🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید راه چمنی در بین کودکان #سوری پس از آزاد سازی✌️ شهر از چنگال تروریست ها👹 #شهید_ابوالفضل_راه_چم
✍ #برگی_از_خاطرات
🌷روزی از موضوعی #ناراحت بودم و از آن رنج میبردم، ابوالفضل منو دید و بعد از فهمیدن قضیه به من گفت:
داداش دو رکعت نماز بخون تا #آروم بشی
🌷گفتم: آخه...
گفت: بخون.
منم خواندم و #بهتر شدم
این قضیه گذشت تا روزی که خبر شهادتش رو به من دادن. حالم خیلی خراب بود.
به یاد پند برادرم افتادم و دو رکعت نماز خواندم و #آرام شدم
🖋راوی:برادرشهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 8⃣1⃣ #قسمت_هجدهم 💟اومد و نشست کنارم ب
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
9⃣1⃣ #قسمت_نوزدهم
.
💟خاطرات سفر #مشهد خیلی بیاد موندنی بود خوب یادمه; یه روز که از سر کار برگشته بود خونه بچه ها دویدن سمتش و بغلش کردن محمد هم شروع کرد به بالا رفتن از سر و کول باباش سفره ناهارو که انداختم دست کرد جیبش و یه دستمال سفید درآورد با نگرونی نگاش کردم و گفتم : "سرماخوردی…؟"
💟خندید و گفت : "نه خانومم یه چیزی واستون آوردم" مات و مبهوت نگاش میکردم که دستمالو باز کرد دیدم سه تا دونه برنج پیچیده لای دستمال...! یه دونه شو داد به من یه دونه شو به پسر بزرگمون یه دونه شم داد دست محمد پسر کوچیکمون ذوق زده بود و با شعف گفت: "بخورید که آقا خیلی دوستتون داشته" تازه فهمیدم که قضیه چیه برنج نذری گرفته بود
💟با تعجب پرسیدم "حالا چرا سه تا دونه…؟!" با لبخند قشنگی گفت "تبرّكی میدادن تو حرم منم ۴ تا دونه گرفتم یکیشو خودم خوردم سه تاشم آوردم واسه شما پیش خودم گفتم بیشتر نگیرم که برسه به کسایی که مثه ما دنبال نذری بودن..."
💟گفتم:"حالا چرا اینقد کم...؟!" خندید و گفت: "ای بابا…مهم نیّته خانوم کم و زیادش فرقی نداره نذری گرفتن یعنی همین نه اینکه اونقد بخوری که سیر شی" (همسر شهید مهدی خراسانی)
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
0⃣2⃣ #قسمت_بیستم
.
💟نمازمون که تموم میشد میشِستیم تو یکی از صحنای #حرم بعدِ زیارتنامه و #دعا شروع میکرد به حرف زدن و سفارش کردن صمیمانه و ساده ولی دلنشین بعضی وقتام فقط ساکت و آروم خیره خیره زل میزد به #گنبد طلای و اشک تو چشاش حلقه میزد حس میکردم تو نگاش یه #دنیا حرف داره که داره به آقا میگه نمیدونم زیر لب چی زمزمه میکرد ولی #حالت_معنوی قشنگی داشت که هنوز جلو چشام حسشون میکنم کنارش تموم اون روزا آرامشو بی نهایت و به معنای واقعی حس میکردم
💟خاطراتی که با مرورشون سیر نمیشم و برام تکراری نمیشن از حرم برمیگشتم نزدیکای خونه بودیم که یکی صداش زد"مهدی…مهدی..." شهید شنائی بود آقا مهدی گفت"چی شده...؟! چرا سراسیمه ای…؟!" با خنده و پر انرژی گفت "#مأموریت خورده بهمون باید بریم تهران."
💟قرار شد همگی با قطار برگردیم خیلی کنجکاو بودم بدونم قضیه چیه…؟! تا اینکه آقا مهدی بی مقدمه گفت "اگه یه روز ما#شهید شیم شما چیکار میکنین...؟! اگه اومدن و باهاتون مصاحبه کردن چی میگین از ما...؟ مایی که نتونستیم اون جوری که لایقشین. واستون#زندگی درست کنیم"
💟جا خوردم گفتم :
"نگید تو رو خدا حتی فکرشم سخته و اذیتم میکنه بعد از شما دنیا رو هم بهمون بدن میخوایم چیکار...؟ وقتی آرامش نداریم وقتی شما نباشین."
خندید و گفت: "ای بابا سعادت از این بالاتر که بهتون میگن#همسر_شهید...؟!" جوابی نداشتیم جز دلشوره و اضطرابی که به جون هر دومون افتاده بود (همسر شهید مهدی خراسانی)
.
.
#ادامه_دارد ...
.
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
کلیپ صوتی «پسر بالاشهر» - حسین یکتا.mp3
4.15M
🔊 #پادکست
| پسر بالاشهر🕊
🎙به روایت حاج حسین یکتا❣
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دُنیا ࢪا •|🌍|•
دیدَند ولے
#نخواسٺند♥️
ࢪوحشاݩ بزرگ ٺر
از دُنیا بود 💫
❥ خُـدا
بہ #فرشتگاݩ فـَرمود :
°•بیاوریدشــ∞ـاݩ ؛
↜ایݩها سَهـ🍃ـݦِشاݩ
پـرواز اسٺ •{}•
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌼کاش #صاحب برسد
🌿بنده به زنجیر کند
🕊ما #جوانان همه را
در ره خود پیر کند
🌼کاش چشم #گل_زهرا
🌿به دل♥️ ما افتد
🕊با #نگاهش به دل غمزده تاثیر کند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🦋صبـ☀️ـح شد
ای دل غمدیده من صبح بخیر
صبح زیبای تو پرشادی و پر پند #بخیر
🦋خنده کن
ای دل غمدیده💔 که غم ها برود
بسمله گوی و همی #عاقبتت باد بخیر
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸بهش گفتم #حاجی عکس بچه📸 تو زدی جلوی چشمت سنگینت میکنه نمیزاره راحت بپّری 🕊 دلتـ❤️ #دنیایی میشه...
🌸🕊🌸
🕊🌸
🌸
شهید حاج آقا #مرتضي یکی از فرمانده های قَدَر ایرانی در سوریه بود.🍃
فکرش خیلی خوب کار می کرد همیشه به قدرت تحلیل استدلالهای منطقی اش غبطه میخوردیم.🙂👌
🔴انقدر نظراتش در رد طرح های عملیاتی مجاب کننده بود که خیلی از مواقع سرداران طرح های حاج مرتضی را اجرا می کردند و نتیجه هم موفقیت آمیز میشد.✌️
🌕ولی شهید مسیب زاده خودش رو فقط فرمانده ایرانی ها #نمیدانست🙂.
دقیقا همان اندازه که برای همرزمان هم وطنش، از مقامات بالاتر اموراتشان را مطالبه می کرد، برای نیرو های
#فاطمیون افغانی و
#زینبیون پاکستانی
هم اموراتشان را مطالبه و پیگیری مداوم میکرد👌. حتی بعد از بازگشت به ایران به وضعیت خانواده هایشان نیز رسیدگی میکرد و میگفت. "اینها مظلوم تر و محروم ترند...💔❤️
#شهیدمدافعحرم
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگرانه
✨حاج حسین یکتا:
✍گفت شب عملیات ستون غواصا به صف شدن زدن به اروند رود؛ نفر جلوییه طناب رو زیاده رها کرده بود، بهش گفتن چرا سر طناب رو زیادی رها کردی؟! گفت: «چون میخوام خود امام زمان مارو از این رودخونه نجات بده!»
بچه ها‼️
پشت رودخونهی زندگی که گیر کردی تنها امام عصر هست که میتونه هُل بده توروها..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفیق_شفیق که می گویند هـمین هـا هـستند 👌 رفاقت شـــــان 👥 از #زمین شروع شد و تا بهـشت🌸 ادامه یافت
🕊 دشمنان به جای #حاج_قاسم ماشین «علی امرایی» را زدند:
🔹 #علی وصیت کرده بود که پیکرش⚰ در سوریه به خاک سپرده شود، اما برای برخی این سؤال پیش آمد که چه اتفاقی افتاد که برگشت⁉️ آن روز دشمن برای #ترور حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. قرار بود که حاج قاسم ابتدا از آن معبر عبور کند ولی ...
🔸به فاصله یک ساعت #علی و شهید غفاری و حمیدی که در خودرو🚘 پر از مهمات و سلاحهای انفجاری💥 سوار بودند، زودتر از معبر مورد نظر عبور میکنند و مورد هدف #موشک قرار میگیرند.
🔹پیکر ارباً اربای علی را #حاج_قاسم از روی انگشتر💍 شناسایی کرد: بعد از یک ساعت که خود سردار با همراهانش به محل شهادت🌷 بچهها میرسد، خیلی متأثر میشود و به گفته همرزمان شهید خیلی گریه میکند😭
🔸حاج قاسم دست علی آقا را از روی انگشترش شناسایی کرد و با وجود اصرار اطرافیان، #خودش پیکرهای ارباٌ ارباٌ شده را جمع کرد. به همین دلیل بخش زیادی از بدن علی همانند وصیتش همانجا در خاک #سوریه باقی ماند. بعداٌ دوسه بار به خواب خانواده آمد و گفت: «قرار نبود این دست هم برگردد ولی برای نشانه یک دستم برگشت.»😔
#شهید_علی_امرایی
#ایام_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Page249.mp3
1M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه رعد✨
#قرائت_صفحه_دویست_وچهل_ونه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📞 از #مجتبی به همه خواهران:
🔰چه زیباست سیاهی #چادر شما، نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما
به من میداد😍 اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و #آبرو میگرفتم.
🔰باور کنید چادر شما #نعمت است،
قدر این نعمت را بدانید که به برکتِ
مجاهدت حضرت زهرا سلاماللهعلیها♥️
بدست آمده است.
🔰امیدوارم که #هرگز رنگ سیاه چادر شما کمرنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی #حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود. که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم📛 به ملاقات من سَرِ مزار بیایید😔
#شهید_مجتبی_باباییزاده
#پاسدار_مدافع_وطن
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دختر استـــــ دیگر !!
شاید دلش خواستهــ
پیش پدرش بخوابد
یا شاید هم دلش تنگــ بابا بوده
#فاطمہ_زهرا_بابا ❤️
#شهید_محسن_فانوسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وظیفهشناسی 🔸می گفت مهم نیست چه #مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید "درست" انجام وظیفه
°|♥️🍃|°
خوشا آنانڪہ
با عزت ز گیتـی
بسـاطِ خـویـش
برچیدند و رفتنـد ...🥀🍃
#شهید_جواد_الله_کرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
°|♥️🍃|° خوشا آنانڪہ با عزت ز گیتـی بسـاطِ خـویـش برچیدند و رفتنـد ...🥀🍃 #شهید_جواد_الله_کرم 🌹🍃
7⃣6⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠امشب کمتر شوخی کنید، #شهادتم نزدیک است
🔰شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم، جواد گفت: بچهها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: جواد نکنه داری شهید میشی. گفت: آره نزدیکه. هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظهای سکوت کردند.
🔰یکی از بچهها دوربین آورد و گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم. قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. همرزم شهید: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد.
🔰گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: #امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که #شهید میشه.
🔰با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می شناختینش؟ گفت: بله. من مربیشون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سختترین کارها و درست کردن پیشرفتهترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود. ما هم از همان دیدارهای اول میدانستیم تا چند وقت دیگر باید اسم #آقاجواد را اینطوری بنویسیم: #شهید_جواد_الله_کرم
راوی: همرزم شهید
#شهید_جواد_الله_کرم
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎀🎊🎀🎉🎀🎊🎀
🎈آن #شب
🌼زمین هوای بهشتی🌸 دوباره داشت
🎈آغوش #آسمان
🌼به بغل ماهپاره🌝 داشت
🎈چشمان ابر
🌼روی #زمین را گرفته بود
🎈هر #قطره
🌼با خودش سبدی پرستاره🌟 داشت
#میلاد_حضرت_معصومه(س) مبارکباد🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - شبه عشقه به خدا همه بچه شیعه ها - مهدی سلحشور.mp3
3.88M
🌸 #میلاد_حضرت_معصومه(س)🌸
💐شب عشقه به خدا همه بچه شیعه ها
💐خبر خوش ببرید برای #امام_رضا
🎤 #مهدی_سلحشور
#سرود👏👏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 قویترین سرباز #امام_زمان کیست⁉️
✨پیش زمینه عشق به امام زمان عشق به ولی فقیه و رهبری هست.❗️
♻️#پیشنهاد_دانلود💯
🌺#استاد_شجاعی🎤
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم . 💟نمازمون که تموم می
❣﷽❣
📚 #رمان
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_یکم
💟روزای سختی بهم میگذشت یه روز قبل اعزامش حس غریبی داشتم گیج و گنگ بودم مدام تو خونه چرخ میزدم و نمیدونستم چیکار کنم یه گوشه نشسته بود و نگام میکرد سنگینی نگاشو به خوبی حس میکردم اومد کنارم ایستاد دستامو گرفتبا حالتی معصومانه نگام کرد و گفت : "بیا بریم بیرون یه دور بزنیم و برگردیم من و تو دونفره...💕"
💟نگاش اونقده معصوم و دلنشین بود که هنوز تو خاطرم مونده سر به سرم میذاشت تا حال و هوام عوض شه اصرار داشت ما همون روز بریم شهرستان تا خیالش راحت شه ولی من قبول نکردم دلم میخواست تا آخرین لحظه ها کنارش باشم. شاید گفتنش عجیب باشه ولی هنوز کنارم بود و نرفته بود دلم براش تنگ شده بود فکر #جدایی دیوونه م میکرد
💟شب آخر نشست کنارم و گفت: "طاهره جان ازم راضی هستی...؟"" گفتم :
"چرا نباشم…!؟ تو اونقد خوبی که باورم نمیشه این آرامشی که کنارت دارم من واقعا کنار تو خوشبختم" سرشو انداخت پایین با حالت شرمندگی گفت: "منو ببخش نتونستم همیشه کنارت باشم وقتایی که نبودم تنها بودی توی شهر غریب... تو خونه. نتونستم زندگی ای رو که دوست داری... برات درست کنم...😔"
💟دستاشو گرفتم و گفتم:"این چه حرفیه میزنی…؟ من همیشه تو رو همینجوری خواستم... وجودت مایه آرامشمه...💕 که با دنیا عوضش نمیکنم..." مکثی کردم و... زل زدم به چشاش و گفتم: "تو چی…؟!ازم راضی هستی…؟😢"سرمو گرفت و...محکم بوسید...😘 گفت: "من راضی راضی ام...💕 خدا هم ازت راضی باشه..."
💟صبح طبق عادت نون گرفت مثه همیشه که وقتی میدید خوابم سماورو روشن میکرد چایی و سفره رو آماده میکرد اون روزم سنگ تموم گذاشت (همسر شهید مهدی خراسانی)
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh