🌷شهید نظرزاده 🌷
✍عادت داشت #مستمر خون بدهد بہ نیت قربت الی الله! عاقبت هم خون داد و هم #جان داد بہ نیت قربت الی الله
9⃣0⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰از زبان #شهید مےخوانیم📖 که چطور پدر و مادرش راضی به رفتنش برای جهاد شدند👇👇....
🔸وقتی با رفتنم به #سوریه موافقت شد✔️
ازهمان اول که به پدرم گفتم:
"میخام به سوریه برم"هیچ مشکلی دررابطه با رفتنم نداشت اما #مادرم راضی نبود😞
🔹پدرم بهم گفت:
"نگران نباش،مادرت و راضی میکنم"😃
🔸در مرحله ی #اول اعزامم به سوریه دو ماه ازم بیخبربودن،به همین خاطر کلی نگرانم شده بودن🙁.
🔹برای بار #دوم که اومدم،با پدرم به پابوس #امام_رضا (علیه السلام) رفتیم و درجوار امام از پدرم خواستم که دوباره مادرم و راضی کنه که خداروشکر با حرفهای پدرم درمورد #عمه_سادات وحریم اهل بیت مادرعزیزم راضی شد☺️...
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔸شهید سعید صبح #پنجشنبه،11محرم تلفنی☎️ با مادرش صحبت کرد وخبر داده بود که ماموریتم تمام شده⭕️ وبه زودی برمیگردم.
🔹باورش کمی برای مادرش سخت بود.
و #سعید درست درعصر همان روز به #شهادت🌷 رسید😔.
🔸صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به #پایش خورده است. #مادر ولی خبر شهادتــ🕊 پسرش را از رفت وآمد اقوام و گریه هایشان😭 متوجه شده بوده.
🔹بله... #شهید_سعید_بیاضی_زاده در تاریخ
👈22 /مهر/95 درمنطقه #حما سوریه مورد اصابت گلوله داعشی ها قرارگرفت وبه آرزویش یعنی #شهادت رسید😔👌...
🔸شهید درزمان فراغت خدمت
#آیت_الله_انصاری_شیرازی
معروف به فیلسوف شرق (ازشاگردان علامه طباطبایی،حضرت امام وهم حوزه ای آیت الله جوادی آملی)میرفت🌾 و در دوران بیماری آیت الله انصاری، به مدت2سال به #پرستاری از ایشون پرداخت.
🔹رابطه ی شهید با خانواده این #عالم بزرگوار اینقدر عمیق بود که درمراسم #شهادتش، همسر آیت الله انصاری از قم به #کرمان آمده🚌 و درتشییع پیکر شهید🌷 شرکت کرد و در ناله های مادرانه اش میگفت:
#سعیــــــدم_پســـــرم😭😭....
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
3⃣3⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠غسل با رمل....
🔰غروب روز ٢١ تیر، خبر هجوم دشمن⭕️ به منطقه ✫شرهانی، ✫فکه و ✫عین خوش به رزمندگان تهرونی مستقر در پادگان #دوکوهه رسید و رزمندگان لشگر ٢٧حضرت رسول (ص) و ١٠ سیدالشهداء (ع) در روز ٢٢ تیرماه با حمله برق آسا، دشمن رو تا #صفر_مرزی عقب زدند👊 و #علی_کریمی در صف این دلاور مردان بود که در عین خوش به شهادت🌷 رسید.
🔰پیکر مطهر شهید علی کریمی همانروز به #پشت_جبهه منتقل شد، ⚡️اما پیکر #سعید در منای فکه روی زمین باقی ماند و بعد از ٧٠ روز در #ماه_صفر از زمین داغ فکه برداشته شد😔 و در روز جمعه اول مهر ٦٧ مصادف با یازدهم ماه صفر در #گلزارشهدای بهشت زهرا (س) 🌷به خاک سپرده شد....
🔰پیدا شدن شهدایی که در منطقه #فکه بدنهاشون روی زمین مانده بود حکایت غریبی داره😭.... همه اونها از #تشنگی شهید🕊 شده بودند و براى اینکه به چنگ دشمن نیفتند در منطقه عملیاتی پراکنده بودند و گازهاى شیمیایی☠ هم نفس های آخر اونها رو گرفته بود و پیدا کردن این همه #شهید که در منطقه پخش شده بودند زمان زیادی⌛️ می برد. هر كدوم کنار تپه ای و زیر سایه خارو خاشاکی به #معراج رفته بودند. حکایت بدنهای بر جای مانده سرزمین فکه تداعی کننده #کربلا و روز #عاشورا بود....
🔰پیکر #شهید_سعید وقتی برای تشییع اومد انگار نه انگار که بیش از دو ماه زیر آفتاب☀️ بوده. ✘نه بویی گرفته بود و ✘نه متلاشی شده بود..... ⚡️اما این بدن به #رمل_های_فکه آغشته بود و انگار لباسهایش را در رملهای فکه #غسل داده بودند...
🔰کسی لباس رزم غسل داده شده با رملهای فکه را از تن #سعید بیرون نکرد❌ و با همان لباس ها در خاک آرمید. هر كسى ردی از رمل های داغ♨️ فکه مى خواد به اینجا سر بزنه قطعه ۴٠....
راوی: #رزمنده_جعفر_طهماسبی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨امام سجاد(ع): هیچ قطره ای در نزد #خداوند #محبوب تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، نیست. 📚ک
1⃣0⃣6⃣ #خاطرات_شهدا
💠 سعید واقعا #طالب_شهادت بود
🔹بعد از شهادت حاج امین ( #شهید_محمد_امین_کریمیان ) بین عکس ها می گشتم و عکس های شهید کریمیان رو نگاه می کردم.
🔸و هربار که به عکس #سعید می رسیدم چند دقیقه صبر می کردم و نگاهش می کردم.
اون موقع سعید هنوز به #شهادت نرسیده بود. انگار یه صدایی درِ گوشم می گفت: یه روزی صاحب این عکس هم به خیل #شهدا خواهد پیوست.
🔹زمان جلو رفت و من سعید رو شب شهادت امام باقر (علیه السلام) توی مجلس #روضه دیدم... حسابی خوش و بش کردیم... چون با سعید زیاد شوخی داشتم، موقع خداحافظی به #شوخی گفتم: «آقا سعید! تا وقتی زنده بودی که خیری نداشتی! ان شاءالله #شهید بشی یه خیری به ما برسه! ».
🔸توقع داشتم مثل همیشه بخنده و جوابمو بده: «نه! بادمجون بم آفت نداره» و از این حرفا... اما برخلاف انتظارم این دفعه فقط یه کم #لبخند زد و آروم گفت: «ایشالله...»!
🔹حیرت برم داشت کمی ترسیدم. با اینکه #جا خورده بودم اما جدی نگرفتم... و با زمان جلو رفتم تا خبر رسید:
سعید پرکشید : ۱۱ محرم ۱۳۹۵ ه.ش ...
و من بار دیگر باور کردم شهدا #گلچین می شوند.
🔸 #شهید_بیاضی_زاده یه پسر با معرفت و با استعداد بود، پر از #خصوصیات_زیبا ومن هنوز داستان های نماز شب ها، گریه هاش تو هیئت، تلاش های جهادی، ولایت مداری، تلاش علمی و ... رو، خوب در ذهن دارم.
🔹اما یکی از مهم ترین اون خصوصیات این بود که ایشون واقعا #طالب_شهادت بود و ثابت کرد وقتی کسی واقعا در جست و جوی چیزی باشه، بهش خواهد رسید.
🔸خلاصه اینکه #شهید_سعید_بیاضی_زاده برای من بهترین تفسیر این بیت از حافظ شد:
✨دست از طلب ندارم تا کام من برآید
✨یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید.
🌹روح شهدا را شاد کنید ولو با یک #صلوات...
#طلبه_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
#شهید_سعید_بیاضی_زاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آری! #شهــدا درست زدند به هـدف🎯 خالصانه👌 پیش رفتند و به آنچه آرزویش را داشتند رسیدند🌷. آنها دنبال
8⃣4⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠دوقلوها
#آشیخ_نورالله
📜خاطره ای از جانباز دفاع مقدس و پسر خاله
شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی درباره نحوه تشخیص دوقلوها
⚜شهيدبزرگوارحميد سياهکالي مرادی وقتی متولد شد #دوقلو بودند دوقلوي شبیه به هم👬 خاله بزرگوارم فرمودند این #سعید و دیگری حمید
⚜چندروزبعدکه به دیدارشان رفتم #خاله ام فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی⁉️ گفتم این حمید این سعید
⚜برای خاله ام جای سوال بود که من چطور میشناختم⁉️ وقتی حميد #شربت_شهادت نوشیدند این راز راگفتم
⚜وقتی قلوها را بغل کردم در گوششان👂 #اذان بگويم نوری 💫در بالای ابروی حميداقا ديدم که تا زمان #شهادتش هیچگاه برادران را اشتباه صدا نزدم🚫
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣1⃣1⃣ به یاد #شهید_سعید_کمالی_کفراتی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣6⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰من و سعید 4 سال هم اتاقی بودیم در این 4 سال بارزترین #ویژگیاش صداقتش بود👌 و در هیچ شرایطی دروغ نمی گفت📛 و بسیار به #نمازاول_وقت اهمیت می داد. هیچ وقت غیبت نمی کرد🚫 و در جمعی اگر #غیبت می شد بلا فاصله آن جمع را ترک می کرد.
🔰در نزدیکی خانه سعید🏡 کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش #نامناسب رفت و آمد می کردند و برای اینکه چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمیشد و از #کوچه_پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد میکرد.
🔰صبح ها که من دنبال #سعید می رفتم تا به سرکار برویم می دیدم پاهایش گلی است و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است⁉️» می گفت: «به خاطر اینکه در این کوچه زن های #بدحجاب در رفت آمد هستند از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم #چشمم به آنها بیفتد🚫».
🔰همیشه در اتاق از صحنه ها و عکس هایی📸 که بچه های کوچک را #سر می بریدند و میکشتند صحبت می کرد و این صحنه ها برایش خیلی دلخراش💔 بود.
🔰یک روز سعید یک عکسی را دید که مادر سوری #شهید شده بود و بچه شیرخواره اش🍼 در کنارش بود با دیدن این صحنه, سعید نیم ساعت فقط گریه😭 می کرد چون خودش هم بچه #شیرخواره داشت
🔰چندین روز فکرش💭 در گیر این موضوع بود و همین صحنه ها و عکس ها به سعید انگیزه داد✊ و باعث شد که به #سوریه برود تا به #مظلومان سوریه کمک کند✅.
#شهید_سعید_کمالی_کفراتی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برای #باشهدا بودن بهانہ زیاد است😊 بهاے این بهانہها #همنفس شدن است با شهدایی ڪہ روزگارے دراین
0⃣7⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹در رفتار و برخورد بسیار #مودب و فردی رُک بود ⚡️اما هیچ وقت بی ادبی و بی احترامی در کلامش نبود❌.
🔸من 4 سال از #سعید بزرگتر بودم و با اینکه درجه نظامی🛃 سعید از من بیشتر بود, #هیچ_وقت جلوتر از من حرکت نمی کرد🚷 و هیچ کس را با اسم کوچک صدا نمی کرد.
🔹خود را #محاسبه_نفس میکرد, مثلا در بحث ارزشیابی فردی, نمرهای به سعید داده بودند📝 و خودش در فرم ارزشیابی آن عدد را کم کرده بود.
🔸سعید #استادعقیدتی بود و مبلغی💰 بابت تدریس به حسابش واریز می شد ⚡️اما این پول را می گرفت و پس می داد و می گفت من دوست دارم برای #رضای_خدا کار کنم.
#شهید_سعید_کمالی_کفراتی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_سعید_علیزاده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣9⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰دوشنبه بود. همه خانه برادرمان🏡 جمع بودیم. #جاےخالےسعید بدجور توی ذوق مان می زد. باسعید تماس گرفتیم☎️ سرحال بود و #شوق از صدایش می بارید.با همه مان صحبت کرد. همه می پرسیدند کی می آیی⁉️
🔰سعید این بار بر خلاف دفعات قبل، خیلی روشن و واضح گفت: #پنج_شنبه میام. با من هم صحبت کرد. بین حرف هایش بی هوا گفت: شاید دیگه #برنگردم. اگه برنگشتم هوای #مادر رو داشته باشین😔
🔰خون توی رگ هایم منجمد شد😨 و حس از دست و پایم رفت. آن قدر حالم به هم ریخت که همه #متوجه_شدند. حالا همه اصرار می کردند که بگو #سعید چه گفت⁉️
🔰هر طور بود با جواب های بی سر و ته و سربالا #راضی شان کردم ولی وجودم آشوب بود💗 حجم این دل آشوبه آن قدر زیاد بود که تنهایی تاب تحملش را نداشتم🚫 ولی جرات بازگو کردنش را هم #نداشتم.
🔰همه آماده بودیم. #مادر کلی تدارک دیده بود.
گل💐 سفارش داده بود. میوه و شیرینی خریده بود و یک گوسفند🐑برای #قربانی کردن جلوی پای سعید آماده کرده بود.
🔰سعید به وعده اش #عمل_کرد. گفت پنج شنبه می آیم. سرِ حرفش بود. بعد از 56 روز انتظار، او را پیچیده در پرچم سه رنگـ🇮🇷 با نام " #شهید" که بر پیشانی بلندش نشسته بود برای مان آوردند. بدون این که دیگر از #نگاه_مهربان و #خنده های دلنشین او خبری باشد😭
راوی:برادر شهید
#شهید_سعید_علیزاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_سعید_علیزاده 🗓ولادت: ۱۳۶۸/۲/۱۲ 🗓شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱ ↵مقام: نیروی اطلاعات وعملیات ↵سن شهادت: ۲۶س
9⃣9⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠اولین شهید عملیات #نبل_والزهرا چه کسی بود⁉️
🔰آزادی یک کانال، پیش از آغاز عملیات نبل و الزهرا لازم بود. #سعید علیزاده نخستین شهید🌷 این عملیات بود که حین آزادی کانال به شهادت رسید🕊 آشنایی من و سعید👥 به حدود ۴۰ روز پیش از آغاز عملیات بازمیگشت.
🔰وی اهل #دامغان بود و در این عملیات مسئولیت اطلاعات و عملیات را بر عهده داشت👌 به خاطر دارم که در جلسه #فرماندهان که حدود ۱۲ نفر حضور داشتند، یک فرمانده لبنانی👤 با نام جهادی #ذوالفقار خطاب به سعید گفت: که تو #نخستین_شهید عملیات خواهی بود.
🔰سعید که شخصیت شوخی داشت، پاسخ داد: اگر #شهید نشوم، پس از عملیات به سراغ شما میآیم. آن وقت من میدانم و شما😄 ذوالفقار چندین مرتبه این موضوع را مطرح کرد و گفت: که سعید علیزاده (کمیل) #تو به شهادت🌷 خواهی رسید. از ۱۲ فرد حاضر در آن جلسه، #شش_نفر به شهادت رسید.
🔰یکی از فرماندهان با لهجه شیرین #شیرازی خطاب به ذوالفقار گفت: شاید سعید دوست نداشته باشد⭕️ شهید شود شما چرا اصرار میکنید. سعید پاسخ داد: «من #آرزوی_شهادت دارم.»
🔰پیش از آغاز عملیات که از #سعید و ذوالفقار جدا میشدم، بار دیگر سر این موضوع شوخی کردند و خندیدند😅 گروهها نیمه شب🌒 وارد #کانال شدند. سعید که به منطقه آشنایی داشت پیش از همه نیروها میرفت که مجروح💔 شد.
🔰من و فرمانده با تاخیر وارد #عملیات شدیم. پس از نماز صبح📿 به دستور فرمانده حدود دو کیلومتر را زیر آتش دشمن🔥 دویدیم تا به کانال رسیدیم. در این حین شهید #نویدصفری را دیدم که در حال برنامه ریزی بود تا پیکر مجروح سعید را به عقب بیاورد.
🔰زمانی که به سمت سعید رفتند، دشمن سعید و اطرافش را به رگبار بست💥 زمانی که پیکر سعید را به عقب کشیدند، به #شهادت رسیده بود. نیروها دور سعید جمع شدند و پیشانیاش را #میبوسیدند. نیروها با شهادت سعید روحیهشان را از دست دادند😞
🔰من و نوید👥 که تا به آن لحظه هیچ آشنایی با هم نداشتیم🚫 شروع به شوخی کردیم تا #روحیه تضعیف شده بچهها بازگردد.
#شهید_سعید_علیزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_نامه شهید 📝 ما #انقلاب کردیم که اضطرار امام زمان(عج) را به استقرار تبدیل کنیم. و رسیدن به این
💠اردوی جهادی اسفندماه 1391
#روستای عبدل آباد از توابع جیرفت استان #کرمان
💎معمولا دوستان #جهادگر بعد از ورزش صبحگاهی، حلقه⭕️ میزدند و بعد از نام بردن از یک #شهید صلوات🌷 میفرستادند
💎همسفر شهید مدافع حرم #سعید کمالی، مداح دلسوخته💔 جانباز شهید سید مجتبی #علمدار بود.
✍پ.ن: در اردوی جهادی، دوستان تمثالی از یک شهید🌷 رو بر روی سینه خود نصب می کردند تا علاوه بر #زنده نگهداشته شدن #یاد_شهدا، حس کنجکاوی اهالی روستا بالاخص کودکان و نوجوانان نیز تحریک شود👌
#شهید_سعید_کمالی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⇜وقتی دلت براش #تنگ میشه و نمی تونی بپری تو بغلش💕 ⇜وقتی دلت میخواد کنارش بخوابی و #نمیتونی... ⇜و
علیرضا جان🕊
❣چهارسال از قرارمون برای رفتن ب #اربعین میگذره، اربعینی ک نرفتیم😔 ولی در عوضش با هم #مدافع_حرم عمه جانمون حضرت زینب شدیم و تو از همونجا شبیه #بُرِیر، کربلایی شدی😭
❣حالا ،منِ #جامونده با عکست و دلتنگی💔 رفیقی ک ندارمش، عمود ب عمود، موکب به موکب #یادت میکنم ... یاد خاطراتمون ... از دانشگاه امام حسین تا حلب و #خانطومانِ پر بلا😔
#به_وقت_دلتنگی 💔
#رفیق_جامونده #علیرضا #سعید
#نائب_الزیاره #اربعین_۹۸
#شهید_علیرضا_بریری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹متواضع بود ودرگیر عناوین نبود. بااینکه جزء #نخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود👌 واساتیداو به استعداد
💢سعید از #نوجوانی اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا📖 و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر هم میگفت از زمانی که نماز به وی واجب شد تمام سعیش براین بود که نمازهایش را در مسجد🕌 بخواند. قرآن #حفظ میکرد.
💢وقتی با #سعید هیات میرفتیم این قدر اشک میریخت😭 که چشمهایش مثل کاسه خون سرخ میشد. ولی #آرام و بی صدا مانند سیل بهار اشک میریخت. آن قدر آرام که کسی متوجه نمیشد
💢به تفریح اهمیت میداد✅ وقتی برای انجام کار #فرهنگی و تبلیغی به دانشگاه باهنر رفته بود، تعدادی از دانشجویان را برای خوردن غذا با هزینه خودش به پیتزا فروشی🍕 دعوت کرده بود و در معروف ترین پیتزا فروشی #کرمان از آنها پذیرایی کرده بودند. خیلی دست و دل باز بود. اهل حساب کتاب مادی نبود به مسائل #بالاتری می اندیشید👌
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷صله ی رحم🌷 🌸آقا سعید به صله رحم بسیار مقید بود وقتی به خانه ما می آمد بسیار با او #شوخی می کردم،
🔆بیشتر موقع ها با #سعید هیئت میرفتم یه شب 🌙دیدم با تسبیح ذکر📿 میگه، گفتم چی میگی به من هم یاد بده، اینقدر #ثوابها رو تنها، تنها نبر،
🔆 خندید😅 گفت دارم #صلوات میفرستم،
میگم: "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
آقا سعید گفت: این صلوات خاص #حضرت زهرا ست، #پیامبرمون گفته: هر کسی بر فاطمه من صلوات بفرسته من میآمرزمش و به من ملحق میشه،
🔆 میگفت هر وقت این #صلوات رو میفرستم دلم💗 باز میشه، عاشق حضرت زهرا (س) بود .
من هنوز #متاهل نبودم، بهم میگفت:
زن سید إن شالله قسمتت بشه نمیدونی چه کیفی داره اون دنیا مَحْرَم حضرت زهرا (س) شدن، با #دعای گرم او، همسرم هم از سادات شد .
راوی: دوست شهید
#شهید_سعید_سامانلو🌷
یاد شهدا با صلوات
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣#قسمت_هشتم 💢 در #گوششان زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتع
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣#قسمت_نهم
💢 زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را بر آن نشاندند. و #عایشه ، دعوى جنگ با #على کردبهانه چه بود⁉️ خونخواهى عثمان! و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این #بهانه تا کجا مضحک است.
🖤مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. #سعید عاص پرسید:_همراهان تو کیانند؟گفت :
_#طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداالله حکیم و...
سعید عاص گفت : _چه بازى #غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون💔 عثمان آلوده است!
💢 مروان حکم ، #سکوت کرد و از او گذشت.ام سلمه(5) با اتکاء به آنچه از #پیامبر شنیده بود اعلام کرد:_بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و عصیانگر بر دین خدا. اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد....
#مالک_اشتر نامه نوشت📝 به #عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار.
🖤عایشه پاسخ داد:
_تو هم لابد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى.#امیرمؤمنان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ((ذى قار)) فرود آمد.
و عایشه وقتى این را شنید، نامه نوشت به حفصه(6) که:_#على به ذى قار فرود آمده است ، نه راه پس دارد، نه راه پیش... 🦋
💢 حفصه با دریافت این پیام ، #مطریان و مغنیان را جمع کرد و دستور داد که این مضمون را به #شعر درآورند و با دف و تنبک بنوازند و بخوانند تا مگر على بدین واسطه خفیف و #استهزاء شود. تو خبر را که شنیدى ، احساس کردى که دیگر جاى درنگ نیست....
از خانه بیرون شدى و با #رویى پوشیده و ناشناس به خانه حفصه درآمدى.
🖤خانه🏡 شلوغ بود....
مغنیان مى نواختند، کودکان کف مىزدند و زنان دم مى گرفتند:ماالخبر ماالخبر
على فى سقرکالفرس الاشقران تقدم عقر
ان و تاءخر نحر.
راه را #شکافتى تا به مقابل حفصه رسیدى که در بالاى مجلس نشسته بود...
وقتى درست مقابل او قرار گرفتى ، #چهره ات را گشودى ، غضبناك نگاهش کردى ، دندانهایت را به هم #ساییدى و گفتى :
💢راست گفت #رسول خدا که(البغض یتورات)، کینه موروثى است.
اى #دخترعمر! که اکنون با دختر ابوبکر #همدست شده اى براى کشتن پدر من . پیش از این نیز با #پدرانتان همدست شده بودید براى کشتن پیامبر. اما خدا پیامبرش را از #مکر خاندان شما آگاه و کفایت کرد. با پدرانتان در #قتل پیامبر #ناکام ماندید و اکنون کمر به قتل وصى و برادر او بسته اید. شرم کنید.
🖤همین آیه قرآنى📖 براى رسوایى همیشه تان بس نیست ؟
"وان تظاهرا علیه فان االله هو مولیه و جبریل و صالح المؤ منین و الملائکۀ بعد ذلک ظهیر.(7) دوست دارى به برادرت یادآورى کنى که این آتش🔥 #اززمان_پیامبر در زیر خاکستر خفته است.
💢 اینها اگر #جرات مى کردند، پیامبر را از میان برمى داشتند. نتوانستند، سر از #سقیفه در آورند،
#بیست_و_پنج_سال خورشید را به بند کشیدند و در شهر #کوران ، پادشاهى کردندو بعد بر شتر نشستند و بعد، سر از #نهروان(8) درآوردند،
به لباس 👕ابوموسى اشعرى درآمدند و دست آخر، شمشیر🗡 را به دست #ابن_ملجم دادند.
و کدام آخر؟معاویه از همه گذشتگان پلیدتر مکارتر بود. نیش معاویه بود که #زهر را به جان برادرمان حسن ریخت.
🖤دوست دارى فریاد بزنى :
برادرم ! تو که اینها را مى دانى چرا اتصالت را به خدا و پیامبر علم مى کنى ؟اما فریاد نمى زنى ،.
#ادامه_دارد.......
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢سعید از #نوجوانی اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا📖 و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر
🌼گاهی که میخواهم از #شهیدی بگویم و بنویسم #زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت میماند و قلم🖋 کاغذ سفید را با #کلماتی نامفهوم سیاه🖤 میکند.اینبار هم همینطور!
بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه #چراغی در ذهنم روشن میشود.
🍃#قلم به دست مینویسم از او : گرمای #تابستان را با حضورش در خانواده #بیاضی ها به #خنکای بهار🌸 تبدیل کرد، مثل هر نور ✨چشمی که تازه متولد میشود.😉
🌼#سعید آقایی که راه #طلبگی را در پیش گرفت و #لباس_انبیا را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه #عشق 💓آمده بود که امتحان پس بدهد.
باز مردی از #فاطمیون که دل به #حریم_عشق باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...
🍃وَ باز شاگردی که رسم #گذشتن از خود را خوب بلد بود ، گذشتن #دل میخواهد به #حرف نیست به #عمل است. باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندیات میشود و این طلبه #صادقانه گذشت از هر چیزی که #دوستش داشت!
🌼هرچه بگویم باز #نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم❣ یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند.
🍃دلم پر🕊 میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.کاش متفاوت به آخر برسیم!
وگرنه #مرگ پایان همه قصه هاست.🌹
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم
#شهید_سعید_بیاضی_زاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃آه می کشم و بغض های پیچک شده درگلویم می شکند. اشک هایم از یکدیگر سبقت می گیرند و صدای هق هق هایم #سکوت را می شکنند. تقویم را می نگرم، هرروز یک #شهید روزیِ روزهای بلاتکلیفی ام می شود🌹
🍃 رزق این روزهایم پرستوهای جا مانده از روزهای #جنگ هستند. آنانکه که بال هایشان متبرک به خاک های #شلمچه و #طلائیه است و چشم هایشان وصال عاشقان بسیاری را با معشوق دیده است اما حسرت وصال بر دلشان هست.
🍃سوی حرم #عمه_سادات کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند. درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر #ارباب می کنند. بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊
🍃دارم به #پرواز زیبایشان می نگرم و بال های شکسته ام سنگینی می کند بر تن خسته ام. آه که چه درد بزرگی است دلت هوای #آسمان داشته باشد و زمینگیر شده باشی. صدای ترک های دلم را می شنوم حال هم دل شکسته ام، هم بال شکسته.
🍃حسرت به دل، به پرستوی به #وصال رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم. #سعید قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت. گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز😔
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سعید_قارلقی
📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سامرا
🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بعد از شهادت ح.ا.ج ق.ا.س.م فهمیدیم، باید همه را کنار گذاشت جز آنهایی که رنگ و بویی از #خدا دارند و میتوانند پابه پای تو تا خدا بیایند... مثل ا.ب.و م.ه.د.ی برای سردار.
🍃این چند روز فکر میکنم کسی که پایه رسیدن تو تا خدا بود، #حسن_عبدالله_زاده است. هر دو با هم، دلبریده از #دنیا، تا شهادت پیش رفتید و انفجار انتحاری، جرقه ای شد برای رها شدن به آغوش ارباب🕊
🍃پیکرت را که برای وداع آوردند، مادرت، همسرت و نازدانه ها به استقبال آمدند. پیکر را بوسیدند، بوییدند و درآغوش گرفتند و تو فقط لبخند میزدی. از آن بالا به این همه تب و تاب و دلهره، #دلهره برای نداشتنِ ابدی ات و تب و تابِ ثانیه هایی که تندتر از همیشه میگذرند🥺
🍃میانِ هیایوها، دستِ گرم #دخترک روی لُپِ سردت نشست. "مامان، بابا چرا لپش یخه؟!" اما لبخندت از همیشه گرم تر بود. تو میخندی به ما که #حسرت نبودنت جانمان را میگیرد و ما مانده ایم بی تو، بدون چاره، دلتنگ💔
🍃حالا که رفته ای، به مقصد رسیده ای از آن بالا نگاهی به پایین بینداز، به بچه ها و همسرِ صبورت و به مادری که با افتخار میگوید"اگر #سعید باز هم باشد و بخواهد برود، جلودارش نیستم" برای همه #صبر بطلب، خصوصا دخترت😔
🍃این دو خط روضه، چقدر زبانِ حالِ نازدانه توست؛
"دوتامون موهامون پر از دوده
قراره جدایی مگه بوده؟!
برا من #یتیمی هنوز زوده!
سنی ندارم...😭"
♡ #پروازت_مبارک رفیقِ بهشتی♡
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سعید_مجیدی(محسن عباسی)
📅تاریخ شهادت : ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
📅تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اراک
🕊محل شهادت : تدمر سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب شهدا
.
🍃گاهی که میخواهم از #شهیدی بگویم و بنویسم زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت میماند و قلم کاغذ سفید را با کلماتی نامفهوم سیاه میکند.
.
🍃اینبار هم همینطور!
بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه #چراغی در ذهنم روشن میشود.
#قلم به دست مینویسم از او : گرمای #تابستان را با حضورش در خانواده #بیاضی ها به خنکای بهار تبدیل کرد، مثل هر نور چشمی که تازه متولد میشود.😉
.
🍃#سعید آقایی که راه #طلبگی را در پیش گرفت و #لباس_انبیا را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه #عشق آمده بود که امتحان پس بدهد.🙂
.
🍃باز مردی از #فاطمیون که دل به #حریم_عشق باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...❣️
وَ باز شاگردی که رسم #گذشتن از خود را خوب بلد بود ، گذشتن #دل میخواهد به #حرف نیست به #عمل است.
باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندیات میشود و این طلبه #صادقانه گذشت از هر چیزی که #دوستش داشت!❤️
.
🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.😔
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند. 😓
.
🍃دلم پر میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.😞
.
🍃کاش متفاوت به آخر برسیم!😌
وگرنه #مرگ
پایان همه قصه هاست.🌹
.
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
.
🌸 به مناسبت سالروز
#تولد #شهید_سعید_بیاضی_زاده
.
📅تاریخ تولد : ۵ تیر ۱۳۷۳
.
📅تاریخ شهادت : ۲۲ مهر ۱۳۹۵ .حما سوریه
.
📅تاریخ انتشار : ۴ تیر ۱۴۰۰
.
🥀مزار شهید : روستای محمد آباد ساقی
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب شهدا
🍃گاهی که میخواهم از #شهیدی بگویم و بنویسم زبانم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت میماند و قلم کاغذ سفید را با کلماتی نامفهوم سیاه میکند.
🍃اینبار هم همینطور!
بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه #چراغی در ذهنم روشن میشود.
#قلم به دست مینویسم از او : گرمای #تابستان را با حضورش در خانواده #بیاضی ها به خنکای بهار تبدیل کرد، مثل هر نور چشمی که تازه متولد میشود.
🍃#سعید آقایی که راه #طلبگی را در پیش گرفت و #لباس_انبیا را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه #عشق آمده بود که امتحان پس بدهد.
🍃باز مردی از #فاطمیون که دل به #حریم_عشق باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری...
وَ باز شاگردی که رسم #گذشتن از خود را خوب بلد بود ، گذشتن #دل میخواهد به #حرف نیست به #عمل است.
باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندیات میشود و این طلبه #صادقانه گذشت از هر چیزی که #دوستش داشت!
🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند.
🍃دلم پر میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.
🍃کاش متفاوت به آخر برسیم!
وگرنه #مرگ پایان همه قصه هاست.🌹
✍️نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#ایام_ولادت
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عهَدُواللهُ عَلَیه فَمِنهُم مَّن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا♡
🍃حکایت مردانیست چون #سعید...
آفریده میشوند برای پایبندی به #عهد
هزار و اندی سال پیش؛ آن هنگام که تیرِ دشمن، قامتِ خونِ خدا را نشانه میگرفت، سعید نامی، با جان از امامش حفاظت کرد. سعید بن عبدالله، روی دستان امامِ زمانش جان سپرد در حالی که بدنش آماجِ تیرهای دشمن شده بود.
🍃هزار و اندی سال بعد؛ پسری زاده شد، تا بعدها سپر امام زمانش باشد...سعید کمالی. شاید الگوی او نیز در فداکاری و ایثار، #سعیدبنعبدالله باشد...! که واپسین لحظات اخر از سَروَرش پرسید: "آیا من وفا کردم؟" هدفش، رضای خدا بود...به طوری که حقوق تدریسش را برمیگرداند تا فقط برای رضای خدا کار کرده باشد🌺
🍃محاسبه #نفس میکرد...شاید برای آنکه دست و پایِ نفسِ سرکش؛ بال و پرِ پریدنش را نبندد!! #مودب بود و رُک!هیچ گاه بالابودن درجه نظامیاش باعث نشد احترام به رفیق بزرگتر را فراموش کند. نه او را به نام کوچک میخواند و نه جلوتر از او حرکت میکرد💕
🍃چشمانش را حفظ میکرد میخواست با آنها؛ صورت آسمانی امامش را ببیند. نقطه وصلش را کنار #عمه_سادات یافته بود. روز درگیری داوطلبانه به قلبِ میدان زد...او از همه چیز دل بریده بود.
سعید راه که نه؛ گویی پرواز میکرد به سمت ملکوت.
🍃کسی چه میداند! شاید آن زمان که #ارباب به بالینش آمده بود، مثل سعیدبنعبدالله، از وفاداری اش پرسیده و پاسخ ارباب، لبانش را به لبخند آذین بسته باشد. سعید را کربلای #خانطومان آسمانی کرد...
🍃آری؛ "از مومنان مردانی هستند که به آنچه با خدا پیمان بستند صادقانه #وفا کردند. برخی از آنان پیمانشان را به سرانجام رساندند [به شهادت نائل آمدند] و برخی از آنان [شهادت را ] انتظار میبرند و هیچ #تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند."
#تولدت_مبارک؛ وفادار به عهد🥀
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_سعید_کمالی_کفراتی
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان سوریه
📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : ساری
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
♦️روز #عید_قربان که مقام معظم رهبری♥️ آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر #شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر💍 و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد #نماز_شب خوانده ایید را بدهید.
♦️وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، #سردار_سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا✨ آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر #زبان بابا.
♦️من و #سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد😭رفت پایین توی قبر و به زور از #بابا جدایش کردیم.
🌹خاطرات فرزند سردار #شهید_احمد_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا 🌷
💠دوقلوها
#آشیخ_نورالله
📜خاطره ای از جانباز دفاع مقدس و پسر خاله
شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی درباره نحوه تشخیص دوقلوها
⚜شهيدبزرگوارحميد سياهکالي مرادی وقتی متولد شد #دوقلو بودند دوقلوي شبیه به هم ، خاله بزرگوارم فرمودند این #سعید و دیگری حمید
چندروزبعدکه به دیدارشان رفتم #خاله ام فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی⁉️ گفتم این حمید این سعید
⚜برای خاله ام جای سوال بود که من چطور میشناختم⁉️ وقتی حميد #شربت_شهادت نوشیدند این راز راگفتم
وقتی قلوها را بغل کردم در گوششان اذان بگويم نوری در بالای ابروی حميداقا ديدم که تا زمان #شهادتش هیچگاه برادران را اشتباه صدا نزدم🚫
شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh