاک هر وطنند
مدافعان قسم خورده ی حریم منند
چقدر دور ضریح تو جابر آمده است
به پیشواز بیا خیل زائر آمده است
۱- از حافظ
#اربعین
#حضرت_زینب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
🌸 السلام علی زینب الصبور
ولادت حضرت صبر وایثار مبارکباد
خوشا سرودن فصل شکفتنی که تو باشی!
به نام نامیِ مهرآفرین زنی که تو باشی!
" ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"
که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی
به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر!
به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی!
گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان
تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی!
عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر!
برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی!
تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم
ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی!
که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت
برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی!........
......
#حضرت_زینب
#آیینی
____
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
عرض سلام و ادب
کتاب «بانوان عصر عاشورا» ،اثر منظوم دکتر سیده اعظم حسینی، برگزیده چهارمین دوره کتاب سال استان فارس گردید.
این کتاب با زبان شعر به معرفی بانوان تاثیرگذار قیام حضرت اباعبدالله علیه السلام پرداخته است.
#بانوان_عصر_عاشورا
#زنان_تاثیرگذار
#حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
..............................................
@SayyedeAzamHoseini1
عشق،آنگاه که از محدوده ی وصف فراتر رود،به مادری ماننده اش می کنند..عشق مادری،شکوهی ازلی ست که انسان را به بهت وامی دارد...تو اما بر بلندای کدامین قلّه ایستاده ای که عشق مادری در دامنه اش سربه زیر،پناه گرفته است؟
ساده نیست دو رعنای هجده و بیست ساله را با غرور مادرانه مرور کنی و خود،شرمآگین پرده ی خیمه را بیندازی تا شرم برادر را نبینی...
تل، هنوز منتظر است و جای مویه های مادرانه ی تو چقدر در دل "لهوف" خالی ست..
سلام بر زینب و پسرانش...
"عشق"، این بار نهان در پس جِلباب آمد!
قوّت قلب جهان بود که بیتاب آمد!
حضرت صبر که بر کوه تحکم می کرد
پیش پای ادبش شرم تلاطم می کرد!
آنچنان گوشه ی چادر به زمین می افشاند
خاک در حسرت یک لحظه توسل می ماند!
قرص می کرد به هر گام دل کوهی را
می رهانید ز طوفان به دمی نوحی را
و تلاقی دو نور ازلی زیبا بود
بینشان فاصله اندازه ی "أو أدنیٰ" بود!
عشقِ ناب است و ز هر شأن، معاف است اینجا
همه ی زینبی اش گرم طواف است اینجا
رازآلوده و مبهم مژه ای بر هم زد
لحظه ا ی "پرتو حسنش ز تجلی دم زد"!
آنچه جاریست در این لحظه ی ناگاهِ نگاه
راز مستی ست که "لا یعلمه الا الله"!
هر دو آیینه چو مشغول تماشای خودند
رغبت پلک زدن نیست مگر با اکراه
عشق،دیرینه تر از هر چه زمان، لب خاموش
شوق،سرریز؛زمان،سرکش و فرصت کوتاه!
نه گلو، آمده اینبار شفاعت بکند
تیغ را... هاجرِ زانو زده در قربانگاه!
تیغ،لب تشنه تر از صید؛دلِ دشت آشوب
صید بیتاب تر از تیغ وَ مسلخ دلخواه!
دو ستاره که نشانده به بلندای افق
در مداری ابدی، خواهر خورشیدیِ ماه!
"ای تو در قلب من آمیخته با هر طپشی
می شود یک دو قدم جور مرا هم بکشی؟
عشق، اینبار کنی فلسفه بافم کرده
از دویدن طرف دشت معافم کرده
گرچه از بعد "علی" نیست ز زینب اثری
دو جگر گوشه فقط مانده به مسلخ ببری!
و ببخشید برادر اگر این هدیه کم است!
به تمنای تو این تازه نخستین قدم است!
شور عشق است سراپای دو خواهر زاده!
دایی و شوق تماشای دو خواهر زاده!
باید این دشت ز سمکوب ترک بردارد
اسب طوفان شده و صاعقه در سر دارد
فصل بی بال پریدن شده و میفهمند
دشت از جنس "علی"، حضرت "جعفر" دارد!
از نفس های دو نوخاسته ی کوثر نوش
صبحِ این دشت گریبان معطر دارد!
تا نمایان بشود قامت حیدر هر دم
حضرت کوه ،دو آیینه برابر دارد!
نوه های شب قدرند، کسی آیا هست
که به آیات مجسم شده باور دارد؟
خیمه باید که بسوزد پس از این...چون در خویش
همه دیدند که فرمانده ی لشکر دارد!
دشت فهمیده که غیر از پسران زینب
هر شهیدیست در این بادیه، مادر دارد!
دایی خیمه نگاهی ز حرم می دزدد
دایی خیمه چرا شرمِ مکرر دارد؟
باغبان آمده بر دوش تبر خورده ی خویش
باغی از روح گل و جان صنوبر دارد!
زن پر از شرم شد و زمزمه سر داد:"حسین
زحمت من هم بر دوش تو افتاد،حسین"!
که در این دشت،اگر زحمتی از من کم شد
یک دو باری کمرت بیشتر از من خم شد...
#حضرت_زینب
#محرم
#پسران_حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
------------------------------
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
36.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا.....شیراز سومین حرم اهل بیت.... مردادماه1404
برای رباب و چهل روز سوختنش
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
#اربعین
#کربلا
#حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
..................................
@SayyedeAzamHoseini1
سیده اعظم حسینی
چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا.....شیراز سومین حرم اهل بیت.... مردادماه1404 برای رباب و چهل روز سو
◾برای "رباب" و چهل روز سوختنش....
بغل گشود به پهنای قبر و زانو زد:
"سلام هستیِ مادر! بیا بپر بغلم!
دوباره می شمرم مثل قبل؛یک، دو، سه...
دوباره کودکی ات را بریز در بغلم!
نشد عزیز دلم! قهر نه!... ببین مادر
برایت از سفر اسباب بازی آورده!
شکسته بسته و شیرین و با اشاره بگو
نبوده ام پسرم! کی اذیتت کرده؟
خدا نیاورد آن روز را که یک مادر
ز شیرخوارهی خود دور و بیخبر باشد
طبیعی است گلم، مادر است و دلشوره
اگر چه بچه روی سینه ی پدر باشد!
بدون تو که نشاط منی، به هر جایی
ولو به کاخ و به بازار، خسته می رفتم
برای آن که از آغوشم عطر تو نپرد
مسیر بادیه را دست بسته می رفتم!
تمام، دلهره بودم غروبی "عبدالله"
تو را بغل کند و پیش آب ها ببرد
سرش به بازی خود گرم باشد و آنگاه
فرات موج زند ناگهان تو را ببرد!
تمام، دلهره بودم پدر بخوابد و تو
به جست و خیز بیایی، بیافتی از یک تل
تمام، دلهره بودم،خدا خدا کردم
عمو حصار کشد دور خیمه حداقل!
تمام دلهره بودم بهانه گیر شوی
پدر اگر چه که پیش تو بود... اینجا بود
درست...گفتم شاید سرش شلوغ شود
سرش شلوغ؟!.. چه گفتم؟ سرش که با ما بود!
نرفته خار به پایت که؟چون غروب دهم
همین که دغدغه را از نگاه من خواندند
برای له شدن خار،نگذریم از حق،
چقدر اسب که اطراف خیمه تازاندند...
دلم برای تو و خنده هات لک زده بود
فدای این دو لب خوش تراش یاسیِ تو
هوای بادیه شب سرد می شود کم کم
چقدر دغدغه ام بود بی لباسی تو!
در آن غروب، سپاه حواس پرتِ عجول
چه چیزهای نباید که از خیام آورد
لباس های تو را اشتباهی از خیمه
یکی نهاده به خورجین خود به شام آورد!
سفر دراز شد و کم کمک در این صحرا
خصوصاَ آخر شب بادِ سرد می آید
به عمه گفتم اگر بچه ام مریض شود
زنی که نیست،چه کاری ز مرد می آید؟
شمایل تو به بابابزرگ رفته "علی"!
زمان گذشت و "علی" تر شدی عزیز دلم!
شنیده ام همه اش روی سینه ی پدری
نبوده ام بغلی تر شدی عزیز دلم!
هنوز وقت نکردم بپرسم از پدرت
چرا مردّد و با شرمساری ات آورد
به جای آب مگر آبمیوه ات دادند؟
سفید برد چرا آب اناری ات آورد؟
من از همان دم اول که آب را دیدی
و گونه های تو از فرط شوق گل انداخت
یقین نمودم از اینجا تکان نخواهی خورد
فرات، قدّ تو مادر! به هیچ بچه نساخت!
بدون تو بروم؟یا بدون تو بروم؟
مرا گلوی تو بین دو انتخاب گذاشت
که جا نهادن یک شیرخواره رسم نبود
بگو به حرمله این رسم را "رباب" گذاشت!"....
غروب بود و دو تا دستِ بی نتیجه ی زن
به سمت سینه ی او ناامید برمی گشت
زن از تهاجم بی رحم و تلخ خاطره ها
به روی شانه ی عمّه، شهید برمی گشت!
میان خاطره های خیالی اش می دید
که خاطراتِ دگرگونه دور می گیرند
نگاه کرد به زینب وَ گفت:" بانو جان
برای بچه، چهلّم چطور می گیرند؟"
-------------------------------
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
#اربعین
#کربلا
#حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
..................................
@SayyedeAzamHoseini1