۲۴ مرداد ۱۴۰۳
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
در نجف اشرف و کربلای معلی بیاد دوستان هستیم
#یادداشت
🔺✍روایتی کوتاه از سفر اربعین ...
✍علی بختیاری
🔺امروز پنج شنبه ۲۵ مرداد ماه ، مصادف با ۱۰ صفر ۱۴۴۶ ه ق ، ساعت ۱۴:۵۵ ، کربلای معلی ، حرم حضرت ابالفضل علیهم السلام از کنار ضریح با شما سخن میکنم ..
🔺نمیدانم چه مصلحتی بود که در این برهه ودر این لحظات دست به قلم شوم ، اما گفتم شرحی کوتاه از دور و بر خود و شمه ای از سفر سریع السیر ما به کربلای معلی بنویسم ..
🔺آری ، هم اکنون درکنار ضریح حضرت ابالفضل هستم ، کنار بنده شخصی است که نماز میخواند ، خود بنده که در حال نوشتن هستم که مدام دست بنده بخاطر ازدحام جمعیت نوشتار بنده درحال خط خوردن است ، نمیدانم بعد ها در حال خروجی گرفتن از این یادداشت هم چگونه میخواهم بخوانم ...
🔺 جمعیت مدام در حال رفتو برگشت هستند ، برخی نماز و برخی زیارتنامه میخوانند...هرکس به یک نوعی مشغول است ،وهرکس به یک نوعی در چهره شان نوعی درخواست از یک شخص ویا به نوعی همه برای رسیدن به یک چیزی در حال تلاش هستند ، شاید میتوان گفت در این لحظات یاد آیه ی "فاستبقوا الخیرات" افتادم.
🔺آری ، در این جا همه درحال سبقت گرفتن از همدیگر نزد شخصیت محبوب خویش هستند، سبقت گرفتن در جاهای دیگر این گونه نیست که شما دیگر کاری به دیگری نداشته باشی ولی در این نوع رقابت یا سبقت گرفتن ازدهمدیگر در این به نوعی این گونه است ....
🔺در این جا حسن برتری نسبت به شخصی دیکر نداری ، در این جا همه یکدست هستند ...لاکن رقابت پابرجاست، سبقت گرفتن پابرجاست آن هم در "جمع آوری خیرات" و خیرات همه دست ابالفضل علیهم السلام است...
🔺اکنون که در حال نوشتن هستم صدای جمع آوری خیرات توسط زائرانی که به سمت ضریح در حال حرکت هستند به گوش میخورد ، عده از "لبیک یا عباس" میگویند ، عده ای هم که ایرانی هستند آن دو دمه ی معروف را تکرار میکنند:
"ای اهل میر علمدار نیامد علمدار نیامد علمدار نیامد ، سقای حسین سید وسالاد نیامد ، علمدار نیامد، علمدارنیامد"
🔺وخلاصه همه به یک نوعی مشغول هستند به رقابت لاکن رقابتی که به معنای رفاقت با همدیگر است ، به معنای همدلی با یگدیگر است ، زمان درحال گذر است و این روایتی که ذکر شد مدام در حال تکرار شدن است ....
#زیارت_اربعین
#روایت
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ادامه قسمت دهم : "روز پنجم نیک دشت (۴)" 🔺شب شد و زمان برنامه فرا رسید ، والحمد
● "راهی که طی شد"
■ قسمت یازدهم : "گِرَهوِن عزیز" (۱)
🔺روز ششم هم مثل همه ی روز هایی که روایت کرده بودیم گذشت و فرصتی برای پرداختن به روایت های تکراری نیست و از روز ششم به سمت روایت روز هفتم حرکت میکنیم :
🔺گِرَهوِن های عزیز بشاگرد برای روز هفتم ما را دعوت کرده بودند که در مجلس خودشون هم شرکت کنیم ، فاصله گرهون تا خمینی شهر چیزی حدود ۵۰ کلیو متر بود ، لیکن بخاطر کوهستانی بودن این منطقه رسیدن به گرهون را به دشوار ساخته بود ، ولذا رمان رسیدن به گرهون بخاطر این مسئله ۲ ساعت و نیم طول میکشید. و این ۲ ساعت هم همراه با جاده ای صعب العبور و پر از سنگ لاخ بود که این مسئله هم برای خود بسی دشوار بود .کاپرا ماشینی بود که با آن به این ور و آن ور بشاگرد میرفتیم ...
🔺پشت این ماشین برای گرهون ۶ نفر نشسته بودند و این نفرات برای یک عدد کاپرا زیاد است و کار را برای ما می دشوار کرده بود ..
● "اتفاق تلخ"...
🔺وهمین مسئله موجب شد تا اتفاق تلخی را رخ دهد و آن این بود که درطی پیمودن مسیر گرهون یکی از سرنشینان کاپرا به بیرون پرتاب شد و خداوند در این اتفاق به ما رحم کرد ، حادثه بسی دشوار بود اما خداوند رحم کرد و اتفاقی برای طرف مقابل نیفتاد ، فقط کمی "دچار کوفتگی عمیق از ناحیه ران" شده بود 😂
🔺به راستی معرفی نکردم که چه کسی دچار این کوفتگی عمیق از ناحیه ران شد ، او کسی نبود جز "عباسعلی" ، بله همان عباسعلی که در روایت های قبل به آن اشاره کرده بودیم ، عباسعلی یک خصوصیت یا یک ویژگی دیگر هم داشت و آن آتش پاره ای بود که نظیر نداشت، او در همین سفر ،در پشت کاپرا بر روی کاپرا ایستاده بود و هرچه گفتیم که بنشیند و مسیر صعب العبور است و احتمال اینکه حادثه ای اتفاق بیفتد زیاد است اما چه کنیم که توصیه ها ثاثیر گذار نبود و عباسعلی متحمل کوفتگی عمیق در ناحیه ران خود شود ...😂
ادامه دارد ....
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✍علی بختیاری
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_یازدهم
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ قسمت یازدهم : "گِرَهوِن عزیز" (۱) 🔺روز ششم هم مثل همه ی روز هایی که روایت کرد
● "راهی که طی شد"
■ ادامه قسمت یازدهم : "گرهون عزیز" (۲)
●"آثار مجاهدت سید محمد ساجدی" :
🔺بعد از مدتی و گذشتن همراهی ما و عزاداری اهالی گرهون نوبت آن بود که به خدماتی که مرحوم سید احمدساجدی در آنجا انجام داده بود بپردازیم ، و آن این بود که به خوابگاهی در مدرسه روستای گرهون در آنجا بود سر بزنیم که گویا از خدماتی مجاهدانه مرحوم سیداحمد ساجدی در زمان خودش بود ، جناب استاد روح الله میرزایی پور درمحل خوابگاه نقل میکرد که این خوابگاه را از صفر تا صدش را خود مرحوم ساجدی راهبری کرده است و کار را در طی 10 روز انجام داده است ، آن کسانی که اهل کار عمرانی هستند میدانند به ثمر رساندن یک مجتمع این گونه و در طی 10 روز به ثمر رساندن آن فقط وفقط با کار شبانه روزی میشود نتیجه گرفت و مرحوم سید محمد ساجدی و همکارانشان این کار را کردند ... و در تعریف شخصیت جهادی مرحوم سید محمد ساجدی همین بس که اجر تمام جهادش خداوند در سفر اربعین به همراه خانواده به او داد و آسمانی شد ....
●"بازگشت به خمینی شهر" :
🔺بعد از شرکت در مراسم عزاداری اهالی گرهون و سر زدن به مکان مجموعه خدمات جهادی مرحوم سید محمد ساجدی در گرهون قصد بازگشت به سمت خمینی شهر کردیم و تا خمینی شهر از گرهون نزدیک به سه ساعت راه داشتیم ، بعد از بازگشت به سمت خمینی شهر زمان چندانی برای آماده شدن اعزام به سمت مناطق تبلیغی نداشتیم و لذا بچه ها با همان شرایطی که به گرهون رفته بودند به سمت محل تبلیغ رفتند . شرایط بچه ها به گونه ای بود که از لحاظ ظاهری کاملا خاکیوهیچ طرح درسی و... آماده نکردند و با این وضعیت عازم شدند ...
● "به وقت نیک دشت" :
🔺ماهم به رسم وظیفه ای که بردوشمان عازم به روستای نیک دشت شدیم ، ما وضعیت ماهم قدری به گونه ای شباهتی به رفقای طلبه داشت اما به حقیر زیادتر بود ، به گونه ای که عمامه ما در اثنای سفر به گرهون متاسفانه نابود شده بود .
● "وقتی که وضعیت به نفع تو نیست" !!!
🔺قبل از رسیدن ما به روستای نیک دشت هوا بارانی بود ولی بارانی نیامده بود . بعد از رسیدن به نیک دشت با خبر شدیم که بله ، باران و رعد و برق باعث شده است اینترنت و برق مختل شود و تمامی معابر نیک دشت یا گل و لای بود یا جوی آب اه افتادن بود .
🔺این وضعیت نیک دشت برای ما نفعی نداشت بلکه کار ما با بچه ها با اخلال مواجه میکرد و این وضعیت به گونه ای بود نه محتوایی آماده شده بود و نه ایده ای برای امشب جهت اجرای برنامه برای دختر بچه های نیک دشت ریخته شده بود .
● "اِنَّ مَعِیَ رَبِّی" ...
🔺اول کمی نا امید و یأس داشتم زیرا با ین وضعیت هیچ چیزی امکان جلو رفتن نداشت و بخاطر همین مسئله رسما از برگزاری جلسه برای امشب صحنه خالی کردم ، لیکن با مشورتی که با حاجقا علویان گرفته شد تصمیم بر این شد که جلسه ولو با نداشتن امکانات برقرار باشد ..
وتعبیر استاد علویان براین گونه بود که : مانباید اسیر ابزار و امکانات و مادیّات شویم ونباید آنها ما را در ذیل پیش بردن اهداف خویش محدود سازد و اگر این گونه شود اساسا هیچ حرکتی جلو نمیرود ..
🔺بعد از توسل و توکل بر خدا براین شد که جلسه ولوبا نبود امکانات برگزار شود که ناگهان هم اینترنت وصل و هم برق . و علاوه بر آنکه با اینکه هیچ چیزی برای بچه های نیکدشت آماده نکرده بودم ولی با کارهای اولیه توانستیم جلسه را به نحو احسن در آوریم و این درس به بنده رساند که همه ی امور در دست تو نیست و آن کسی که این جلسه را چه اجازه میدهد برگزار شود و چه امکان آن شود اول دست خداست وبعد دست حسین بن علی است و لا غیر و ما انگونه ای که اسیر قدرت مادیات شده ایم اگر به قدری اسیر معنویات و این را شده بودیم . اکنون هر مسیری چه تبلیغ و... به سرعت از این مسیری که تاکنون طی شده است طی میشد .
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✍علی بختیاری
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_یازدهم
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ ادامه قسمت یازدهم : "گرهون عزیز" (۲) ●"آثار مجاهدت سید محمد ساجدی" : 🔺بعد از
● "راهی که طی شد"
■ قسمت دوادزدهم : "روز هشتم"
🔺بعد از سفر پر فراز و نشیب به منطقه گرهون و حواشی بعد از آن ، این بار دوباره نوبت نیک دشت بود برای کار های تبلیغی . گرهون چون منطقه ای به شدت کوهستانی بود و جاده های آن هم به شدت خاکی و صعب العبور ، به طور طبیعی ما و همه بچه ها خودمان را با این شرایط آماده کرده بودیم وبه طور طبیعی ما هم بعد از برگشت از منطقه ی گرهون به طور رسمی تبدیل به انسان های خاکی شده بودیم و تمام لباس ها و عمامه ها تبدیل به خاک شده بود . بنده هم در گرهون شانس نداشتم و عمامه ی عزیز ما در آن حادثه ای که برای عباسعلی پیش آمده بود مورد عنایت واقع شده بود و عمامه ی ما به معنای واقع کلمه پرس شده بود . بخاطر همین مسئله مجبور شدم یک دست غبا و عمامه از دوستان قرض بگیرم و با همان خاکی بودنمان دوباره راهی نیکدشت بشویم ، هر چه که بود خودرا به نیک دشت رساندیم .
● "لحظات ناب اذان" :
🔺شب هشتم نیز در نیک دشت شانس با ما یار نبود و همچنان بعد از رسیدن ما به نیک دشت برق ها بخاطر بارندگی قطع شده بود ، نزدیک اذان شده بود و باید اقدامی برای اذان صورت میگرفت . با خود گفتم فرصت خوبی است که اذان امشب را بچه ها بگویند ، بچه ها جمع شدند و کم کم و شمرده شمرده با ما اذان را تکرار میکردند و بعد از اذان بچه ها خودشان حس خوبی داشتند چون برای بار اول بود اذان میگفتند ... در همان لحظه یادم آمد که فرصت آن است که بچه ها را برای تکبیر گفتن تشویق کنم و همین هم شد و بچه ها از ان روز به بعد از همدیگر سبقت میگرفتند از تکبیر گفتن و حتی اذان گفتن در مسجد صاحب الزمان نیک دشت .
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✍علی بختیاری
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_دوازدهم
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
🔺ان شاالله بعد از اتمام مجموعه روایت "راهی که طی شد" ، فیش های گرد آوری شده از کتاب "در فرانسه تک درختی هست " (تاملی در جهان انقلاب اسلامی ) که اساسا نسبت امروز ما و جریان مقاومت را تشریح میکند را در بستر صراط بارگزاری خواهیم کرد .
... با ما همراه باشید ...
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ ادامه قسمت یازدهم : "گرهون عزیز" (۲) ●"آثار مجاهدت سید محمد ساجدی" : 🔺بعد از
#بشاگرد_۲
روایت چهل و یکم
تصاویری از مرحوم مجاهد سید محمد ساجدی
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ قسمت دوادزدهم : "روز هشتم" 🔺بعد از سفر پر فراز و نشیب به منطقه گرهون و حواشی
● "راهی که طی شد"
■روایت سیزدهم : "روزنهم"
🔺دیگر نفسی برای اجرای برنامه نمانده بود ، ساعت یازده شب بود که به بنده خبر دادند که فردا روز تاسوعا مراسم احلی من العسل در خمینی شهر در مسجد صاحب الزمان برگزار میشود . سین برنامه هنوز چیده نشده بود و به شخصه پیشنهادی را برای برنامه ها خدمت حاجقا روح الله میرزایی پور ارائه دادم ، به بنده گفته بودند که شما جزو روایت گران فردا صبح هستی و قسمتی شده بود برای بنده که در همایش احلی من العسل خمینی شهر از قاسم های زمانه بگویم .با خود بسته بودن که از شهید فهمیده بگویم و از رشادت های آن ، اما قرعه ی بنده به شهیدی دیگر بود و روایت گری شهید فهمیده نصیب شخص دیگری شده بود . در همان هیاهو به دنبال سوژه بودم برای روایتگری تا یکی از دوستان داستانی از همین قاسم های زمانه برایم تعریف کرد منتها اسم شهید را نمیدانست . با خودم گفتم عیبی ندارد شاید خودش خواسته گمنام بماند .بخاطر همین مسئله اسم این روایتگری را برای خود : روایتگری از زندگی شهید گمنام نام گذاری کردم .
●"اصل روایت" :
🔺 روایت بر این بود که او همسن با قاسم بن حسن بود و سنش کفاف اینکه به جبهه برود را نداشت ، ولی با همه ی سختی هایی که دارد میخواست که برود به هرنحوی ، منتها یک مسئله او را با مشکل مواجهه کرده بود و آن رضایت پدر بود ، پدرمیگفت اگر تو بروی دیگر پشت و پناهی ندارم ، گذشت و گذشت و رسید روزی که پدر در مسجد برای صحبت با خداوند به سمت مسجد رفت ، او هم با خود گفت چه فرصتی بهتر از اینکه در این خلوت خواسته ی خود را از پدر مطالبه کنم و همین هم شد ، او در مسجد به پای پدر افتاد و از پدر التماس میکرد که اجازه بدهد که به میدان جنگ برود ، تا اینکه پسر به پدر گفت این مطالبه مرا به یاد اذن میدان قاسم بن حسن از اربابش حسین می اندازد وچه میشود که شما هم اذن میدان را به قاسم خود بدهی که بنده میتوانم قاسم سپاه حق بشوم .
🔺پس از مدتی پدر متحول شد و اجازه را به پسر داد ، پدر میگفت در ان میدانستم که به او اجازه میدهم و قصد رفتن دارد ، این آخرین دیدار من و اوست.گذشت و گذشت و پدر همچنان منتظر پسر بود ، 15 سال این پدر هیچ خبری از پسر نداشت ، خبری نمی امد که پسر اسیر شده است ، شهید شده است و... هیچ خبری نبود . گذشت و گذشت و بعد از 15 سال از طرف بنیاد شهید به پدر تماس میگیرند و خبر میدهند که جنازه ی پسرت برگشته است .
🔺بعد از آنکه به پدر خبر برگشت پسر را دادند ، پدر را با خود گفت من با پسر عهد و قراری داشته ام و بخاطر همین بای پیکر را مشاهده کنم ، وسئوالی همان اول از بنیاد شهید پرسید که آیا از جنازه پا سالم است ؟؟؟ او گفت بله ، گفت عهد و قرار من با پسر این بوده است که او پای مرا بوسیده است ومن هم باید پای او را ببوسم ، او از این مرحله به درجات بالا رسیده است ، من هم بای به شفاعت برسم تا عاقبتم ختم به خیر شود . این بود روایت ما از یکی از قاسم های زمانه و چه بسا هزاران قاسم هایی که در این راه رفته اند اما هیچ اسم و نشانه و روایتی از آنها نیست و روایت نمیشوند ....
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✍علی بختیاری
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_سیزدهم
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
31.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بشاگرد_۲
روایت بیست پنجم
روایتگری از
"قاسم های زمانه"
✴️اجتماع احلی من العسل
محرم ۱۴۰۳ ، بندر عباس، شهرستان بشاگرد ، روستای خمینی شهر
✅@Serat1357talabe | صراط
۲۹ مرداد ۱۴۰۳