💞یڪ #خاطره ی #شیرین و خنده دار از
#زبان #مقام معظم #رهبری:💞
😄😂😊😀👌
🌹در یڪی از سفرهای مقام معظم رهبری به جنوب ڪشور و بازدید از مناطق جنگی ، بعد از ورود ماشین به جادهای خاڪی حضرت آقا به راننده فرمودند : ڪه من به رانندگی علاقه دارم و دوست دارم رانندگی ڪنم ، اجازه بدهید من پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند !
🌷بعد از چند دقیقه ای به یڪ ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف ڪردند تا زنجیر را بندازند ،
سربازی ڪه آنجا بود و ظاهرا تازه ڪار هم بود ، آمد جلو و عرض ادب و احترامی خدمت آقا ڪرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی ڪنم و رفت و به دژبان گفت:
🌹قربان آدم مهمی تشریف آوردند!
دژبان گفت : ڪیه؟
سرباز دستپاچه گفت :
نمیدونم ڪیه؟ ولی میدونم ڪه خیلی خیلی مهمه !
🌷دژبان گفت : اگه نمیشناسیش از ڪجا میدونی ڪه خیلی مهمه ؟
سرباز گفت :
🌹🍃نمی دونم ڪیه ولی هرڪی هست آیت الله خامنه ای رانندشه!
😄😂😊😀👌
💞 حضرت #آقا از این #خاطره به عنوان
یڪی از #شیرینترین خاطراتشان #یاد
می ڪند.💞
🍃 #خاطرات_ناب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 چقدر دلتنگ نگاهت میشم هر روز،هر شب،هر لحظه.. و تو چقدر زیبا به قلب بیقرارم عشق و آرامش هدیه می
0⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_ابراهیم_هادی❤️🕊
💠 نارنجک
🌷قبل از #عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل #گروه_اندرزگو برگزار شده بود.
🌷 بجز من و #ابراهیم، سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول #آموزش_نظامی بودند.
🌷 اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. يك دفعه از پنجره اتاق یک #نارنجک به داخل پرت شد....!
🌷دقیقاً وسط اتاق افتاد. از #ترس، رنگم پرید. همینطور که كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار #چمباتمه زدم! برای لحظاتی نفس در سینه ام #حبس شد. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه ای خزیده بودند.
🌷لحظات به سختی مى گذشت، اما صدای #انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لا به لای دستانم نگاه کردم. از صحنه ای که می دیدم خیلی #تعجب کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود، گفتم: آقا #ابرام!! بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند.
🌷صحنه بسیار #عجیبی بود. در حالی که همه ما به گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی #نارنجک خوابیده بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک #آموزشی بود. #اشتباهی افتاد داخل اتاق.
🌷....ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچه ها نیفتاده بود! بعد از آن، ماجرای نارنجک، #زبان به زبان بین بچه ها می چرخید.
📚 کتاب سلام بر ابراهیم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه3⃣7⃣ 💠 دعوای جنگی 🔸نمی دانم چه شد که کشکی کشکی، آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان #حرفشا
🌷 #طنز_جبهه4⃣7⃣
💠 جناب سرهنگ
🔸اسمش #یوسف بود. اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش می گفتیم #جناب_سرهنگ. دو سالی می شد که #اسیر شده بود و با ما تو یک #اردوگاه بود.
🔹بنده ی خدا چند بار افتاده بود به #التماس که جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ. کار دستم می دهید ها. اما تا می آمدیم #تمرین کنیم که دیگر به او جناب سرهنگ نگوییم، باز از دهان یکی در می رفت و او دوباره می شد جناب سرهنگ.😂😂
🔸تا اینکه یک روز در #آسایشگاه باز شد و یک گله #عراقی مسلح ریختند تو آسایشگاه و #فرماندشان نعره زد: « سرهنگ یوسف، بیا بیرون!» یوسف انگار #برق سه فاز ازش پریده باشد، پا شد و جلو رفت. فرمانده که درجه اش #سرگرد بود، گفت: «چشمم روشن. تو سرهنگ بودی و ما نمی دانستیم.» یوسف با خنده ای که نوعی گریه بود گفت: «اشتباه شده. من...»😧😧
🔹حرف زیادی نباشه! ببرید این #قشمار(مسخره) را!
🔸تا آمدیم به خود بجنبیم یوسف را #کت_بسته بردند و دست ما بجایی نرسید. چند مدتی گذشت و ما از یوسف خبری نداشتیم و #دل_نگران او بودیم و به خودمان بد می گفتیم که شوخی شوخی کار دست آن بنده خدا دادیم.😔😔
🔹چند ماه بعد یکی از بچه ها که به سختی #بیمار شده بود و پس از هزار #التماس و زاری کردن به عراقیها به بیمارستان برده بودند، پس از #بهبودی برگشت اردوگاه. تا دیدیمش و خواستیم حالش را بپرسیم زد زیر #خنده. چهار شاخ ماندیم که خدایا مریض رفت و #دیوانه برگشت!😂😂 که خنده خنده گفت: «بچه ها یوسف را دیدم!» همه از جا پریدیم:یوسف!😳😳
ــ دست و پایش را شکسته بودند؟
ــ فَکَش را هم پایین آورده بودند؟
_ جای سالم در بدنش بود؟
ــ اصلاً زنده بود؟!
🔸خندید و گفت: «صبر کنید. به همه سلام رساند و گفت که از همه #تشکر کنم.» فکر کنم چشمان همه اندازه ی یک نعلبکی #گرد شد!😉
--آره. چون نانش تو روغنه. بردنش اردوگاه #افسران_ارشد. جاش خوب و راحته.😄😄
🔹می خوره و می خوابه و #زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسه کار می کنه. می گفت بالاخره به ضرب و کتک عراقیها قبول کرده که #سرهنگ است. و بعد از آن، کلی #تحویلش گرفته اند و بهش می رسند.😁😁
یکی از بچه ها گفت: «بچه ها راستش من تیمسارم!»😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#حجاب
✨ #معلم وارد کلاس شد،💁 چشمش به نوشته ی روی #تخته افتاد:👀 ورود خانم های🙎 بی حجاب به #کلاس درس ممنوع! #عصبانی شد و به دفتر رفت،😡 مدیر👤 به کلاس آمد، اول با #زبان خوش پرسید: چه #کسی این جمله را نوشته؟🗣 کسی جواب نداد، مدیر #عصبانی شد.🙎♂
✨بچه ها را بیرون کرد و به #صف کشید👨👦 و تا توانست با #چوب به کف #دستشان زد، باز کسی چیزی نگفت.‼️
#شهید_محمدرضا_توانگر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خدا را چه دیده ای؟! شاید با همین #حسرتِ خوب بودن ما هم یک روز رفتیم پیشِ خوب ها .... #شهید_سجاد_طا
7⃣3⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
✍خاطره ای از #زبان شهید #قاسم_غریب 👇
سیزدهم شهریور سال 1390 در درگیری با گروهک تروریستی پژاک (ارتفاعات جاسوسان)
عملیات طاقت فرسا بود..
همش ترکش بود و دود و خون.....
🕊سردارشهید #جعفرخانی خطاب به من :
#غریب شما عقب باش و هوای بچه هارو داشته باش ...
#مسئول و فرمانده محور خط شکن من بودم ولی سردار جعغر خانی گفتند:
اینها با من کار دارند...
سردار رفت و شهید شد
15 نفر از بچه ها هم شهید شدند...
#بقیه بچه ها رو به عقب کشاندم
تیر و ترکش از کنار و جلوی راهم از آسمان و زمین میبارید...
خیلی آرزوی شهادت داشتم ....😔
#اما یک لحظه در اون عملیات به یاد همسر و دو فرزندم افتادم و #شهادت نصیبم نشد...
پ ن: شهید #قاسم_غریب در تيرماه94 در تدمرسوریه_کوههای پالمیرا به شهادت رسید
#سردار_شهید_محمد_جعفرخانی
#شهید_قاسم_غریب
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
مهارتهای کلامی_5.mp3
10.04M
#مهارتهای_کلامی ۵
🔰حق #زبان بر ما، این است که بوسیلهی آن؛
ـ هم به خودمان خیر برسانیم،
ـ هم به دیگران!
🔰زبان تند، تیز، طعنهانگیز، بیادب ... دائماً در میان دو آتش دست و پا میزند؛
ـ آتشی که بر صاحب خود میزند!
ـ آتشی که بر اطرافیانش میزند!
#استاد_شجاعی 👆
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
هشدار‼️‼️‼️
🔰#ایران باید #تجزیه شود
🔻مهمترین نظریه تجزیه ایران در دوران معاصر کار یک مورخ #یهودی_انگلیسی است که او را یکی از بزرگترین مورخان تاریخ میدانند؛ کسی که پدر نقشههای تجزیه ایران است و نامش #برنارد_لوئیس است.طرح #خاورمیانه_بزرگ که بر تجزیه کشورهای منطقه تأکید دارد مهمترین کار اوست و فلسفهاش هم این است: «کشورهای اسلامی تهدیدی برای #جهان_غرب هستند و باید این کشورها تجزیه شوند تا یکبار برای همیشه #قدرت_اسلام خنثی شود و گرنه اسلام غرب را نابود خواهد کرد». طرح و نظریه لوئیس نقشهای معروف هم دارد و البته به شکلگیری نقشههای مختلفی برای تجزیه کشورهای خاورمیانه و خاور نزدیک منجر شده است. نکته مهم درباره لوئیس اینکه تجزیه ایران، کانون مرکزی و بخش اصلی طرح وی است و چنین است: «طبق طرح لوئیس #ایران به ۶ تکه تقسیم میشود. در واقع بخشهایی از ایران به کشورهای همسایه میپیوندد و اقوام #بلوچ و #عرب و #ترک و #کرد از #ایران جدا میشوند». حالا واقعا چرا ایران اینقدر مهم است؟ خود لوئیس که #صهیونیست دوآتشه بود در یک سخنرانی در دانشگاه #تلآویو دلیلش را گفته است: «در دوهزار سال گذشته هیچ کشورگشا یا نیروی خارجه ای نتوانسته است بر #زبان و #فرهنگ_ایرانی اثرات بنیادی بگذارد که این یکی از نشانههای فرهنگ برتر است و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیرگی یافته است». و مشهور است که پیش از آن نیز گفته بود تنها راه رویارویی با چنین فرهنگی نابود ساختن آن است و باید ایران را به قطعات قومی گوناگون بشکنند و میان کشورهای نوپا تقسیم کنند .
#لبیک_یا_خامنه_ای #استعمار_پیر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
♦️روز #عید_قربان که مقام معظم رهبری♥️ آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر #شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر💍 و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد #نماز_شب خوانده ایید را بدهید.
♦️وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، #سردار_سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا✨ آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر #زبان بابا.
♦️من و #سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد😭رفت پایین توی قبر و به زور از #بابا جدایش کردیم.
🌹خاطرات فرزند سردار #شهید_احمد_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸همسرش #پزشک است ولی از او سوء استفاده نمیکند
🔹 #حافظ_قرآن است ولی دم به دم آیه نمیخواند
🔸 #جانباز است ولی مدام از خاطرات جبهه نمیگوید
🔹 خودش به ۳ #زبان مسلط است ولی فخر فروشی نمیکند
بله، او #سعید_جلیلی است
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh