🌷شهید نظرزاده 🌷
باچہ رویۍ بنویسم ڪہ #بیاآقاجان شرم دارم #خِجِلَم من زِشما آقاجان چہ #ڪریمانہ بہ یاد همہ ۍ ما هستۍ آه
3⃣9⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸آقا محمود در جلسه #خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان #ماموریتهای ایشان زیاد است و خارج از کشور 🛫باید بروند
🔹 و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت میروم و ممکن است روزی هم بر نگردم😊 که ایشان منظورشان " #شهادت" بود ولی کلمه شهادت را به زبان نیاوردند🚫
🔸 و در مورد کار خود صحبتهای کردند و اینکه ممکن است این مسیر به شهادتـ🕊 ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست❌ و #خانمها نیز میتوانند آسمانی شوند☺️ و #شهید_نریمانی سکوت کرد.
🔹 بعد از #ازدواج متوجه شدم که با این جمله ایشان خیلی در تفکر💭 فرو رفت و به انتخاب خود اطمینان بیشتری پیدا کرد👌
🔸 شهید نریمانی برای خانواده خودشان تعریف کرده بود که این خانم #جلوتر از من در راه شهادت🌷 است و مشکلی با این شیوه زندگی ندارم.
🔹 منم به آقا محمود گفتم #خدا سرنوشت را مقدر میکند هرجا باشی این اتفاق میافتد و هزار کیلومتر🗾 آن طرف تر نیز #سرنوشت در پی انسان است.
🔸همیشه به شهید نریمانی میگفتم، "دوست دارم خدا شما را #با_شهادت" از من بگیرد تا توان و تحمل #مصیبت شما برایم کمتر شود🙂.
#شهیدمحمود_نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
﷽ از این #اخلاق روحالله خیلی خوشم میومد. هیچ وقت #قسم نمیخورد. برای تاکید روی حرفش، فقط میگفت:
9⃣4⃣9⃣ #خاطرات_شهدا
💠شروع زندگی مشترک
🍃🌹سال ۱۳۹۱ با روحالله پاي سفره #عقد نشستم. زندگيام با او كوتاه بود ولي طعم #خوشبختي را با او چشيدم. آنقدر كه خودم را خوشبختترين دختر دنيا ميدانم.
🍃🌹دوران عقدمان که دوسال طول کشید، اکثر اوقات روحالله در #مأموریتهای کاری به سر میبرد و ما به دور از هم بودیم. در این دوران که همسران دوست دارند در کنار هم باشند، اما من از این دوریها و ندیدنها اصلاً ناراضی نبودم، چون میدانستم روحالله #عاشق_کارش است و هیچوقت گلایه نمیکردم تا با خیال آسوده انجام وظیفهاش را بکند و حتی ذرهای فکرش مشغول نباشد.
🍃🌹شهریور سال 92 من و روحالله در خانهی کوچک 45 متری در مرکز تهران زندگی مشترک خود را شروع کردیم و شروع زندگیمان ساده، زیبا و راههای ورود #تجملات را بستیم که وارد مراسم عروسی و بعداً زندگیمان نشود و دو سال هم با هم زیر یک سقف مشترک زندگی کردیم.
🍃🌹تداركات ازدواج را در حد و اندازه آبروي خانواده برگزار كرديم. همه چيز خيلي زود سر و سامان گرفت. البته ميدانستم قرار نيست به خانه مردي بروم كه همه امكانات زندگيام از همان اول تأمين باشد. اما معتقد بودم كه #باهم كار ميكنيم و زندگيمان را ميسازيم.
🍃🌹رفتيم حوالي ميدان امام حسين(ع) خانهاي 45 مترمربعي اجاره كرديم و زندگيمان شروع شد. با اينكه خانهام كوچك بود ولي براي من حكم #كاخ داشت كه من #ملكهاش بودم. از همان ابتدا ميدانستم با چه كسي ازدواج كردهام. يعني ميدانستم #شهادت و دفاع از كشور حرف اول روحالله است. حرف شهادت در خانهمان بود ولي فكرش را نميكردم روحالله شهيد شود.»
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از
7⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شهید مدافع حرم علی امرایی
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲ تهران
شهادت:۱۳۹۴/۰۴/۰۱ درعا سوریه
💠 خَیّری به تمام معنا
🔰علی در نوجوانی👦 یکی از کشوهای کمد اتاقش را مثل #جبهه درست کرده بود. #خاک مناطق عملیاتی جنوب و #کربلا را با هم آمیخته بود و داخل کشو را مثل جبهه درست کرده بود. 🔅سنگر و 🔅خاکریز و از این چیزها...
🔰آن قدر که به #شهدا علاقه داشت، هر وقت کمدش را باز میکردی، روی درش عکس #شهید_زمانی🌷 قرار داده بود و بعد به این ماکت👤 داخل کشو میرسیدی. از نوجوانی فکر💭 و ذکرش #شهدا بود و عاقبت خودش هم یکی از آنها شد.
🔰«بعد از شهادت #پسرم فهمیدیم که او یک خیر به تمام معنا هم بود👌 همان اولین روزهای #شهادتش مقابل در ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن👵 آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند #پدر_شهید هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شد⁉️
🔰پرسیدم #علی را از کجا میشناسی؟ پیرزن شروع کرد به گریه کردن😭 و گفت: زمستان☃ دو سال پیش ما بخاری نداشتیم❌ و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمیدانم #شهید از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری♨️ برایمان خرید و به خانهمان آورد.
🔰چند روز مانده بود به #چهلم علی که تلفن☎️ خانه زنگ خورد و با علی کار داشتند از قرار به جلسهای در #تهرانپارس دعوت بود. گفتیم شهید شده🕊 و از شنیدن این خبر خیلی تعجب کردند. آدرسمان🏘 را گرفتند و یکی دو روز بعدش یک پسر و یک دختر همراه #خانوادههایشان به خانه ما آمدند. تازه آنجا متوجه شدیم که علی #سرپرستی آن دو کودک👥 و چند کودک دیگر را برعهده داشت.
🔰در بین صحبتهای #مسئولان خیریهای که علی هم عضو بودش فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این مؤسسه خیریه بوده✅ و حتی در مقطعی از او با عنوان #کمسنترین خیر تقدیر شده🏵 بود.
🔰در میان خانوادههایی که آمده بودند یک #کودک ۹ساله به نام #علیاصغر بود که شهید امرایی از شش ماهگی📆 او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علیاصغر میگفت یک بار علیآقا به من گفت دعا کن #شهید بشوم🙏 تا برایت یک دوچرخه🚲 بخرم.
🔰علیاصغر هم گفته بود عمو اگر تو #شهید شدی چطور برایم دوچرخه میخری⁉️ شهید در جوابش گفته بود برایت یک دوچرخه #آسمانی میخرم. بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرم دوچرخهای🚲 برای علیاصغر خریدیم.
🔰شغل علی طوری بود که بارها به #مأموریتهای مختلف میرفت. ما دیگر به مأموریتهای او عادت کرده بودیم😊 برای دفاع از حریم اهل بیت هم سه بار به #سوریه اعزام شد🚌 بار آخر سیزده رجب سال۹۴ بود که به سوریه رفت و #اول_تیرماه ۹۴، پنجم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید🕊🌷
راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ #خاطره_شـهدا🌷
✨یکی از دلایل اینکه هیچگاه به ایشان به دلیل #مأموریتهای زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او میکند 👌به همان زودی ولی با خفت و خواری» و پس از خواندن این مطلب #جرأت نمیکردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.
✨آنقدر عاشق #شهادت بود که هنگام نماز از ما میخواست دعا کنیم مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای #شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونهای که شهادتشان برای ما قطعی حساب میشد.
✨همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن #قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود. 😇
✨پس از #شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیروهایش مثل یک پدر دلسوز و حتی در ریزترین👌 مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. #ماشین سواریاش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمیکرد⚠️ و همیشه میگفت، ما به ملت و رهبرمون #بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم
✨و واقعا خلوصشان❤️ در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداشهایی که به ایشان میدادند بین نیروهایش تقسیم میکرد و از آوردن آن به منزل🏡 #خودداری میکرد.
#شهید_داد_اله_شیبانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔸حاج قاسم پیش از سفر به سوریه در سفر به #قم و زیارت حضرت معصومه (س) گفته بودند: اگر #شهید شدم انگشترم💍 را به همراه خودم دفن کنید
🔹زیرا به دلیل قرائت همه #نمازهای من و تبرک "حرم های مطهر ائمه" و دیگر مکان های مقدس که به همراهم بوده #ارزش_معنوی بسیار بالایی برای من دارد😍
🔸در یکی از #ماموریتهای اعزامی به غرب کشور🇮🇷 از حاج قاسم سوال کردم که اگر به شما پست و #مقام بالاتری پیشنهاد کنند چه تصمیمی خواهید گرفت⁉️ گفت: #فرماندهی نیروی قدس سپاه آخرین مسئولیت من است☝️
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷 ♨️علاقه مند و عاشق ❣#شهداء بود. زندگی نامه شهداء را مرتب مطالعه میکرد، سیره
🦋من و #محسن از قبل هیچ شناختی نسبت به هم نداشتیم. #خواهر آقا محسن در جلسهای من را دیده بود و همین شد باب آشنایی برای خواستگاری. هر دختری که به سن ازدواج می رسد، خواستگارهای متفاوتی دارد، اما محسن متفاوت از همه کسانی بود که تا آن روز برای خواستگاری به منزل ما آمده بود.🍂
🌻 تیرماه سال ۸۷ بود. وقتی قرار شد با هم صحبت کنیم، من گفتم #دوست دارم همسرم بال پروازم🕊 باشد به سمت خدا و از نظر ایمان خیلی بالاتر از من باشد.گفت: «من هم دقیقا همین انتظارات را از همسرم دارم.» بعد هم از کارش صحبت کرد و از فعالیتهای فرهنگی و قرآنی که در مسجد🕌 محل زندگیشان انجام میداد! سادگی محسن در کلامش خیلی به چشم میآمد.
🌾از ابتدا چیزی را از من پنهان نکرد و گفت : «پاسدار #هستم و هر جا اسلام و نظام در خطر باشد باید بروم و اینکه ممکن بود #ماموریتهای کاری پیش آید و من هم باید همراهش میرفتم و احتمال دارد مدتی از خانواده خودم دور میشدم.» بعضی از اطرافیان به من میگفتند #عجله نکن، بهتر از محسن هم برای تو میآید، اما من به پدرم گفته بودم او را انتخاب کردهام.🌱✨
#شهید_محسن_حیدری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh