#حجــــابــ🌸🍃
#مدافعان_حریمـ
🌾جانت را که در راه خدا بدهی👌
تو را #شهید می نامند
🌾به گمانم اگر #روحت را هم بدهی
شاید...!😉
🌾و من احساس میڪنم #اینجا
و در این سرزمین
دختران زیادی هستند که هر روز☀️
پشتِ #سنــــــــــگرسیاه ساده ی سنگینِ
خود #دفاع می کنند👊 از نجابتشان...😌
🌾و هر لحظه #شهید می شوند🕊 انگار!
🌾پس #شهید_زنده حواست به✨حجابت
باشد...
🌾گـــاهی که چادرتــ🌸 خاکی می شود
از #طعنه های مردم شهــــر...😔
🌾یاد #چفیه هایی باش که برای
#چــــــــادری ماندنت، خونی شدند...😭
🌺شادی ارواح طیبه شهدای والا مقام #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9⃣6⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹اتفاقات #سوريه را دنبال ميکرد و من اصلا فکرش را نميکردم 🗯که روزي تصميم به رفتن🚶 بگيرد. با هم اخبار را نگاه🖥 و درباره اين اتفاقات صحبت ميکرديم.
🔸روحيه #ظلمستيزي داشت و در مدتي که اين اخبار را ميديد تصميم خودش را گرفته بود. وقتي به من جريان #رفتنش را گفت باورم نشد🚫 و فکر ميکردم شوخي ميکند😊.
🔹وقتي با من صحبت ميکرد من به #شوخي جوابش را ميدادم فکر نميکردم تصميمشان براي رفتن #جدي باشد اما بعداً متوجه شدم که تصميمش کاملاً جدي است✊ و ميخواهد به #سوريه برود.
🔸سال 1393 به #سپاه رفت و به او گفتند سپاه به عنوان #بسيجي نيرو اعزام نميکند❌. به تهران رفت و آنجا هم قبولش نکردند😔. من اصلاً فکر نميکردم که تصميمش تا اين حد جدي باشد👌.
🔸خيلي پيگير شده بود. خودش را به آب و آتش زد ⚡️ولي از ايران🇮🇷 نتيجهاي نگرفت. هر چه بود انگار به #دلش افتاده بود که خواهد رفت. در #فيسبوک با شخصي از سپاه بدر #عراق آشنا ميشود.
🔹من هم نگران بودم که نکند آن شخص #داعشي باشد😰 که گفت نه از صحبتهايش معلوم است به لحاظ #اعتقادي با ماست. آن آقا از #شيعيان عراق بود و با هم دوست شدند 💞و مدارکش را فرستاد.
🔸ايشان قول داده بود اگر به #اينجا بياييد من کارتان را درست ميکنم. آن زمان يک سالي بود که انتقالي به #تبريز گرفته بود. مرخصي بدون حقوق گرفت و بار اول در سال🗓 93 رفت و 65 روز آنجا بود.
🔹زماني که برگشت به خاطر مسئله رفتنش با #شرکت_نفت با مشکل مواجه شد. در اين ميان فاصلهاي افتاد تا اينکه😔 سوم مهر سال 94 دوباره رفت و #دوم_آبان_شهيد شد🕊.
راوی:همسر شهید
#شهید_وحید_نومی_گلزار
#شهید_ظهر_عاشورا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ایـنجا که رسیـدی
آرام قـ👣ـدم بردار
اینجا هنـوز لاله ای🌷 در #دل_خاک
آرمـیده است
#شلـمچـه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠 #انفاق_به_سبک_شهدا🌷
🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی #ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!😦 حتے #نمےگفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟🤔
🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از #شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر🌮 بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه #محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...😖
🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے!😠 در صورتے که هیچ مشکلے براے #نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے #اینجا از این کارها بکنے !🤬
🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه #دیگرے پر کرد.📝 حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را #برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و #یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.😞
کجایند مردان بی ادعا😔
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_دفاع_مقدس🕊
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💕🍃
#اینجــا
برای از تـــــــ❤️ـــــــو#نوشتن 🕊💞
#هـــوا کم است .....🌻🍃
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🦋یکی از #دوستانش👥 عباس را در خواب می بیند :
🦋این مدتی که #اینجا هستم ، #فرشتگان 🌸به من تعظیم می کنند...
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
4⃣2⃣#قسمت_بیست_وچهارم
💢بى اختیار صدا زد:زینب!
#جز_تو چه کسى را داشت براى صدا زدن ؟ نیش از #مارخانگى خورده بود.
به چه کسى مى توانست پناه ببرد....
جز تو که مهربانترین بودى
و آغوش عطوفت و مهرت همیشه گشوده بود.اما وقتى خبر #آمدنت را شنید، عجولانه فرمان داد تا طشت را پنهان کنند...تا تو نقش پاره هاى جگر را و خون دل سالهاى محنت و شرر را در طشت #نبینى.غم تو را نمى توانست ببیند و اندوه تو را نمى توانست تاب آورد.
🖤چه مى کرد اگر امروز #اینجا بود و مى دید که تو #کوه_🏔مصیبت را بر روى شانه هایت نشانده اى و لقب (ام المصائب 15) و(کعبۀ الرزایا 16) گرفته اى.چه مى کرد اگر اینجا بود...
و مى دید که تو دارى خودت را براى #وداع با همه هستى ات مهیا مى کنى.
💢#وداع_باحسین ،... وداع با رسول االله است . وداع با على مرتضى است.
وداع با صدیقه کبرى است . وداع با حسن مجتبى است.آنچه اکنون تو باید با آن واع کنى ، حسین نیست . #تجلى تمامى #تعلقهاست... نقطه اتکاء همه سختیهاست ، لنگر کشتى وجود در همه طوفانها و بلاهاست.انگار که از ازل تاکنون هیچ مصیبتى نبوده است .
چرا که حسین بوده است...
🖤و حسین کافى است تا همه #خلاءها و کاستیها را پرکند.اما اکنون این حسین است که آرام آرام به تو نزدیک مى شود..
و با هر قدم #فرسنگها با تو فاصله مى گیرد. خدا کند که او فقط سراغى از #پیراهن_کهنه نگیرد. پیراهنى👕 که زیر لباس رزمش بپوشد تا دشمن👹 که بناى #غارت دارد، آن را به خاطر#کهنگى_اش جا بگذارد.
💢پیراهنى که #مادرت_فاطمه به تو امانت داده است... و گفته است که هرگاه حسین آن را از تو طلب کند، حضور مادى اش در این جهان ، #ساعتى بیشتر دوام نمى آورد و رخت به دار بقا مى برد....
اگر از تو پیراهن خواست ، پیراهنى دیگر براى او ببر. این #پیراهن را که #رمزرفتن دارد و بوى #شهادت در او پیچیده است ، پیش خودت نگاه دار.
البته او کسى نیست که پیراهن را بازنشناسد....
🖤یعقوب ، شاگرد کوچک #دبستان او بوده است . ممکن است بگوید:
این، پیراهن عزت و #شهادت نیست. تنگى مى کند براى آن مقصود بزرگ. برو و آن پیراهن امانت تو شهادت را بیاور، عزیز برادر!به هر حال آنچه باید و مقدر است محقق مى شود،... اما همین قدر طولانى تر شدن زمان ، همین رد و بدل شدن یکى دو نگاه بیشتر، همین دو کلام گفتگوى افزونتر، غنیمت است.این زمان ، دیگر #تکرارپذیر نیست.این لحظه ها، لحظاتى نیست که باز هم به دست بیاید.
همین یک نگاه، به دنیا مى ارزد.دنیا نباشد آن زمان که تو نیستى حسین!
💢پیراهن را که مى آورى،
آن را #پاره_تر مى کند که #کهنه_تر بنماید... بندهاى دل توست انگار که پاره تر مى شود و داغهاى تو که تازه تر.
مگر دشمن چقدر #بى_حمیت است که ممکن است چشم طمع از این لباس کهنه هم برندارد⁉️ممکن ؟ !مى بینى که همین لباس را هم خونین💔 و چاك چاك ، از بدن تکه تکه برادرت درمى آورند و بر سر آن #نزاع مى کنند.پس خودت را #مهیا کن زینب...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh