eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
باچہ رویۍ بنویسم ڪہ #بیاآقاجان شرم دارم #خِجِلَم من زِشما آقاجان چہ #ڪریمانہ بہ یاد همہ ۍ ما هستۍ آه
3⃣9⃣2⃣ 🌷  🔸آقا محمود در جلسه درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ایشان زیاد است و خارج از کشور 🛫باید بروند 🔹 و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت می‌روم  و ممکن است روزی هم بر نگردم😊 که ایشان منظورشان " " بود ولی کلمه شهادت را به زبان نیاوردند🚫 🔸 و در مورد کار خود صحبت‌های کردند و اینکه ممکن است این مسیر به شهادتـ🕊 ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست❌ و نیز می‌توانند آسمانی شوند☺️ و سکوت کرد. 🔹 بعد از متوجه شدم که با این جمله ایشان خیلی در تفکر💭 فرو رفت و به انتخاب خود  اطمینان بیشتری پیدا کرد👌 🔸  شهید نریمانی برای خانواده خودشان  تعریف کرده بود که این خانم از من در راه شهادت🌷 است و مشکلی با این شیوه زندگی ندارم. 🔹 منم به آقا محمود گفتم  سرنوشت را مقدر می‌کند هرجا باشی این اتفاق می‌افتد و هزار کیلومتر🗾 آن طرف تر نیز در پی انسان است. 🔸همیشه به شهید نریمانی می‌گفتم، "دوست دارم خدا شما را " از من بگیرد تا توان و تحمل  شما برایم کمتر شود🙂. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چشمـ ستارگان فلک از #تـو روشـن است اے #شـــــهید🌷 رنگین ڪمان🌈 بـه شـوق تو خنـدید اے #شـــــهید🌷 #س
4⃣5⃣6⃣ 🌷 🔸در قسمتی از ارتفاع، فقط برای عبور بود. را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی💥 دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده🔒 بود،هیچ کس نتونست از این جا ". 🔹گفت: بریم ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم.رفتیم تا نزدیک سنگر . محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد👀. 🔸آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را کنیم، بعد نیروها را از دو طرف🔀 آرایش داده و بزنیم به ".جور خاصی پرسید:" چه کاری باید بکنیم!". 🔹گفتم:چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه🗯. گفت:یک کار دیگه هم باید . گفتم:چه کاری⁉️با حال عجیبی جواب داد: ؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم❌. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا روز عقــد... زنهای فامیل... منتظر #رؤيت روی ماه آقا دوماد بودن... وقتی اومد... گفتم:
🍂🍂🍁🍂🍂🍁🍂🍂 🔰چند روز مانده بود تا عملیات ، جایی که بودیم از همه بود. 🔰هیچ کس جلوتر از ما نبود، جز ها، توی سنگر ، پشت تک لول، نشسته بودم و دیده بانی👀 می کردم. 🔰دیدم یک به طرفم می آید،🚤 نشانه گرفتم و خواستم ، جلوتر آمد ، دیدم آقا مهدی است.👤 🔰نمی دانم چه شد ، زدم زیر ،😭 از قایق که شد،⚓️ دیدم هیچ چیزی هم راهش نیست، نه ای،🔫 نه ،🍜 نه ای،🍾 فقط یک داشت📷 و یک .🖊 🔰 از می آمد. پرسیدم « چند روز جلو بودی؟» گفت « گمونم چهار – پنج روز. »  🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh