eitaa logo
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
418 دنبال‌کننده
832 عکس
321 ویدیو
48 فایل
▫️ته تغاری اهل کتاب ▫️قائل به خمینیسم و خامنه ایسم سیاسی 🔸️صراط ۱۳۵۷ | چند رسانه ای دین و مطالعات فرهنگی 🔸️کانون نویسندگان حوزوی | مداد الفضلا 🔺گرد آوری محتوای تبلیغی صراط 👇👇👇 @mohtavatablighSerat
مشاهده در ایتا
دانلود
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ قسمت یازدهم : "گِرَهوِن عزیز" (۱) 🔺روز ششم هم مثل همه ی روز هایی که روایت کرد
● "راهی که طی شد" ■ ادامه قسمت یازدهم : "گرهون عزیز" (۲)"آثار مجاهدت سید محمد ساجدی" : 🔺بعد از مدتی و گذشتن همراهی ما و عزاداری اهالی گرهون نوبت آن بود که به خدماتی که مرحوم سید احمدساجدی در آنجا انجام داده بود بپردازیم ، و آن این بود که به خوابگاهی در مدرسه روستای گرهون در آنجا بود سر بزنیم که گویا از خدماتی مجاهدانه مرحوم سیداحمد ساجدی در زمان خودش بود ، جناب استاد روح الله میرزایی پور درمحل خوابگاه نقل میکرد که این خوابگاه را از صفر تا صدش را خود مرحوم ساجدی راهبری کرده است و کار را در طی 10 روز انجام داده است ، آن کسانی که اهل کار عمرانی هستند میدانند به ثمر رساندن یک مجتمع این گونه و در طی 10 روز به ثمر رساندن آن فقط وفقط با کار شبانه روزی میشود نتیجه گرفت و مرحوم سید محمد ساجدی و همکارانشان این کار را کردند ... و در تعریف شخصیت جهادی مرحوم سید محمد ساجدی همین بس که اجر تمام جهادش خداوند در سفر اربعین به همراه خانواده به او داد و آسمانی شد .... ●"بازگشت به خمینی شهر" : 🔺بعد از شرکت در مراسم عزاداری اهالی گرهون و سر زدن به مکان مجموعه خدمات جهادی مرحوم سید محمد ساجدی در گرهون قصد بازگشت به سمت خمینی شهر کردیم و تا خمینی شهر از گرهون نزدیک به سه ساعت راه داشتیم ، بعد از بازگشت به سمت خمینی شهر زمان چندانی برای آماده شدن اعزام به سمت مناطق تبلیغی نداشتیم و لذا بچه ها با همان شرایطی که به گرهون رفته بودند به سمت محل تبلیغ رفتند . شرایط بچه ها به گونه ای بود که از لحاظ ظاهری کاملا خاکیوهیچ طرح درسی و... آماده نکردند و با این وضعیت عازم شدند ... ● "به وقت نیک دشت" : 🔺ماهم به رسم وظیفه ای که بردوشمان عازم به روستای نیک دشت شدیم ، ما وضعیت ماهم قدری به گونه ای شباهتی به رفقای طلبه داشت اما به حقیر زیادتر بود ، به گونه ای که عمامه ما در اثنای سفر به گرهون متاسفانه نابود شده بود . ● "وقتی که وضعیت به نفع تو نیست" !!! 🔺قبل از رسیدن ما به روستای نیک دشت هوا بارانی بود ولی بارانی نیامده بود . بعد از رسیدن به نیک دشت با خبر شدیم که بله ، باران و رعد و برق باعث شده است اینترنت و برق مختل شود و تمامی معابر نیک دشت یا گل و لای بود یا جوی آب اه افتادن بود . 🔺این وضعیت نیک دشت برای ما نفعی نداشت بلکه کار ما با بچه ها با اخلال مواجه میکرد و این وضعیت به گونه ای بود نه محتوایی آماده شده بود و نه ایده ای برای امشب جهت اجرای برنامه برای دختر بچه های نیک دشت ریخته شده بود . ● "اِنَّ مَعِیَ رَبِّی" ... 🔺اول کمی نا امید و یأس داشتم زیرا با ین وضعیت هیچ چیزی امکان جلو رفتن نداشت و بخاطر همین مسئله رسما از برگزاری جلسه برای امشب صحنه خالی کردم ، لیکن با مشورتی که با حاجقا علویان گرفته شد تصمیم بر این شد که جلسه ولو با نداشتن امکانات برقرار باشد .. وتعبیر استاد علویان براین گونه بود که : مانباید اسیر ابزار و امکانات و مادیّات شویم ونباید آنها ما را در ذیل پیش بردن اهداف خویش محدود سازد و اگر این گونه شود اساسا هیچ حرکتی جلو نمیرود .. 🔺بعد از توسل و توکل بر خدا براین شد که جلسه ولوبا نبود امکانات برگزار شود که ناگهان هم اینترنت وصل و هم برق . و علاوه بر آنکه با اینکه هیچ چیزی برای بچه های نیکدشت آماده نکرده بودم ولی با کارهای اولیه توانستیم جلسه را به نحو احسن در آوریم و این درس به بنده رساند که همه ی امور در دست تو نیست و آن کسی که این جلسه را چه اجازه میدهد برگزار شود و چه امکان آن شود اول دست خداست وبعد دست حسین بن علی است و لا غیر و ما انگونه ای که اسیر قدرت مادیات شده ایم اگر به قدری اسیر معنویات و این را شده بودیم . اکنون هر مسیری چه تبلیغ و... به سرعت از این مسیری که تاکنون طی شده است طی میشد . 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد علی بختیاری @Serat1357talabe | صراط
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ ادامه قسمت یازدهم : "گرهون عزیز" (۲) ●"آثار مجاهدت سید محمد ساجدی" : 🔺بعد از
● "راهی که طی شد" ■ قسمت دوادزدهم : "روز هشتم" 🔺بعد از سفر پر فراز و نشیب به منطقه گرهون و حواشی بعد از آن ، این بار دوباره نوبت نیک دشت بود برای کار های تبلیغی . گرهون چون منطقه ای به شدت کوهستانی بود و جاده های آن هم به شدت خاکی و صعب العبور ، به طور طبیعی ما و همه بچه ها خودمان را با این شرایط آماده کرده بودیم وبه طور طبیعی ما هم بعد از برگشت از منطقه ی گرهون به طور رسمی تبدیل به انسان های خاکی شده بودیم و تمام لباس ها و عمامه ها تبدیل به خاک شده بود . بنده هم در گرهون شانس نداشتم و عمامه ی عزیز ما در آن حادثه ای که برای عباسعلی پیش آمده بود مورد عنایت واقع شده بود و عمامه ی ما به معنای واقع کلمه پرس شده بود . بخاطر همین مسئله مجبور شدم یک دست غبا و عمامه از دوستان قرض بگیرم و با همان خاکی بودنمان دوباره راهی نیکدشت بشویم ، هر چه که بود خودرا به نیک دشت رساندیم . ● "لحظات ناب اذان" : 🔺شب هشتم نیز در نیک دشت شانس با ما یار نبود و همچنان بعد از رسیدن ما به نیک دشت برق ها بخاطر بارندگی قطع شده بود ، نزدیک اذان شده بود و باید اقدامی برای اذان صورت میگرفت . با خود گفتم فرصت خوبی است که اذان امشب را بچه ها بگویند ، بچه ها جمع شدند و کم کم و شمرده شمرده با ما اذان را تکرار میکردند و بعد از اذان بچه ها خودشان حس خوبی داشتند چون برای بار اول بود اذان میگفتند ... در همان لحظه یادم آمد که فرصت آن است که بچه ها را برای تکبیر گفتن تشویق کنم و همین هم شد و بچه ها از ان روز به بعد از همدیگر سبقت میگرفتند از تکبیر گفتن و حتی اذان گفتن در مسجد صاحب الزمان نیک دشت . 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد علی بختیاری @Serat1357talabe | صراط
🔺ان شاالله بعد از اتمام مجموعه روایت "راهی که طی شد" ، فیش های گرد آوری شده از کتاب "در فرانسه تک‌ درختی هست " (تاملی در جهان انقلاب اسلامی ) که اساسا نسبت امروز ما و جریان مقاومت را تشریح می‌کند را در بستر صراط بارگزاری خواهیم کرد . ... با ما همراه باشید ... ✅@Serat1357talabe | صراط
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■ قسمت دوادزدهم : "روز هشتم" 🔺بعد از سفر پر فراز و نشیب به منطقه گرهون و حواشی
● "راهی که طی شد" روایت سیزدهم : "روزنهم" 🔺دیگر نفسی برای اجرای برنامه نمانده بود ، ساعت یازده شب بود که به بنده خبر دادند که فردا روز تاسوعا مراسم احلی من العسل در خمینی شهر در مسجد صاحب الزمان برگزار میشود . سین برنامه هنوز چیده نشده بود و به شخصه پیشنهادی را برای برنامه ها خدمت حاجقا روح الله میرزایی پور ارائه دادم ، به بنده گفته بودند که شما جزو روایت گران فردا صبح هستی و قسمتی شده بود برای بنده که در همایش احلی من العسل خمینی شهر از قاسم های زمانه بگویم .با خود بسته بودن که از شهید فهمیده بگویم و از رشادت های آن ، اما قرعه ی بنده به شهیدی دیگر بود و روایت گری شهید فهمیده نصیب شخص دیگری شده بود . در همان هیاهو به دنبال سوژه بودم برای روایتگری تا یکی از دوستان داستانی از همین قاسم های زمانه برایم تعریف کرد منتها اسم شهید را نمیدانست . با خودم گفتم عیبی ندارد شاید خودش خواسته گمنام بماند .بخاطر همین مسئله اسم این روایتگری را برای خود : روایتگری از زندگی شهید گمنام نام گذاری کردم . ●"اصل روایت" : 🔺 روایت بر این بود که او همسن با قاسم بن حسن بود و سنش کفاف اینکه به جبهه برود را نداشت ، ولی با همه ی سختی هایی که دارد میخواست که برود به هرنحوی ، منتها یک مسئله او را با مشکل مواجهه کرده بود و آن رضایت پدر بود ، پدرمیگفت اگر تو بروی دیگر پشت و پناهی ندارم ، گذشت و گذشت و رسید روزی که پدر در مسجد برای صحبت با خداوند به سمت مسجد رفت ، او هم با خود گفت چه فرصتی بهتر از اینکه در این خلوت خواسته ی خود را از پدر مطالبه کنم و همین هم شد ، او در مسجد به پای پدر افتاد و از پدر التماس میکرد که اجازه بدهد که به میدان جنگ برود ، تا اینکه پسر به پدر گفت این مطالبه مرا به یاد اذن میدان قاسم بن حسن از اربابش حسین می اندازد وچه میشود که شما هم اذن میدان را به قاسم خود بدهی که بنده میتوانم قاسم سپاه حق بشوم . 🔺پس از مدتی پدر متحول شد و اجازه را به پسر داد ، پدر میگفت در ان میدانستم که به او اجازه میدهم و قصد رفتن دارد ، این آخرین دیدار من و اوست.گذشت و گذشت و پدر همچنان منتظر پسر بود ، 15 سال این پدر هیچ خبری از پسر نداشت ، خبری نمی امد که پسر اسیر شده است ، شهید شده است و... هیچ خبری نبود . گذشت و گذشت و بعد از 15 سال از طرف بنیاد شهید به پدر تماس میگیرند و خبر میدهند که جنازه ی پسرت برگشته است . 🔺بعد از آنکه به پدر خبر برگشت پسر را دادند ، پدر را با خود گفت من با پسر عهد و قراری داشته ام و بخاطر همین بای پیکر را مشاهده کنم ، وسئوالی همان اول از بنیاد شهید پرسید که آیا از جنازه پا سالم است ؟؟؟ او گفت بله ، گفت عهد و قرار من با پسر این بوده است که او پای مرا بوسیده است ومن هم باید پای او را ببوسم ، او از این مرحله به درجات بالا رسیده است ، من هم بای به شفاعت برسم تا عاقبتم ختم به خیر شود . این بود روایت ما از یکی از قاسم های زمانه و چه بسا هزاران قاسم هایی که در این راه رفته اند اما هیچ اسم و نشانه و روایتی از آنها نیست و روایت نمیشوند .... 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد علی بختیاری @Serat1357talabe | صراط
31.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت بیست پنجم روایتگری از "قاسم های زمانه" ✴️اجتماع احلی من العسل محرم ۱۴۰۳ ، بندر عباس، شهرستان بشاگرد ، روستای خمینی شهر ✅@Serat1357talabe | صراط
علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■روایت سیزدهم : "روزنهم" 🔺دیگر نفسی برای اجرای برنامه نمانده بود ، ساعت یازده ش
● "راهی که طی شد" ■روایت چهاردهم : "روز دهم" ● هم کلام شدن با حاجقا هاشمی: 🔺بعد ازظهر بود تاسوعا بود که بلافاصله به سمت نیک دشت راه افتادیم ، این دفعه مارا تا نیک شدت حاجقا ی هاشمی ( امام جمعه ی ثابت روستای نیک دشت ) مشایعت میکرد و وسوار بر ماشین او شدیم و به سمت نیک دشت حرکت کردیم . عرض ارادت و احترامی خاصی بر می گذاشت و همان اول روایتی از تاثیرات حضور ما در نیک دشت میگفت که فقط حضور شما در نیک دشت باعث شده است که یک حلقه ی تربیتی در بطن نیک دشت شکل بگیرد و این دغدغه ایجاد میشود که بانوان روستایی خودشان دست به کار شوند وفعالیت های خودرا برای کار با کودکان شروع کنند و مدام با ما دراین مسائل با ما در ارتباط هستند ... او به تاثیر زیاد سرود در دل نسل جدید اشاره کرد وگفت که از ماه رمضان تا به الان تمامی مفاهیمی که میخواستیم به نسل جدید نیک دشت انتقال بدهیم کار گره میخورد و باید روش غیر مستقیم را انتخاب میکردیم که در این مسئله شما با حضور جهادی خود در ماه مبارک رمضان تحت عنوان گروه جهادی تبلیغی محبین ائمه خانه طلاب تا حدودی گره ما را باز کردید و همین که به مسئله ی سرود پرداختید در همان موقع ما شروع به کار کردیم و سرود را در این منطقه سر لوحه ی کار خودمان قرار داده ایم و کار به جلو میرود . هرچه که بود گفتگوی خوبی با حاجقای هاشمی شکل گرفت و رفته رفته به نیک دشت نزدیک میشدیم . ●باران عاشورایی : 🔺هوا دوباره دگرگون بود و گویی دوباره باید منتظر بارش باران میبودیم . به محض رسیدن به نیک دشت رعد وبرق ها شروع شد ، در اوخر تیر ماهی که در هیچ نقطه از کشور بارشی گزارش نمیشود این بشاگرد و خصوصا نیک دشت است که با باران های سیل آسای خود در تابستان ، بارش های تابستانی را به خود اختصاص داده است . به پنج نکشید که رگباری گرفت که همه مجبور شدند به سمت حسینیه ی شهید ابو مهدی المهندس روستای نیک دشت سرازیر بشوند در همان لحظات اول سرنوشت امشبمان با دو سه رعد و برقی که به دو سه دکل برقی وایضا یک کنترل برق خورد و منفجر شدن آن رقم خورد و همین مسئله موجب شد برق چند روستای بعد از ما به مدت یک شب که هیچ ، یک هفته قطع شود .. بعد از یک ساعت شدت بارش کمتر شد و به دور و بر خورد نگاه میکردم ، حاجقا علویان را مدام میدیم ولی سید حسن طباطبایی که همراه ما و حاجقا علویان بود نبود ، سید حسین کنجکاوی و حرف زدنش با یکی از بومیان نیک دشت در مورد اوضاع میدانی نیک دشت گرفته بود و بعد از بارش باران دیدم که سید حسن مثل موش اب کشیده به سمت حسینیه در حال آمدن است ، بعد ها فهمیدم که سید حسن از اول بارش در زیر یکی از سایه بان های نخلی اطراف حسینیه پناه گرفته بود و راهی برای امدن به سمت حسینیه نداشت و همان جا تا اخر بارش در انجا بود ... ● بعد از بارش عاشورایی : 🔺بارش باران تمام شده بود و همه به سمت معابر ها نیک دشت سرازیر شده بودند و گویی خبر هایی شده بود که در اوایل صحبت ها به آن اشاره کردم ، بله ، تیر برق های شکسته در معبر های نیکدشت افتاده بود و معابر آب رفته بودو همین مسئله موجب شده بود اهالی نیکدشت را با نگرانی روبرو کند به منزله ی اینکه شب ، شب عاشورا بود و بعد از آن هم فردایش مراسم سنتی علمگردانی اهالی نیک دشت در معابر بود اما متاسفانه نبود برق این مسئله را با مشکل مواجهه کرده بود ... ●ایمان اهالی به بشاگرد به برپایی عزای حسینی : 🔺بعد از مدتی شُور کردن اهالی نیک دشت تصمیم بر ان شد که عده ای به دنبال و مطالبه ی وزنگ زدن به اداره ی برق ووصل شدن هرچه سریعتر برق نیک دشت و روستا های دیگر شوند و عده ای نیز به دنبال بر پا کردن موتور برق برای مجلس امشب شوند ، که الحق و الانصاف پاکار بودند و وضعیت را برای برپایی مراسم شب عاشورا در یکی از معابری که منتهی به حسینیه ی نیک دشت میشد آماده کردند . مراسم هم با حداکثر شور و حماسه برگزار شد و توانستند همه از این امتحان بزرگ حسینی سربلند بیرون آیند . امتحانی که ایمان و پاکار بودن اهالی نیک دشت را درحال محک زدن بود . ●صبح عاشورا و مراسم علمگردانی : 🔺بعد از مراسم شب عاشورا بنا شد که ما همان شب در نیک دشت باشیم چون صبح عاشورا در تمام روستا های بشاگرد سنت دیرینه ی خود در روز عاشورا یعنی علمگردانی و ایضا علمکشون را در برنامه خود داشتند ، شب را در ظلمات گذراندیم و صبح ساعت 9 برای علمگردانی به پا خواستیم . علمگردانی در سطح روستا انجام شد و در این رسم اهالی بشاگرد بر آنند که خبر شهادت امام را به اهالی خبر دهند . ادامه دارد .... 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد علی بختیاری @Serat1357talabe | صراط
علی بختیاری ⭕️فراموش کردن اصل و ماهیت یک مقصود معنوی در ذیل حرکت به سمت معنویت اما با باطن مادّیت .... 🔺خداوند به همه کسانی که توفیقشان گشت که در مسیر مشایه و امثالهم قدم می‌زنند جزای خیر و توفیقات دوباره برای شرکت در مراسم اربعین عطا شود ان شاالله ‌. 🔺لاکن مسئله ای که در چند سال اخیر مطرح شده است این است که آیا به راستی هر کس به شخصه ضمن حرکت در مسیر زیارت اربعین به این مسئله فکر کرده است که بنده به عنوان زائر اباعبدالله الحسین که توفیق شده در این مراسم شرکت کنم قصد و ماهیت حضور بنده در این مراسم چیست؟ 🔺 "هر حرکتی مقصودی دارد" ..."مگر می‌شود حرکتی انجام شود و ما به حرکت روی بیاوریم ولی قصد و ماهیت نداشته باشد!" ، به قول طلبگی اش "هر علتی معلولی دارد " و نمی‌شود علت باشد ولی معلول نباشد و یا بلعکس. 🔺"ماهیت حضور ما چیست ؟" جز این است که قدم هایمان برای ظهور است ، جز این است که در این مسیر دلهایمان صاف و آکنده از هر گونه سیاهی ای که در این فضای پز از مادیات است بشود ! 🔺اگر این است پس بعضا رغبت های ما به اینکه یک سفری برویم حال و هوایمان عوض شود و یا اینکه برویم اربعین از مواکب آن استفاده تام را ببریم چیست ؟ این ها مواردی است که نشان می‌دهد که قصد و ماهیت ما از سفر اربعین نه مطلقا و نه بعضا بلکه در ذیل" مکتب استدراج" ، به تدریج رغبتی که به سمت معنویت و کسب آن بود ، رفته رفته این رغبت بخاطر میل بیش از حد به فضای مادی اربعین به سمت کسب امورات مادی تبدیل شده است و نه کسب امورات معنوی . و این خطری است که فضای اربعینی ما را تهدید می‌کند. ✅@Serat1357talabe | صراط